چرا قسمت اول زخم کاری ۳ امیدوارمان کرد؟
این فصل را با من بمان
هفت صبح| احسان ناظم بکایی - فصل سوم زخم کاری آغاز شد. فصلی پر از چالشهای مهم برای فیلیمو، مهدویان، سازندگان و بازیگران این سریال. یکی از اصلیترین چالشها در همان قسمت اول شکل گرفت جایی که مهمتر از طراحی افتتاحیه فصل سوم، تعریف نسبت فصل تازه به فصول قبلی آن بود. اینکه فصل جدید چطور در تناسب با دو فصل قبلی قرار میگیرد و چه جایگاهی در رتبهبندی فصول سهگانه سریال خواهد داشت. این پرداخت اگر درست شکل میگرفت برای مخاطب وفاداری که فصول پیشین را دنبال کرده و عقبه قصه و شخصیتها را میداند امیدواری به ادامه دیدن و اشتیاق برای دنبال کردن ایجاد میکرد تا مناسبات غافلگیرکننده و فضای جدیدی سریال را ببیند.
اگر محمدحسین مهدویان به سمتی پیش میرفت که میخواست جهان ساخته شده در دو فصل قبل را ادامه دهد، این پیام به مخاطب زخم کاری منتقل میشد که شما قبلاً این قصه را دیدهاید، ما در همان مسیر پیشین گام برخواهیم داشت و به تکرار مکررات بخشهای مورد توجه فصول قبل میپردازیم اما گرهافکنیها در قسمت اول فصل سوم به شکلی چیدمان شد که انگار قرار است قصه به سمت جدیدی برود. استراتژی درستی برای این سریال که با ساخت موقعیت جدید، هم مخاطب تازه را پای خود بنشاند و هم مخاطب قدیمی را مجاب به ادامه همراهی با خود کند.
با این حال آشنا بودن حال و هوای سریال، از رنگ و لعاب تا بازیگران و موسیقی به مانند شمشیر دو دم است. دم مثبت آن این است که مخاطب پیش زمینه و شناخت قبلی از قصه و شخصیتها دارد و راحتتر روی موج قصه سوار میشود اما دم منفی آن هم، افتادن در دام تکرار و بازبینی مجدد رخدادها و رفتارهاست.
در فصل اول، دستمایه خیانت پررنگ بود و آدمها براساس تصمیماتی که میگرفتند ارزشگذاری میشدند. نوع و سبک خیانتها و وفاداریها جایگاهها را مشخص میکرد اما در این فصل، انتقام محور است. در دنیای اغراقشده زخم کاری که همه عواطف از حالت عادی، خارج و روابط دچار بحرانهای عمیق شدهاند یک نیروی کنشگر وارد میدان شده و در قالب قهرمان میکوشد بین قدرتها ایجاد تعادل کند. این قهرمان میتواند با تنبیه خطاها یا بیرون راندن خطاکاران کار را پیش ببرد.
از نظر فنی نیز فصل سوم استانداردهای فصول قبلی را دارد و محمدحسین مهدویان از نظر اجرایی و تکنیکی، استانداردهای خود را حفظ کرده و تلاش دارد تا آنچه در فصل اول ساخته به تکامل برساند. از نظر تکنیک نیز کارگردانی، اجرا و صحنهپردازی یکی از شناسههای مهم فصول اول و دوم بود.
مهدویان در فصل سوم سعی کرده همان نماهای جذاب و قابهای شکیل را حفظ کند. او میخواهد در محیط و لوکیشن، چشم تماشاگر را در مقام ناظر سوم شخص قرار بدهد و به نمایندگی از تماشاگر در جهان شیک، اشرافی و عجیب و غریب مالک و پیرامون آن سرک بکشد. دنیایی که زندگی همه افراد با خشم، خیانت، خدمت و روابط تو در تو تعریف میشود.
در قسمت اول فصل سوم مخاطب میتواند مثل چشمی جستجوگر زمین بازی را بشناسد، بداند میدانگاههای وقوع حوادث کجاست و حدس بزند بین شخصیتهایی با عقبههای مختلف چه رخ خواهد داد.
در قسمت اول فصل سوم بخش زیادی از تلاش فیلمنامه و زمان آن، صرف معرفی جایگاه نقشها و شخصیتها و نسبتشان با گذشته شده تا مخاطبی که چند وقتی از فضای زخم کاری دور بوده مجدداً دستش بیاید اوضاع از چه قرار است.
در قسمت اول، سازندگان اتصالات و قصه را به مخاطب یادآوری میکنند. اینکه چه چیزی کجا کاشته شده و چه دنیایی در فصول قبل شکل گرفته بود. در واقع با بازگویی مقدمات قصه در ابتدای کار، نظم ساختاری در ذهن مخاطب تداعی میشود تا بر روی بستر قبلی قصه جدیدی ایجاد کند.
واقعیت این است ایجاد توازن بین شناسههای پیشین و یادآوری قبلی و گرهافکنی جدید کار سختی برای سازنده است. برای سازنده یک سریال، نوشتن و ساختن قسمت اول فصل اول به مراتب راحتتر است چون میتواند جهانی کاملاً نو و آدمهایی از اساس تازه بسازد. مخاطب هم کنجکاو است بداند این آدمها از کجا آمدهاند و چه قصهای دارند اما درباره سریالهایی که به فصول میانی رسیدهاند محدودیتهایی وجود دارد. محدودیتهایی که باید رعایت شود و الا رعایت نکردن آن بلایی سر سریال میآورد که سر نمونههای مشابه فراوان در تلویزیون و پلتفرمهای دیگر آورده است.
سریالهایی با شروع طوفانی و فصل اول درخشان و استمرار آرام و فصول بعدی به شدت ضعیف که مخاطب مدام با خود میگوید کاش سریال با همان فصل اول تمام میشد تا خاطرات خوب مان درباره آن کار از بین نمیرفت. زخم کاری اما در فصل سوم با هدف توازن بین چارچوبهای قبلی و جاذبه های دراماتیک جدید، قسمت اول منطقی و درستی را پیش روی مخاطب گذاشته و مخاطب را به این باور رسانده که میتواند با خیال راحت با آن پیش برود و خاطرات خوبش با مالک و ... نه تنها لطمه نخواهد خورد بلکه تکمیلتر و پرهیجانتر خواهد شد.