نجات در شن
درباره ریشههای «تلماسه» و تاثیراتش روی فرهنگ
هفت صبح| «تلماسه» علاوه بر اینکه قلهای مهم در ادبیات علمی-تخیلی به حساب میآید و تاثیری آشکار روی آثار پس از خود به جای گذاشته است، از «جنگ ستارگان» بگیرید تا «پیشتازان فضا»، حاوی نگاهی متفاوت و عمیق به فرهنگ و اسطورهشناسی برآمده از زیست مردمان خاورمیانه است. موفقیت جهانی «تلماسه: قسمت دوم» فرصت مناسبی است برای پرداختن به ریشههای شکلگیری این جهان خیالی و تاثیراتش بر فرهنگ عامه.
«تلماسه: قسمت دوم» ساخته دنی ویلنوو تا اینجای کار پرفروشترین فیلم سال 2024 است. فیلمی که به ادامه ماجراهای شاهزادهای به نام پل آتریدیز بر روی سیارهای شنی به نام آراکیس (معروف به تلماسه) میپردازد. شاهزادهای که در کنار مردم بومی آن سیاره شنی، معروف به فرمنها، دنبال انتقام خون پدرش دوک لتو از خاندان شرور هارکوننها است.
«تلماسه: قسمت دوم» بر اساس نیمه دوم رمان «تلماسه» نوشته فرانک هربرت خلق شدهاست که در سال 1965 منتشر شد. هر کسی که فیلم را دیده یا رمان را خوانده باشد، گواهی میدهد که در این اثر تاثیرات عمیقی از نگاهی شرقی به جهان حس میشود. هربرت در این رمان از نوشتههای افرادی مانند تی. ای لارنس درباره قبایل بادیهنشین عرب و «شمشیرهای بهشت» لزلی بلاش درباره شیخ شامل، رهبر مذهبی و سیاسی مردم داغستان، و اقداماتش علیه روسیه تزاری، الهام گرفته. به همین دلیل تاثیرات خاورمیانه و اسلام در این اثر بسیار پررنگ شده است و مفاهیمی مثل منجی، لسانالغیب و عرفان شرقی به این اثر راه یافت. خود هربرت در مصاحبهای گفته که برایش جالب بود بیابان تا چه حد در شکلدهی مذاهبی با مفهوم منجی موثر بوده است و ادیانی مثل اسلام، مسیحیت و حتی یهودیت همه با المان بیابان درگیر هستند.
نتیجه این شده که «تلماسه» برای بسیاری نقطه اتصال خاورمیانه با ژانر علمی-تخیلی به حساب میآید. فرهنگ عامه جهان و به طور خاص ایالات متحده آمریکا، برای دههها ایدههایی از شرق دور مانند ذن، بودا، مدیتیشن، سامورایی و نینجا و حتی گودزیلا را وارد، آنها را به شکل متفاوتی از شرق بازتعریف و نسخه متفاوتی ازشان را عرضه کرده بود. اما انگار حالا نوبت به ایدههایی از خاورمیانه رسیده است که در فرهنگ عامه غربی مجددا مورد بازتعریف قرار بگیرند.
حال بیایید تاثیرات فرهنگ خاورمیانه و شکل تغییریافته آن را در دنیای «تلماسه» بررسی کنیم. در دنیای تلماسه، کیهان به شکل ملوکالطوایفی و قبیلهای اداره میشود. کل کیهان در کنترل چند قبیله و خاندان از جمله هارکوننها، آتریدیزها و کورینوهاست. در کنار این خاندانها، گروهی مذهبی به نام بنیجزریت و کنسرسیومی اقتصادی به نام اتحادیه حمل و نقل فضایی (یک اتحادیه تجاری) هم بخش اعظمی از قدرت را در دست دارند. خاندان کورینوها صاحب مقام امپراتوری کل کیهان و پادشاه امپراتور صدام چهارم (در فیلم با بازی کریستوفر واکن) در حال حاضر حاکم اصلی کهکشان است.
جهان «تلماسه» همچنین واقعهای به نام جهاد بزرگ باتلری را تجربه کرده است. این جهاد پس از خودآگاهی رایانهها و رویاروییشان با بشر رخ داده و همه را مجبور به نابودی ماشین هوشمند کرده است. پس از این جهاد، تمامی رایانههای هوشمند به دست بشر نابود شدند. اما نابودی به این معناست که حالا قدرت ذهن بشری باید تقویت و گسترده شود تا بتواند جایگزین رایانهها شود. پس مواد تقویتکننده ذهن اهمیت بسیاری یافتهاند. در نتیجه مهمترین منبع قدرت در چنین جهانی مادهای به نام اسپایس ملانژ یا ادویه است که نیروی ذهن را بسیار افزایش میدهد و قدرت پیشآگاهی از آینده و حتی سفرهای بینسیارهای را ممکن میکند. اما این منبع تنها در سیاره آراکیس پیدا میشود و به همین دلیل بر سر کنترل این منبع باارزش درگیری وجود دارد. اینجاست که قصه فیلم و ماجراهای پل آتریدیز آغاز میشود.
با سیری کوتاه در جهان «تلماسه»، متوجه میشوید که تا چه حد حتی نامهای برآمده از فرهنگ مردمان خاورمیانه روی این اثر تاثیر گذاشته است. صدام، لسان الغیب، جهاد و حتی بنیجزریت که در لفظ خود بنت به معنای دختران را دارد یا نام سیاره آراکیس که بسیار شبیه تلفظ انگلیسی کشور عراق است. «تلماسه» در سالهای پیش از بحرانهای خاورمیانه و قدرت یافتن گروههای بنیادگرای مذهبی، هنوز به خاورمیانه به چشم دشمن نگاه نمیکند و بسیاری از مفاهیم جاری در این منطقه را در سمت قهرمان خود و پیوستن به دنیای اشراق و مذاهب اسلامی را در مقابل سرمایهداری بیرحمانه و نظامیگری خاندان هارکونن (شرورهای قصه) قرار میدهد.
نقاط مشترک مفهوم «ادویه» در دنیای تلماسه هم با نفت در تاریخ خاورمیانه کاملا مشخص است. هر دو منابعی بسیار با ارزش هستند که از اهمیتی ژئوپولیتیک برخوردارند و قدرتهای بزرگ غربی مخصوصا با حضور غولهای نفتی مثل شل، بریتیش پترولیوم و استاندارد اویل، قصد تسخیر آن را داشتند؛ سازمانهای اقتصادی و شرکتهای تکنولوژی بزرگی که در اثر با نماد اتحادیه حمل و نقل فضایی بهعنوان یک گروه قدرتمند دیگر در «تلماسه» نمایش داده میشوند. با این قرائت، «تلماسه» به مفاهیمی مثل امپریالیسم و مخصوصا استعمار میپردازد که در آن سالها هنوز در بخشهای مهمی از دنیا زنده بود. اینکه گروههای قدرتمندی برای غارت منابع طبیعی و سیطره بر مردم بومی، به یک سیاره میآمدند شباهتی به تقابل شرق و غرب مخصوصا در مسئله نفت بهعنوان مهمترین منبع قرن بیستم دارد. در این میان، قصه به مفهوم منجی بهعنوان روایت ضداستعماری هم میپردازد؛ زمانی که گروههای بومی تحت فشار شدید استعمار هستند، باور به اینکه فردی برای نجات آنها خواهد آمد، بسیار قویتر خواهد شد.
قصه و مفهوم منجی مذهبی در دنیایی حائز اهمیت است که به دلیل جهاد باتلری، از برخورد علمی و خشک از جهان دور شده. در رمان، هربرت شکل متفاوتی از تعریف داستان را پیش میگیرد: داستان پل آتریدیز معروف به موادیب (که از کلمه «ادب» عربی برداشته شده) توسط پرنسس اورلان به شکلی شبیه آثار مذهبی و کتابهایی درباره بزرگان مذهبی اسلامی، تعریف میشود. و پس از این پاراگراف که بیشتر حالوهوایی شبیه سنت حدیث و روایات دارد، به سراغ تعریف قصه میرود.
در دنیای «تلماسه» به جای علم، قدرت از قصههایی ناشی میشود که سینه به سینه در میان مردمان منتقل شده است. چه روایت خونین و پر از خشونت هارکوننها از دنیا و چه روایت بسته با منابع محدود فرمنها. در جهان «تلماسه»، تکنولوژی به تنهایی فاجعهبار و این داستان و قدرت ایمان است که گروههای مختلف قصد دارند به کمک آن جهان را به کنترل خود در بیاورند و در این میان منجی از میان ضعیفترین و جداافتادهترین گروهها با عمیق شدن در مفاهیمی مثل معنویت، دنیا را به دست میگیرد. این نگاه مخصوصا این روزها با اوجگیری هوش مصنوعی تا حدی ترسناک و حتی خطرناک و پس از دههها سیطره تمام عیار فرهنگ تکنولوژیک بر تمدن بشری، بیش از همیشه ارزش تفکر دوباره دارد و دلیل استقبال فیلم هم بوده است.
در تاریخ بشری، دین اسلام به دلیل نفوذ بیشتر در کشورهای عربی و خاورمیانهای، مانند مسیحیت نتوانست در انقلاب صنعتی و خیزش تکنولوژی ممزوج شود و عملا در بیرون از این چرخه باقی ماند. اتفاقا با گسترش اسلام در این منطقه شکلی از اشراق و معنویت مخصوصا با خیزش تفکرات صوفیگرانه در آن شکل گرفت که تفکر غربی متشکل از مسیحیت و سرمایهداری، کاملا از آن بیبهره مانده بود. به همین دلیل زمانی که پل آتریدیز به دنبال یافتن قدرت در این منطقه بیابانی است، پا در مسیر یک شخصیت منجی میگذارد. روایت سفر پل و مادرش در بیابان هم الهام گرفته از قصه اسماعیل و هاجر در ادیان ابراهیمی است. الهامات پل و آیندهبینیاش، مخصوصا به شکلی که در بیابان گرم عرقی سرد بر پیشانیاش مینشیند، نیز به شدت الهام گرفته از آیین وحی در همین ادیان است.
اسلام از این زاویه یکی از معدود گوشههای تمدن بشری است که هنوز روحیه ایمانی خود را از دست نداده و درگیر واکاوی و اومانیستی کردن روایت مذهبی خود نشده است. برخلاف مسیحیت که این روزها فقط در سایه اسطورهشناسی قابل بازخوانی است و در نظام فکری مسیحیان لیبرال، روایتهایی مانند زنده کردن ایلغازر تنها روایاتی مجازی برای انتقال مفهومی انسانی تلقی میشود. بخش اعظمی از مسلمانان هنوز به معجزات الهی ایمان دارند و ایمانشان را یکی از اصلیترین ابزارهای زندگیشان میدانند و در مسیر زندگی خود به هیچ وجه به ایمانشان شک نمیکنند. رویکردی دقیقا مقابل رویکرد علمی و تجربی غربی که اصولا نگاهش به زندگی دائما با شک و پرسش همراه است و از مسیر همین شک و پرسش مهمترین انقلابهای علمی و صنعتی را پدید آورده است. «تلماسه» رویکرد اولی را در بستر زندگی غربی بررسی میکند. مخصوصا در روزگاری که با نابودی محیط زیست یا گرمایش زمین، عواقب ناخواسته اما هولناک شیوه زندگی علمی و تکنولوژیک به چشم آمده است.
اما چنین دیدگاهی به این معنا نیست که هربرت همواره با احترام و ستایش به همین رویکرد نگاه میکنند. مخصوصا در کتابهای بعدی از جمله «تلماسه: مسیحا» که در حال حاضر مبنای ساخت فیلم سوم مجموعه به حساب میآید، هربرت از عواقب فرقهسازی مبتنی بر شخصیت و اطاعت بیچون و چرا هم انتقاد میکند. در قصه، گروه بنی جزریت، شباهت بسیاری به قدرت متمرکز کلیسا در اوج قرون وسطا دارد. گروهی که پیدا کردن منجی را به یک فرآیند اصلاح نژادی بدل کردهاند و در مسیر کسب قدرت، تمام ارزشهای زندگی ایمانی را از دست دادهاند. مخصوصا در کتابهای بعدی، آیین پل موادیب یا همان لسانالغیب هم به بیراهه کشیده میشود. تاریخ نوشتن این کتابها مخصوصا در دنیای واقعی با اتفاقاتی مثل کشتارهای خاندان منسون یا خودکشی دستهجمعی کالت جیم جونز همزمان شد که جنبه تاریک ایمان بیچون و چرا را به هربرت نشان داد و بازتابش در قصه دیده میشود.
در روزهای پس از 11 سپتامبر، فرهنگ غربی به اسلام و مخصوصا قرائت افراطی آن بهعنوان یکی از تهدیدهای بشری نگاه میکرد. اما این روزها در دنیای پس از شکست سیاستهای آمریکا در افغانستان و عراق، در اوج رویارویی غرب و شرق در مسئله فلسطین، بازتعریف داستان «تلماسه» به شکل اقتباس سینمایی و اقبال مخاطبان به آن، نشانگر این است که فرهنگ غرب این بار قصد دارد مفاهیم فرهنگی خاورمیانه را که سالها از دعوت آن به درون فرهنگ خود میترسید، دوباره بررسی و در درون خود ممزوج کند. و از این زاویه احتمالا «تلماسه» آغاز راهی برای اتصال جنبههای مختلف فرهنگ خاورمیانه به فرهنگ جهانی بشری است.