کلاسیک ببینیم| «آبراهام لینکلن»؛ یک مرد و یک ملت
درباره فیلم «آبراهام لینکلن» دیوید وارک گریفیث
هفت صبح| یک: دیوید وارک گریفیث همیشه بهعنوان یکی از مهمترین کارگردانهای تاریخ سینما در نظر گرفته میشود. این کارگردان بزرگ که در همان سالهای اولیه ظهور سینما وارد این حوزه شد، نقش بسزایی در شکلگیری قواعد این هنر تازه داشت. تغییر زاویه دوربین، بههم چسباندن نماهایی در مقاطع زمانی مختلف برای تقویت روایت داستان و خارج شدن از چارچوب سنتی فیلمبرداری تئاتری، همه از دستاوردهای مهم گریفیث بودند. او بخش عمده فیلمهای خود را در دوران سینمای صامت ساخت و تنها دو فیلم ناطق را به روی پرده برد. یکی از این دو فیلم، «آبراهام لینکلن» بود که با داستانی درباره یکی از مشهورترین رئیسجمهورهای تاریخ آمریکا در سال 1930 روی پرده رفت.
دو: فیلم روایتگر داستان زندگی آبراهام لینکلن (با بازی والتر هیوستن) است، از زمان تولد تا دوران پرخروش ریاست جمهوری که با جنگ داخلی آمریکا همزمان شده بود. در نهایت فیلم با صحنه معروف ترور لینکلن در سالن تئاتر به پایان میرسد. مشخصا گریفیث به دنبال نمایش کل زندگی لینکلن بوده است، شبیه یک زندگینامه که هر مخاطب ناآشنایی را با زندگی این رئیسجمهور بزرگ آشنا کند.
گریفیث تلاش میکند تمام بخشهای مهم زندگی لینکلن را به نمایش بگذارد؛ از دوران جوانی گرفته که پرشر و شور و اهل دعوا و کتککاری است تا افسردگی و ناراحتی بعد از درگذشت معشوقه اول خود، آن راتلج. حتی در یک مقطع از فیلم لینکلن اعلام میکند که آمادگی ریاست جمهوری را ندارد و دچار اضطراب و نگرانی میشود.
سه: ولی از حق نگذریم روند تغییر شخصیت آبراهام لینکلن در فیلم گریفیث، بسیار تماشایی از کار درآمده است. ابتدا با جوانی سرخوش آشنا میشویم که حتی سواد خواندن و نوشتن ندارد و چوببری میکند. همین جوان چوببر بعدا تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه میدهد و با پشتکار و ارادهای مثالزدنی، آمریکا را وارد مسیر تازهای میکند. هم شور و خامی لینکلن جوان به زیبایی به تصویر کشیده شده است و هم پختگی و خردمندی دوران پیری او.
چهار: فیلم در نیمه اول خود بسیار به تاریخ وفادار است. بسیاری از بخشهای داستان مثل مرگ معشوقه و افسردگی لینکلن و حتی تردید در ازدواج دوم با ماری تاد، همه جزو وقایع زندگی لینکلن هستند. اما عجیب این است که گریفیث در نیمه دوم دیگر در بند وفاداری به واقعیت نیست.
بسیاری از بخشهای پایانی فیلم هیچ ارتباطی با واقعیت ندارند. برای مثال تلاش لینکلن برای لغو قانون بردهداری نادیده گرفته میشود و اینطور به نظر میآید که هدف او بیشتر تلاش برای جلوگیری از تجزیه کشور بوده است. یا در حالی که در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری کمتر کسی شانسی برای پیروزی لینکلن قائل بود، در فیلم طوری به نظر میرسد که گویی آبراهام لینکلن تنها نامزد مهم جمهوریخواهان و پیروزی او حتمی است.
پنج: به نظر میرسد این عدم وفاداری به واقعیت بعدا بلای جان فیلم هم بوده. هرچهقدر فیلمهای صامت گریفیث با گذر زمان بیشتر از قبل تحسین شدند و مورد توجه قرار گرفتند، «آبراهام لینکلن» متاسفانه در مسیری معکوس حرکت کرد و بیشتر مورد بیتوجهی قرار گرفت. کار به جایی رسید که در سال 1978 در کتاب «پنجاه فیلم بد تمام دوران» از هری مدود هم قرار گرفت. جالب این است که فیلم در زمان اکران خود اتفاقا نقدهای مثبت زیادی دریافت کرد و بسیار تحسین شد ولی گویا از آزمون زمان نتوانست سربلند بیرون بیاید.
شش: از نکات حاشیهای جالب در مورد فیلم این است که سه تن از بازیگران آن در زمان جنگ داخلی آمریکا زنده بودهاند: جیمز بردبری (بازیگر نقش ژنرال وینفیلد اسکات)، فرانک کمپو (بازیگر ژنرال فیلیپ شریدان) و رابرت براور که بازیگر یکی از نقشهای فرعی بود. البته این سه نفر در زمان جنگ بچههای خردسالی بودهاند و احتمالا چیز زیادی در خاطرشان نمانده!
هفت: در سال 1958، کپی رایت «آبراهام لینکلن» به پایان رسید و فیلم به صورت رایگان در اختیار همه قرار گرفت. همین باعث شد نسخههای مختلفی از فیلم پخش شود، نسخههایی که اغلب کیفیت بسیار بدی داشتند. هرچه که میگذشت نسخههای موجود فیلم بیکیفیتتر میشدند. در نهایت پاول کیلیام تهیهکننده که از مجموعهداران معروف سینمای صامت است، یک نسخه باکیفیت از آن را به موزه هنرهای مدرن آمریکا هدیه داد.