سوشی با کایجو
درباره گودزیلا، تاکاشی یامازاکی بلاکباسترها و... فیلمهای اکشن
هفت صبح| اگر بپرسید معروفترین برند فرهنگی ژاپن در ۵۰ سال اخیر چیست؟ میتوان به نامهایی مثل «پوکمون» یا«دیجیمون» اشاره کرد اما قطعا باسابقهترین نام در میان تمام این محصولات نام «گودزیلا» است؛ هیولایی ماقبل تاریخ که بر اساس انفجار اتمی بیدار میشود و به نابودی دنیا میپردازد.
در سال ۲۰۲۳، هیولا اینبار در بستری تاریخی با «گودزیلا: منهای یک» بازگشت و حرفهای زیادی برای گفتن داشت.
هیولایی که بمب اتم، بدخوابش کرد!
گودزیلا اولین بار در سال ۱۹۵۴ به جهانیان معرفی شد. زمانیکه هنوز ژاپن در حال هضم جنگجهانی دوم و دو انفجار اتمی هیروشیما و ناگازاکی بود. حادثه آلودگی هستهای یک کشتی ماهیگیری ژاپنی بر اثر آزمایش بمب هیدروژنی آمریکا در سال ۱۹۵۴ در جزیره بیکینی اتول، که به مرگ یک ماهیگیر بر اثر تشعشعات منجر شد، دیگر حادثهای بود که روی خلق گودزیلا تاثیر گذاشت و حتی در «گودزیلا: منهای یک» همین انفجار بهعنوان عامل بیدارکننده هیولا نمایش داده میشود.
گودزیلا در بیش از ۳۳ فیلم ژاپنی و ۵ فیلم آمریکایی حضور پیدا کرد و شخصیتهایی مانند مگاگودزیلا، گیدورا، ماترا و گیگان هم در کنار او خلق شده، بر پرده سینما آمدند. برای درک اهمیت «گودزیلا: منهای یک» در ابتدا باید بدانید سری فیلمهای گودزیلا در چه شرایطی بهسر میبرند. گودزیلا در دو بخش ژاپنی و آمریکایی در حال تولید است. در ژاپن استودیوی مشهور توهو از ۱۹۵۴ تا به حال در حال ساختن گودزیلا است. این آثار به دورههای مختلف تقسیم میشود. استودیوی توهو از سال ۲۰۱۶ تاکنون فاز جدیدی از فیلمهای گودزیلا را تولید کرده. اولین فیلم از این دوران (معروف به ریوا) «شین گودزیلا» است که در سال ۲۰۱۶ ساخته شد و حالا در کنار چند انیمه در سرویس نتفلیکس، «گودزیلا: منهای یک» دومین اثر این دوران جدید است.
در سوی دیگر اقیانوس آرام، پس از یک فیلم گودزیلا در سال ۱۹۹۸، از سال ۲۰۱۴ استودیوی لجندری حق اقتباس آمریکایی فیلم را به دست آورد و از آن زمان تاکنون، ۴فیلم گودزیلا ساخته که در دو فیلم شاهد رویارویی گودزیلا و کینگکونگ دیگر هیولای معروف دنیای سینما هستیم. لجندری برای هر فیلم نزدیک به ۱۵۰ تا ۲۰۰میلیون دلار بودجه در نظر گرفت و هر فیلم هم نزدیک به ۵۰۰میلیون دلار فروش داشت.
اما در ژاپن پس از تحسینهایی که «شین گودزیلا» به همراه داشت، توهو به دنبال فردی مناسب بود که بتواند گودزیلا را وارد مسیری متفاوت کند. اینجا، تاکاشی یامازاکی وارد تصویر میشود. یامازاکی ۶۰ ساله که علاوه بر کارگردانی، سرپرستی تیم جلوههای ویژه بیشتر فیلمهایش را هم بر عهده دارد، گزینه مناسبی برای ساخت این فیلم بود که VFX عنصر مهمی در آن است. یامازاکی در دوران کودکی از طرفداران سرسخت گودزیلا و آثار بلاک باستر هالیوودی مثل «برخورد نزدیک از نوع سوم» و «جنگ ستارگان» بود و حالا به او فرصت ساخت جدیدترین گودزیلا داده شد.
گودزیلا برگر در مقابل سوشی گودزیلا
«گودزیلا: منهای یک» با بسیاری از بلاک باسترهای امروز جهان متفاوت است. اولین تفاوت این فیلم شاید در بحث بودجه باشد. در حالیکه بیشتر بلاک باسترها، بودجههایی بالای ۱۰۰میلیون دلار دارند، «گودزیلا: منهای یک» با بودجه حدود ۱۰میلیون دلار ساخته شده؛ رقمی که با توجه فروش ده برابری فیلم در سطح جهان، یک دستاورد تجاری بسیار بزرگ برای استودیوی توهو به حساب میآید. از سوی دیگر این فیلم توانست در جوایز اسکار سال گذشته، در حالیکه تمام رقبایش مانند فیلم «نگهبانان کهکشان ۳»، «ماموریت غیرممکن: روزشمار مرگ» و «ناپلئون» با بودجههای بالا و تیمهای چندصد نفره جلوههای ویژه ساخته شده بودند، با یک تیم ۳۵نفره برنده اسکار بهترین جلوههای ویژه شود و حکم داستانی شبیه داوود و جالوت را پیدا کند.
قضیه این است که اگر فیلم را دیده باشید، میدانید که انصافا دست کمی از بلاکباسترهای درجه یک هالیوودی ندارد. بله شاید سکانسهای تخریب محلهای در توکیو به خوبی تخریبهای هنگکنگ هنگام کشتی گرفتن گودزیلا و کینگکونگ در «گودزیلا علیه کونگ» نباشد، اما مشخص است که 9دقیقه حضور گودزیلا در نسخه ژاپنی، تاثیر بسیار مهیبتری از نسخه آمریکایی دارد. یامازاکی همچنین با تسلط بر جلوههای ویژه توانسته هر کلکی را که بلد بوده، سوار کند تا بودجه فیلم را کم نگه دارد. حتی صحنههای اقیانوس و شبیهسازیهای فیزیکِ آب در فیلم نتیجه یک تست یکی از اعضای تیم جلوههای ویژه روی کامپیوتر خانگی خودش است.
بخش اعظمی از تاثیر فیلم به این خاطر است که سینما در وهله اول مدیومی برای داستانگویی است تا یک مدیوم بصری برای نمایش قدرت رندر و شبیهسازی کامپیوترها! استراتژی درستی که یامازاکی پیش گرفته، این است که گودزیلا را به صورت اندک و دائما از نقطه نظر یک شخصیت انسانی به تصویر کشیده. یعنی ما در بیشتر اوقات گودزیلا را با پیشزمینه شخصیتهای انسانی مانند خبرنگاران، نظامیان، ملوانان یا ساکنین شهر و روستا میبینیم؛ به همیندلیل، اولا، دائما اندازه عظیم او در مقایسه با انسانها به چشم میآید و ثانیا، از طریق واکنش و تصویر احساسات بر صورت افراد، رعب و وحشتی را که گودزیلا ایجاد کرده، کاملا حس میکنیم. در نتیجه حجم خرابی و فجایعی که گودزیلا ایجاد کرده، به خوبی قابل درک است.
فرق استراتژی ژاپنی و آمریکایی در ساخت چنین بلاک باستری را میشود با یک مثال غذایی منتقل کرد. در این مثال، گودزیلای آمریکایی مثل یک فستفود حجیم آمریکایی است؛ پر از کالری، نمک و روغن که لذتهای آنی مخاطب را به اوج میرساند ولی استاندارد و صنعتی است. استراتژی یامازاکی و توهو بیشترشبیه سوشی ژاپنی است که بسیار گزیده و کمحجم، مزههای مختلفی را به زبان مخاطب میرساند اما ممکن است خیلیها را سیر نکند! دو استراتژی متفاوت که هر کدام طرفداران خود را دارد. بسیاری از مخاطبان به سینما میروند که یک تجربه بصری عظیم را ببینند و بعد از تماشای فیلم هم آن را به فراموشی میسپارند. اما برخی دیگر که به دنبال سوشی متشکل از داستانگویی، جلوههای ویژه و احساسات انسانی هستند، احتمالا «گودزیلا: منهای یک» برایشان جذابتر است.
تکنیک داستانگویی دیگری که یامازاکی پیش گرفته این است که عملا یک فیلم هیولایی نساخته، بلکه هیولایش را به دنبالهای از کاراکتر اصلی تبدیل کرده و یک فیلم شخصیتمحور ساخته. در قصهی فیلم، شخصیت شیکیشیما ریونوسوکه کامیکی، خلبان کامیکازهای که از ترسش به پایگاهی پناه آورده است، مورد حمله گودزیلا قرار میگیرد و نمیتواند به این هیولا شلیک کند. در ادامه او همچنان درگیر عذاب وجدان و شرم انجام ندادن وظیفه خود است. گودزیلا در فیلم به نماد ناکامی و عذاب وجدان شیکیشیما تبدیل میشود و تا زمان نابودی گودزیلا، زندگی شیکیشیما هم متوقف شده. او باید بالاخره برگردد و این جنگ درونی خود را خاتمه بدهد. از این زاویه تمام لحظات رویارویی با گودزیلا، بازتابی درونی در شخصیت ما دارد و شدیدا همدلیبرانگیز است. یامازاکی اینجا در استراتژی که از استادش، اسپیلبرگ آموخته، امر جذاب بلاکباستر خود را به یک جنبه از شخصیتش متصل میکند. مثلا در «برخورد نزدیک از نوع سوم» روایت حضور موجودات فضایی با درگیری ذهنی وی نیری (ریچارد دریفوس) و بیپناهی یک مادر تنها (ملیندا دیلون) در بزرگ کردن پسرش پیوند داده میشود. یا دایناسورهای «پارک ژوراسیک» به حربهای برای رویارویی و قبول مسئولیت و پرورش حس پدرانه در آلن گرنت (سم نیل) بدل میگردند.
امر سیاسی گودزیلا
از همان زمان خلق «گودزیلا»، این هیولا به یک امر سیاسی بدل شده بود. نابودیهای وحشیانه گودزیلا ارتباطی مستقیم به بیپناهی مردم ژاپن در مقابل بمب اتم و بمبارانهای بیوقفه متفقین داشت. وقتی آمریکاییها قصد داشتند اولین نسخه گودزیلا را در آمریکا به نمایش بگذارند، فیلم را گرفتند و با بازیگران جدید صحنههای جدیدی برایش ضبط کردند که شیوهای مرسوم در آن دوره بود. اما تمام ارجاعات اتمی و سیاسی فیلم را هم حذف کردند و عملا یک فیلم هیولایی ساده، از آن درآوردند. در سالهای بعد هم بسیاری دیگر از آثار گودزیلا در اصل راجع به مسائل روز ژاپن بود. مثلا «شین گودزیلا» به بازتابی از فاجعه هستهای فوکوشیما در ژاپن بدل شد.
اما حالا در «گودزیلا: منهای یک» یامازاکی نه تنها از رویکرد آمریکا در سالهای پس از جنگ از تاثیر آزمایشهای اتمی در اقیانوس آرام بر مردم ژاپن یا گرفتن کامل توانایی ارتش و مصادرهکردن ناوها و کشتیها انتقاد میکند، بلکه آینه را به سمت خود مردم ژاپن میگیرد و گودزیلا را به نوعی نمایانگر جنبههای مخرب فرهنگ سنتی ژاپن میداند.
یکی از الگوهای تکرارشونده در نگاه غربی به ژاپنیها، وجود مفاهیمی مثل ایثار، آبرو و خودکشی شرافتمندانه است. در همین روزها سریال «شوگان» شبکه افاکس بار دیگر تصویری از این فرهنگ را نشان میدهد که در آن با بیاحترامی به ارباب یا فرمانده شایسته مرگ است و معمولا شخص با ساپوکه (یا همان پارهکردن شکم با شمشیر) این بیحرمتی را جبران میکند تا لکه ننگ را از خود و خانوادهاش پاک کرده باشد.
اما حالا یامازاکی به ما سویه منفی و تاریک این فرهنگ را هم نشان میدهد. این فرهنگ در تلاقی با دنیای ماشینی، پدیدههایی مثل خلبانان کامیکازه را ایجاد کرد که با اینکه از شکست در نبرد مطمئن بودند، هواپیماهای بیکیفیت خود را به دشمن میکوبیدند و اگر این کار را نمیکردند، مایه شرمساری خانواده خود میشدند. این فرهنگ که امپراتور را هم تا حد خدا بالا میبرد، در نهایت فجایعی بیشمار در منچوری و کره رقم زد. تا حدی که همین حالا هم فیلم در این مناطق اکران نشده؛ چون تصویری همدلانه از سربازان ژاپنی جنگجهانی دوم نشان میدهد که از نگاه چینیها و کرهایها بزرگترین شرورهای تاریخ هستند. یامازاکی با دست گذاشتن روی همین فرهنگ جنگطلب که افتخار و آبرو را بالاتر از جان انسانها میبیند، تصویری بسیار بدیع ارائه میدهد و انتقادی هنرمندانه از فرهنگ ژاپن میکند.
در حالیکه در دوران اوج بلاکباسترها هستیم و هر هفته یک قهرمان، با میزان زیادی جلوههای ویژه کامپیوتری به دنبال نجات تمام کیهان از دست شرورهای کاملا تکبعدی است، وجود فیلمهایی مثل «گودزیلا: منهای یک» که سعی میکنند داستانی عمیقتر و بامعناتر را تعریف کنند، غنیمت است و نشان میدهد که چگونه گاهی یک محصول بومی میتواند به راحتی غولهای هالیوودی را به زانو در بیاورد.