فرقه، عوامفریبی، توطئه یا استعداد؟ چطور تیلور سوییفت اینقدر مورد توجه قرار گرفت؟
چرا و چگونه یک خواننده ۳۱ساله ظرف مدت کوتاهی توانست به نماد موسیقی و شاید فرهنگ پاپ آمریکایی تبدیل شود؟
هفت صبح| کنسرت خانم تیلور سوییفت در مونیخ، نه تنها هزاران نفر را به استادیوم المپیک مونیخ کشاند بلکه هزاران نفر دیگر در تپههایی که مشرف بر این ورزشگاه بودند، جمع شدند، تا به نوعی در کنسرت او حضور داشته باشند. مدتهاست که میزان درآمد تیلور سوییفت از این کنسرتهای خود که به نام «تور اراس» مشهور شده از مرز یک میلیارد دلار گذشته است. از سوی دیگر برخی از تاثیر او بر اقتصاد کشورهایی حرف میزنند که در آنجا کنسرت میگذارد و برخی پا را فراتر گذاشتند و مدعی هستند که حالا دیگر سوییفتیسم، یک فرقه در سطح فرقههای مذهبی است!
رابطه شخصی او با یک فوتبالیست فوتبال آمریکایی باعث شده که میزان فروش بلیط بازیهای این ورزش و باشگاهی که آن فوتبالیست در آن حضور دارد، بالاتر برود. سوال این است که چطور شد، به شکل ناگهانی ظرف یکی، دو سال پدیدهای به نام تیلور سوییفت در جهان اینقدر موردتوجه قرار گرفت؟ آیا واقعا دستی پشت پرده است که سوییفت را به نمادی در جهان تبدیل کند یا واقعا سلیقه عمومی نسل جدید او را پسند کرده است. این هفته با این سوال، تلاش میکنیم نوعی بررسی انتقادی در مورد تیلور سوییفت و پدیده او داشته باشیم.
لطف پدر و مادر
شاید خوب باشد که ابتدا ببینیم تیلور سوییفت از کجا کارش را آغاز کرد. او متولد ۲۲ آذرماه ۱۳۶۸ است در پنسیلوانیا. پدر و مادر او هر دو از طبقه متوسط رو به بالای جامعه آمریکا بودند. پدرش یک دلال معاملات سهام بود و مادرش هم برای مدت کوتاهی، مدیر بازاریابی یک شرکت بزرگ بود. به این ترتیب، سوییفت در خانوادهای به دنیا میآید که مشکل تامین مالی برای علاقه و استعدادهای فرزند خود را ندارد و از سوی دیگر در خانوادهای زیست میکند که الفبای بیزنس و بازاریابی شناخته شده است.
این خانواده نکته دیگری هم دارند و آن هم اینکه، اهل موسیقی هستند. نام تیلور سوییفت از روی جیمز تیلور، خواننده، ترانهسرا و گیتاریست مشهور آمریکایی که ششبار برنده جایزه گرمی شده بود، برداشته شده است. از سوی دیگر برادر او خواننده اپرا بود و در کلیسا آواز میخواند؛ بنابراین، همه چیز مهیا بود برای اینکه تیلور سوییفت از این خانواده برخیزد.
چیزهای دیگری هم هست. مثلا گفته شده که سوییفت در تعطیلات تابستان دبیرستان، مکرر برای آموزش آواز خواندن تا نیویورک میرفت. از شهر سوییفت تا نیویورک چیزی در حدود دو ساعت و نیم راه است و نیویورک هم شهر ارزانی نیست؛ بنابراین امکانات خوبی برای او حتی در نوجوانی فراهم بوده تا بتواند به موقعیت امروزی برسد.
جالب است بدانید که سوییفت کار حرفهای در زمینه موسیقی را از حدود ۱۰سالگی و با موسیقی کانتری (که میتوان گفت معادل موسیقی محلی است) آغاز کرده و پدرش در ۱۴سالگی برای اینکه او راحتتر بتواند به کلاسهای درس خود برسد، خانه و زندگی را به ایالت تنسی آمریکا برد. شهری که ۱۲ساعت تا محل تولد تیلور سوییفت فاصله داشت.
بعد از عقد قرارداد با اولین شرکتی که قصد داشت آلبومی از تیلور سوییفت منتشر کند؛ چون این شرکت تازه تاسیس بود، پدر سوییفت ۱۲۰هزار دلار پول داد و بخشی از سهام این شرکت را خرید و در نهایت، بعد از انتشار اولین آلبوم او در سال ۲۰۰۶، مادر او کسی بود که سیدیهای آلبوم او را در بستهبندیهایی قرار میداد و به ایستگاههای رادیویی در سراسر کشور میفرستاد تا با پخش آن از طریق رادیو بتواند صدای دختر خود را به گوش همه برساند؛ بنابراین در فهم پدیده تیلور سوییفت دست کم تا نیمه عمر او، به نقش این پدر و مادر باید به شدت توجه کنید.
با تشکر از کانیه وست
بخش مهمی از شهرت تیلور سوییفت، مدیون کانیه وست است. چرا؟ در جریان اهدای جوایز موزیکویدئوهای امتیوی در سال ۲۰۰۹، تیلور سوییفت روی صحنه بود و داشت از حضار و هیاتداوران تشکر میکرد که این موفقیت را به او اهدا کردند. او در آن زمان برای موزیک ویدئوی «تو متعلق به من هستی» جایزه برده بود. ناگهان کانیه وست در میانه این نطق روی صحنه رفت، میکروفون را از دست سوییفت کشید و گفت: «من واقعا برای تو خوشحالم ولی بیانسه یکی از بهترین ویدئوهای تمام تاریخ را داشت.»
تماشاگران او را هو کردند، وست میکروفون را به سوییفت داد و شانههایش را بالا انداخت و از صحنه خارج شد ولی آن اتفاقی که باید برای تیلور سوییفت میافتاد، افتاد. کمی بعد وقتی بیانسه برای «خانمهای مجرد» جایزه برد، از سوییفت خواست روی صحنه بیاید و سخنرانیاش را تمام کند و تقریبا همه افراد مشهور و چهرههای مختلف صنعت موسیقی، حرکت کانیه وست را، محکوم و از سوییفت دلجویی کردند.از سوی دیگر تلاش وست برای قرار دادن بیانسه در مقابل سوییفت شکست خورد و این دو زن از یکدیگر حمایت کردند (حتی اگر فکر کنیم که به آنها گفته شد که باید چنین کنید و در واقع آنان دل خوشی از هم نداشتند).
مجله معتبر رولینگ استون بعدها در سال ۲۰۱۳ این صحنه را گستاخانهترین صحنه در تاریخ این جوایز خواند و سه سال بعد هم کانیه وست در آهنگی به نام «مشهور» اعتراف کرد که این کار او باعث مشهور شدن بیش از پیش تیلور سوییفت شده است.
نقش جایزهها
یکی از موثرترین ابزارها در مشهورشدن تیلور سوییفت مسئله جوایزی بوده که به او داده شده است. جایزههایی که همراه با پوشش رسانهای وسیع میتواند در ذائقهسازی برای مخاطب هم موثر باشد.سوییفت تا ۲۰سالگی خود ۱۳جایزه برد و هفت بار هم نامزد جایزه شد که در نهایت به فرد دیگری میرسید. اغلب این جوایز در حوزه موسیقی کانتری است و مثلا از طرف ACM که تقریبا میتوان گفت بزرگترین جایزه موسیقی کانتری را میدهد ولی داورها و برگزارکنندگان این جایزه موسیقی آنقدر محو تیلور سوییفت بودند یا حتی آنقدر دوست داشتند که او را بیشتر و بیشتر در بازار موسیقی بالا ببرند که در سال ۲۰۱۵ با وجود اینکه سوییفت از موسیقی کانتری رفته بود و وارد حوزه مسابقه پاپ شده بود، یکی از جوایز ویژه ۵۰سالگی خود را به او تقدیم کردند!
یا مثلا به جوایز گرمی نگاه کنید. جایی که خانم سوییفت، ۵۲بار نامزد شده و ۱۴بار جایزه را برده است. این در حالی است که مثلا در همین موسیقی بازاری آمریکا خانم کیتی پری ۱۳بار نامزد گرمی شده است ولی تاکنون دستش هم به این جایزه نرسیده است و از آن سو، باب دیلن مشهور فقط ۱۰بار گرمی گرفته است.
بنابراین، حتی اگر نخواهیم توهم توطئه داشته باشیم و بگوییم این جوایز بخشی از بیزینس پلن کلی تیلور سوییفت است و او برای آن خرج میکند باید به این نتیجه برسیم که چون پوشش رسانهای این جوایز مهم است و برگزارکنندگان دوست دارند که این مراسم هر چه بیشتر دیده شود، اسامی برندگان به صورت عادلانه اعلام نمیشود بلکه به این مسئله توجه میشود که کدام خواننده برنده جایزه شود، بینندگان مسابقه بیشتری خواهد شد و خُب، لشکری از دوستداران که تیلور سوییفت برای خود ایجاد کرده، باعث میشود که هر مراسم یا برنامه تلویزیونی آرزوی این را داشته باشد که آنها به بهانه دیدن لحظه دریافت جایزه توسط خواننده محبوب خود یا دست کم اجرای او در جریان این مراسم تلویزیون خود را روشن کنند و آمار بازدید برنامه و در نتیجه آگهیهای آن را بالا ببرند.
دار و دسته نیویورکیها
سال ۲۰۱۴، تیلور سوییفت به نیویورک نقل مکان میکند. او البته املاک زیادی در تمام آمریکا دارد و خانه خود را نشویل میداند ولی بارها و بارها از تاثیر نیویورک بر حرفه خود صحبت کرده است. در آن زمان قرار بود که سوییفت روی پنجمین آلبوم خود به نام ۱۹۸۹ کار کند. آلبومی که در واقع عدد سال تولد اوست.
آن طور که سوییفت گفته نیویورک به او حس آزادی و نوآوری داد و او را تشویق کرد تا صدای جدیدی را در موسیقی خود کشف کند و به او اجازه داده تا با اعتماد به نفس بیشتری به خلق موسیقی بپردازد و بدون ترس از قضاوت دیگران، مسیر هنری خود را دنبال کند و باعث شد به او این فرصت داده شود که خود واقعیاش را پیدا کند و این تجربهها را در آثارش منعکس کند.
با این حال این همه چیزهایی نیست که نیویورک به تیلور سوییفت داده است. نیویورک در واقع میتواند با اتمسفر تجاری و بیزنسی خود، هر کسی را به سمت و سوی بازار بکشاند و این دقیقا اتفاقی بود که برای سوییفت افتاد. او در نیویورک بود که موسیقی کانتری که در آن استعداد داشت و جوایز زیادی برده بود و اساسا کار خود را در موسیقی از این ژانر آغاز کرد بود را کنار بگذارد و رو به موسیقی پاپ بگذارد.
یکی از برجستهترین نشانههای این تاثیر، ترانه Welcome To New York است که به عنوان قطعه افتتاحیه آلبوم 1989 انتخاب شد. از سوی دیگر نیویورک با فضای رسانهای خود به تیلور سوییفت کمک کرد که همهجا، از خیابان گرفته تا حتی یک خرید ساده زیر ذرهبین رسانهها باشد و هر چه بیشتر و بیشتر در چشم عموم مردم قرار بگیرد و شناختهتر شود. نیویورک البته خاصیتی بینالمللی هم دارد و او را از خوانندهای محلی در آمریکا به یک خواننده جهانی تبدیل کرد.
دعاوی رسانهای و حقوقی
یکی دیگر از رازهای شهرت تیلور سوییفت دعواهایی است که در رسانهها و دادگاهها علیه این و آن به راه انداخته و باعث شهرت او شده است. دو مورد از مشهورترین این دعاوی در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۷ اتفاق افتاد. در سال ۲۰۱۵ او به جنگ اپل رفت. داستان این است که در آن زمان اپل موزیک در مدت سه ماه اول آزمایشی به خوانندگان پولی نمیداد و تیلور سوییفت در یک مقاله این موضوع را به نقد گرفت و تهدید کرد که موسیقیهای خود را از این پلتفرم بیرون خواهد کشید. اپل بعد از آن قانع شد که حق حسابی به خوانندگان بدهد ولی سوییفت فقط به خاطر این پول نبود که در این بازی برنده شد بلکه بیش از هر چیز به خاطر کشتی گرفتن با کمپانی بزرگ و شناخته شدهای مثل اپل بود که توجه عمومی را به خود جلب کرد.
از سوی دیگر در سال ۲۰۱۷ او یکی از نخستین دعاوی اتهام آزار جنسی را به راه انداخت. در آن زمان او دیوید مولر که صاحب یک برنامه در یک ایستگاه رادیویی بود را متهم کرد که در هنگام عکس گرفتن با او، پشت او را لمس کرده است. سوییفت این موضوع را در دادگاه جلو برد و در نهایت مولر را محکوم کرد و باعث شد که او کار خود را از دست بدهد ولی مهمتر از آن باعث شد که خود به عنوان یک قهرمان در میان زنان مشهور شود. قهرمانی که سکوت نمیکند و آزار جنسی را تا آخر پیگیری میکند.
طبیعتا محاکمه هم چون در مورد آزار جنسی یک سلبریتی بود، مکررا توسط رسانهها گزارش میشد و بیش از پیش باعث شد که سوییفت به شهرت برسد. دقت کنید که داریم در مورد سالی صحبت میکنیم که او هنوز به سیسالگی هم نرسیده است!
رابطهها
یکی دیگر از نکاتی که باعث شهرت تیلور سوییفت شده، تعدد روابط عاطفی اوست. از سال ۲۰۰۸ تاکنون یعنی ظرف ۱۵سال، او حدودا ۱۵رابطه عاطفی داشته است. این روابط که تعدد آن حتی در جامعه آمریکا هم میتواند انتقادبرانگیز باشد، به شدت به شهرت سوییفت کمک کرده است؛ چرا که رسانههای عامهپسند عاشق این خبرها هستند و همیشه آن را موردتوجه قرار میدهند و باعث میشوند که نام فرد همیشه بر سر زبانها باقی بماند.
البته سوییفت پا را از این هم فراتر گذاشته و در انتخاب رابطههای خود هم به مسائل تجاری و شهرت فکر میکند. مثلا در روزهای نخست فعالیت خود سراغ یکی از برادران یوناس رفت و در میانه این دوره مدتی با هری استایلز در رابطه بود و دست آخر هم به سراغ یکی از معروفترین بازیکنان فوتبال آمریکایی رفت.
افرادی که شهرت خودشان باعث میشود روابطشان هم موردتوجه قرار بگیرد و به اینترتیب، خبرهای این رابطه به اصطلاح ضریب میخورد و به شدت موردتوجه قرار میگیرد. تکنیک بعدی تیلور سوییفت برای پول درآوردن از این رابطهها، فراموش نکردن آن است. او گویی هیچ رابطهای را از یاد نمیبرد و همیشه بعد از یک رابطه در یک آهنگ اشارهای به آن میکند. اشاراتی که برخی نویسندگان آن را به ایهامات و کنایههای ناباکوف، نویسنده روسی تشبیه کردند و حتی سوییفت را برای دانستن این فن تحسین کردند.
این اشارات اما دو اثر دارد. یکی اینکه بعد از هر آهنگی هزاران تفسیر بیرون میآید که تیلور این شعر را برای چه کسی خواند و منظورش در اینجا چه بود و ... و از سوی دیگر، این اشارات آن قدر مبهم و البته این روابط آن قدر متعدد هستند که هر کسی میتواند به نوعی با سوییفت همذاتپنداری کند و خود را جای او بداند و شعر را در واقع برای خود بخواند.
به این ترتیب نسل جدید آمریکایی، غربی یا حتی به طور کلی در جهان امروز ما که تقریبا یک دهه بعد از سوییفت به دنیا آمدند ولی سوییفت تقریبا در نوجوانی آنان به شهرت رسید، به شدت این اشعار را دوست دارند و دنبال میکنند؛ چون او را در واقع صدای خود میدانند. کسی که میتواند حرفهایی که دوست داشتند به نفر قبلی رابطه (یا به قول این نسل «اکسشان») بزنند را در قالب موسیقی و به صورت شیک و بستهبندیشدهای میزند. به این شکل است که اکسها حتی امروز برای سوییفت پولساز هستند.
خودشیفتگی
یکی از مهمترین عناصر در تحلیل تیلور سوییفت خودشیفتگی و سطح بالای اعتماد به نفس اوست. موضوعی که شاید بتوان از ضبط مجدد کارهای او هم دریافت. در واقع ضبط مجددها نشان از این دارند که متن این کارها که اغلب یا همگی کار سوییفت بودند، خوب بوده ولی او حالا میخواهد با نوایی بهتر آنها را به مخاطب عرضه کند.
خودشیفتگی البته موضوعی نیست که فقط بتوان از این موضوع، آن را دریافت. برخی از روانشناسان با تحلیل متن آهنگهای سوییفت هم به این نتیجه رسیدهاند. مثلا یک روانشناس متن آهنگ «آنتی هیرو» او را بررسی کرده و نشان داده که او در این آهنگ، عملا افراد دیگر را مقصر دانسته و خود را بری از هر اشتباه و خطایی میداند و میخواهد از مسئولیتپذیری فرار کند. یا مثلا روانشناس دیگری شعرهای «شکنجهشده» او را بررسی کرده که او در بخشی از آن میگوید «اگر تو را ترک کنم، خودکشی میکنی» و این جمله را نشان از خودشیفتگی بالای سوییفت میداند.
نوعی روحیه که باعث شده، او با استفاده از آن بتواند روابط خود را هم کنترل کند و افرادی که وارد رابطه عاطفی با او میشوند را با ایجاد حس گناه و مسئولیت در چرخه مخربی از وابستگی عاطفی نگه دارد و حفظ کند. البته که مشخص نیست با این همه چطور او نمیتواند روابط خود را حفظ کند و هرسال خود را با یک فرد میگذراند! نشانهای دیگر از این موضوع را میتوان در همین مجموعه شعرهای «شکنجهشده» دید. جاییکه به نظر برخی از منتقدان، حرف اول و آخر سوییفت این است که او شخصیتی خوب است ولی توسط افرادی که سابقا با او در رابطه بودند، مخالفان و افرادی که از او نفرت دارند و حتی گاهی از سوی طرفدارانش، مورد اذیتوآزار قرار میگیرد!
تکنیکهای مدیریت و بازاریابی
کارشناسانی هستند که سوییفت را متهم میکنند که آگاهانه یا (به احتمال خیلیکم) ناآگاهانه روشهایی را به کار میبرد که باعث شهرت بیش از پیش او میشود. مثلا یکی از تکنیکهای او، این است که در بخش وسواس ذهن شما بنشیند. یعنی چه؟ یعنی شما را وادار کند که به صورت وسواسی او را چک کنید و سر از کارهایش دربیاورید و خبرهایی در مورد او بخوانید. او چطور این کار را کرده است؟
به مدد خبرسازی هر روزه در عصر اینترنت. حالا دیگر وضع به جایی رسیده که اگر شما روزی از او خبری نبینید، احساس میکنید چیزی کم دارید. یکی دیگر از تکنیکهای او این است که هیچگونه همراهی جز خانواده و دوستانش ندارد. او حتی هیچ نماینده و مدیری ندارد و همه چیزهای مربوط به خود را خود و البته به کمک برخی از والدین و دوستان مورداعتمادش کنترل میکند. این باعث میشود که سوییفت در واقع یک مدیریت پروژه فوقالعاده از خود نشان دهد و البته امنیت روانی بالایی داشته باشد.
عوام فریبی
سوییفت بخشی از فرهنگ و موسیقی پاپ است و البته چهرهای مهم در مارکت موسیقی و عجیب نیست که حتی سلایق اجتماعی، سیاسی و شخصی خود را بر این مبنا تنظیم کند و اجازه بدهد که هر کسی از ظن خود، یار او شود. در اوایل مشهورشدن او راست افراطی به شدت به او امیدوار بود و او را یک الهه میدانست؛ چرا که از اشعارش ایدههای محافظهکارانه میفهمید. بعد از مدتی نیویورکتایمز پنجهزار کلمه، مطلب نوشت و ثابت کرد که او یک همجنسگرا است. این شایعه آنقدر تقویت شد که سوییفت مجبور شد، آن را تکذیب کند.
بعد از آن سوییفت آنقدر به سمت چپهای آمریکایی و دموکراتها چرخید که برخی گفتند شهرت او یک توطئه از سوی دولت بایدن و حتی پنتاگون است؛ برای اینکه بتوانند قدرت را در سال ۲۰۲۴ در دست خود نگه دارند. البته تاثیرگذاری او بر انتخابات غیرقابل انکار است. یک نظرسنجی نشان داده که ۱۸درصد از رایدهندگان ایالاتمتحده - حدود ۳۰میلیون بزرگسال - احتمالا به نامزد مورد تایید سوئیفت رای میدهند. نشانهای دیگر، اینکه در ماه سپتامبر، او پیام کوتاهی در حساب اینستاگرام خود منتشر کرد و ۲۷۲میلیون دنبالکننده خود را تشویق کرد تا برای رایدادن ثبتنام کنند. این پست منجر به ثبت نام بیش از ۳۵هزار نفر در سایت غیرحزبی Vote.org شد.
از سوی دیگر، سوییفت خود را پرچمدار برخی مسائل فمنیستی مثل شکایت از آزار جنسی میداند و از جهت دیگر، برخی از پرفورمنسهای او، موردانتقاد فمنیستهاست؛ چرا که آن را نوعی برخورد کالایی یا ابژهای با زنان میدانند. به اینترتیب، سوییفت توانسته با نوعی پنهانکاری که در مواضع و زندگی خود دارد، عملا همه را از خود راضی کند و در عینحال، عضو هیچ حزب و دستهای نباشد.
جامعه؟ به من ربطی ندارد
شاید شما هم با برخی از افراد نسل جدید برخورد کرده باشید و به این موضوع برخورد کرده باشید که گویی آنها هیچ دغدغهای جز خودشان ندارند. سوییفت دقیقا همین محصول را به آنها عرضه میکند. در شعرهای سوییفت خبری از ارزشهای اجتماعی یا انتقادهای گزنده نیست. هرچه هست اوست و او. یا در حال خودنمایی است و گفتن از خودش یا در حال انتقاد از کسانی که او را آزار دادند و به اینترتیب میخواهد ترحم مخاطب را به خود جلب کند.
برخی میگویند در ۳۱سالگی انتظار ندارند چنین اشعاری را از سوییفت بشنوند ولی مسئله این است که هم او از نظر روانی این موضوع را دوست دارد و هم مارکت از او مطالبه میکند و به اینترتیب، او همچنان در حال و هوای نوجوانانه خود باقی مانده است و از مکر معشوق و بدعهدی او میخواند. در این شرایط شما هم اگر یک زندگی مثل سوییفت داشتید و البته نوعی انحصار که به مدد شرکتهای ضبط و پخش و برگزاری کنسرت و تبلیغات به وجود آمده؛ حتما مثل او میشدید.
فراموش نکنید که دو میلیون هنرمند در اسپاتیفای هستند ولی ۹۵درصد از آهنگهایی که در این پلتفرم شنیده میشود، متعلق به چهاردرصد از هنرمندان است! فراموش نکنید که در سال ۱۹۸۲، سهم یک درصد برتر از هنرمندان، ۲۶درصد از کل درآمد کنسرتها بود ولی در سال ۲۰۱۷ این رقم به ۶۰درصد رسید. یعنی از هر هزاردلار درآمد کنسرت ۶۰۰دلار فقط به یک درصد از کل هنرمندان میرسد. اینترنت، به ظاهر انتخابهای ما را فراوان کرده ولی به همان میزان، ما را به انتخابهای محدودتری هم سوق داده است و خب، شما هیچوقت نخواهید دید که تیلور سوییفت در آهنگهایش از این چیزها بخواند!