موتورها میغرّند
مروری بر مردها و ماشینها در آثار ماندگار سینما.
روزنامه هفت صبح، عادل گوران| همان سالهایی که برادران لومیر در حال گسترش محصول خودشان یعنی آپارات و دوربین سینمایی بودند، نامهایی مثل بنز، دایملر و فورد مشغول خلق و در نهایت بهبود صنعت خودرو و خلق رقیبی برای کالسکه و اسب بودند. بیدلیل نیست که از همان دوران فیلمهای صامت، خودروها حضوری فعال در سینما دارند.
از شوخیهای بامزه باستر کیتون، تا مستندهای شهری مثل «برلین: سمفونی یک شهر»، خودرو حسابی توانست روی پرده سینما خودی نشان دهد. این وسیله سریع بود و جنبشی ناشی از آتش درون موتورش داشت و چه چیزی بهتر از سینما برای به تصویر کشیدن آن که رسما مدیوم نمایش حرکت و جنبش بود؟ به بهانه انتشار «فراری» و مقایسهای که میان فیلمهای مهم درباره رابطه با اتومبیلها به راه افتاده، نگاهی داریم به تعدادی از آثار تماشایی تاریخ سینما که سراغ ماشین و رانندگی رفتهاند.
بولیت (1968) / Bullitt
برای فیلمهای اکشن خودرویی، «بولیت» مثل تولد مسیح است و تاریخ را به قبل و بعد خود تقسیم میکند. تا پیش از «بولیت» بیشتر صحنههای رانندگی در خودرو و با تکنیک پرده شفاف پشت شخصیت فیلمبرداری میشد که آشکارا دروغین بود اما مخاطب آن را قبول میکرد. ترکیب استیو مککوئین ستاره، فیلیپ دانتونی تهیهکننده و پیتر ییتس کارگردان که هر سه ادعای ماشینباز بودن داشتند، منجر به خلق یکی از انقلابیترین صحنههای تعقیب و گریز در «بولیت» شد.
فیلم روایتگر یک داستان پلیسی سرراست است؛ یک کارآگاه پلیس به نام فرانک بولیت و یک شاهد مافیایی که باید از او مراقبت شود. آنطور که مشهور است، مککوئین چپ و راست دیالوگهایش را دور میریخت یا میسپردشان به بازیگر مقابل. مککوئین آمده بود تا با فورد موستانگش در میانه فیلم به مصاف یک دوج چلنجر در خیابانهای شیبدار سنفرانسیکو برود.
این سکانس هنوز هم در دنیای پر از جلوههای بصری کامپیوتری، نسبت به خودروهای پرنده دنیای «سریع و خشمگین» بسیار سرتر و نفسگیرتر است و آن را جلوی هر ماشینبازی که بخش کنید، از لحظه استارت فورد موستانگ تا لحظه برخورد چلنجر به پمپ بنزین و انفجارش، حتی نفس هم نخواهد کشید!
دوئل (1971) / Duel
استیون اسپیلبرگ جوان بسیار پیش از آنکه با «آروارهها»، «برخورد نزدیک از نوع سوم» و «پارک ژوراسیک» ما را حیرتزده کند، قدرت کارگردانیاش را در«دوئل» به نمایش گذاشت و ما را میخکوب صندلیهایمان کرد. «دوئل» با یک قصه بسیار ساده، بیشتر تمرکز خود را بر استفاده از تواناییهای سینما در خلق تعقیب و گریز گذاشت و یک فیلم تلویزیونی را به اثری درخشان بدل کرد.
فیلم روایتگر فروشندهای دورگرد به نام دیوید مان است که در جادههای بیانتهای آمریکا سوژه آزار و اذیت یک کامیون قرار میگیرد. تاثیر فیلم به حدی است که اصلا امکان ندارد شما در جادههای بین شهری رانندگی کنید و رفتار عجیب یک خودروی سنگین شما را یاد «دوئل» نیندازد! اسپیلبرگ با نشان ندادن راننده، کامیون قصهاش را به نمادی از فرشته مرگ بدل میکند که دست از تعقیب فروشنده نگونبخت برنمیدارد.
لو مان (1971) / Le Mans
«لو مان» را میتوان نسخه تقطیرشده «بولیت» دانست. استیو مککوئین این بار پشت فرمان پورشه 917 مینشیند و در نقش یک راننده مسابقات بیستوچهار ساعته لو مان، بحرانهای پیشروی او مثل خطر مرگ در مسابقه، عذاب وجدان از مرگ رقیبان و هم تیمیها و... را تماشا میکنیم. درست مثل «بولیت»، اینجا هم در چهره مککوئین میتوانید ببینید که قصه برایش خیلی مهم نیست، بلکه دنبال بهانهای برای ساخت فیلمی در یکی از پرهیجانترین مسابقات تاریخ اتومبیلرانی بوده.
لو مان مسابقات استقامتی هستند که در آن دو راننده باید 24 ساعت به صورت مداوم با یک خودرو رانندگی کنند. بازی نه چندان پر احساس مککوئین، در کنار سکانسهای طولانی رانندگی، «لو مان» را تبدیل به فیلمی کرده است که فقط سینمادوستان اصیل شیفته مککوئین، یا ماشینبازهای آشنا با مسابقات لو مان بتوانند بارها و بارها به آن برگردند. بخشی به این خاطر که فیلم خواسته دقیق و بدون فیلتر تجربه یک راننده مسابقه را به شما انتقال دهد اما مشخصا اگر فرمان دستتان نباشد، بسیاری از این سکانسها به نظرتان طولانی میآید.
راننده (1978) / Driver
والتر هیل که اتفاقا در «بولیت» دستیار کارگردان بوده، در دومین فیلم خود به سراغ «راننده» آمد. داستان یک راننده ماشین سارقان با بازی رایان اُنیل و یک پلیس با بازی بروس درن و موش و گربه بازی آنها. «راننده» خیلی قبلتر از فیلم «بران» با بازی رایان گاسلینگ، ایده راننده تنها و ساکت را با رایان اُنیل اجرا کرده بود.
فیلم یک شکست رسمی هم در میان منتقدان و هم در باکس آفیس بود. اما حالا پس از پنج دهه کمکم طرفداران خاص خود را پیدا کرده، از جمله کوئنتین تارانتینو و ادگار رایت. یک فیلم مینیمال که تمام اصول ژانر نوآر را در قالب یک فیلم دهه هفتادی بازتعریف میکند. هیچ شخصیتی در فیلم نام ندارد و همه با نامهایی مثل راننده، کارآگاه و بازیکن شناخته میشوند. درست است که صحنههای ماشینرانی آن عجیب و غریب نیستند.
اما رویکرد مینیمال هیل در فیلم مخصوصا حالا بیشتر به دل مخاطب مینشیند؛ شخصیتهایی که انگار تکبُعدی ساخته شدهاند، از راننده ساکتی که اُنیل بازی کرده و پلیسی که بروس درن آن را با کمی شیطنت ایفا کرده است و فم فتالی صاحب قلب طلایی با بازی ایزابل آجانی، فیلم را بیشتر به یک اثر در زیرژانر دزد و پلیس بدل کرده تا قصهای که بخواهد پهلو به واقعیت بزند و از این لحاظ تماشای آن میتواند برای سینمادوستان امروز که شیفته جنبههای خودارجاعی هستند، جالب باشد.
تاکر: یک مرد و رویاهایش (1988) / Tucker: The Man and His Dreams
فرانسیس فورد کوپولا در دهه هفتاد با «پدرخوانده»، «مکالمه» و «اینک آخرالزمان» سلطان هالیوود بود. دهه هشتاد در حالی که مریدانش از جمله جرج لوکاس با «جنگ ستارگان» حاکم هالیوود شده بودند، نتوانست دوران اوجش را تکرار کند. اما یکی از آثار همان دوران که ارزش دیدن دوباره دارد، همین «تاکر» است.
«تاکر» به نوعی انگار روایت خود کوپولا در هالیوود است: یک نابغه فهمیده نشده! فیلم زندگینامه پرستون تاکر (جف بریجز) یک خودروساز نابغه در سالهای پس از جنگ جهانی دوم را دنبال میکند. تاکر 48، خودرویی که پرستون تاکر طراحی کرده، یکی از معروفترین و انقلابیترین خودروهای تاریخ است که گرچه فقط 50 نسخه از آن ساخته شده، ابداعاتی مثل طراحی آیرودینامیک، ترمز دیسکی و انژکتور موتور او بعدها تبدیل به تکنولوژیهای معمول این صنعت شدند به دلیل میزان بالای کیفیت تا میانه دهه هشتاد هم هنوز کار میکردند.
«تاکر» در ظاهر یکی دیگر از فیلمهای پرزرق و برق کاپولا مانند «یکی از قلب» یا «ماهی جنگی» است. آثاری که در زمان خود چندان مورد اقبال قرار نگرفتند. اما حالا با گذر حدود چهل سال از زمان ساخته شدن، جزو بهترین نمونهها از لحاظ نمایش زیباییشناسی ماکسیمال و پرزرق و برق دهه هشتاد میلادی هستند.
تصادف (1996) / Crash
با کم و کمتر شدن جذابیت فیلمهای ماشینی و پررنگتر شدن بلاک باسترها در اواخر دهه هشتاد، «تصادف» که احتمالا عجیب و غریبترین فیلم این فهرست است، ساخته شد. فیلمی به کارگردانی دیوید کراننبرگ، بر اساس رمانی از جی. جی بالارد.
فیلم درباره یک تهیهکننده است که پس از یک تصادف، با گروهی آشنا میشود که از تماشای تصادف و فاجعه لذت جسمی و جنسی فراوانی میبرند و دیر یا زود این تهیهکننده (جیمز اسپیدر) و همسرش (هولی هانتر) هم درگیر این اتفاقات میشوند. «تصادف» یکی از پرحاشیهترین فیلمهای جشنواره کن آن سال شد که فرانسیس فورد کوپولا رئیس هیات داورانش بود و به فیلم جایزه ویژه هیات داوران را داد.
اما بعدها کراننبرگ گفت او به قدری از فیلم متنفر بوده که باقی اعضای هیات داوران علیه کوپولا متحد میشوند تا به فیلم جایزه بدهند. همچنین فیلم با مشکلات زیادی هم در اکران خود روبهرو شد. خشونت عیان فیلم در کنار مضامین بزرگسالانه و جنسی تماشای آن را برای مخاطب عادی بسیار سخت میکند. اما با گذر زمان فیلم جایگاه یک کالت را پیدا کرد و حتی فیلم «تیتان» که در سال 2021 نخل طلا گرفت، تقریبا در همان فضا ساخته شده است.
سری فیلمهای «سریع و خشمگین» / The Fast and Furious
در هزاره جدید شاید هیچ فرنچایزی به اندازه «سریع و خشمگین» در مطرح شدن فیلمهای ماشینی (خوب یا بد) موثر نبوده. اولین فیلم این سری در سال 2001 یک پدیده خاص در سینما شد. در آن زمان هنوز دوران اکشنهای بی دروپیکر پر از جلوههای ویژه کامپیوتری نرسیده بود. اما این فیلم در لحظاتی از جلوههای ویژه ابتدایی اوایل هزاره جدید برای زیاد کردن پیاز داغ صحنههایش استفاده کرد.
فیلم روایت نفوذ یک پلیس مخفی به درون سری مسابقات غیرقانونی اتومبیلرانی بود. فیلم اول همچنان با گذر زمان قابل دیدن است. اما استودیوی یونیورسال تمام قدرت مارکتینگش را پشت دنبالههای این فیلمها گذاشت که هرچه جلوتر میآید، تخیلیتر و فانتزیتر میشود؛ به جز فیلم پنجم که به طرز عجیبی در لحظاتی جذاب و نفسگیر درآمد
و ساختار فیلم سرقتی را پیش گرفت تا کمی تغییر مسیر دهد و پایش روی زمین بماند. باقی آثار همواره همان جنبه نوجوانانه و فانتزی یک فیلم ابرقهرمانی را با ماشینسواری ترکیب کردند و چیزی که در حد یک پیاز داغ در فیلم اصلی بود، حالا خود وعده غذایی اصلی شده که تحملش جز برای تماشای پاپ کورنی و بدون فکر برای هیج عقل سلیمی ممکن نیست!
شتاب (2013) Rush
عشق ماشینها برای دههها از نبودن یک فیلم فرمول یکی خوب در سینما مینالیدند. مستندهایی مثل «سنا» به خوبی هیجان رانندگی سریعترین خودروهای ساخته شده توسط بشر، با میانگین سرعت نزدیک به سیصد کیلومتر در ساعت، در پیستهای پیچ در پیچ را به خوبی نمایش میداد، اما جای یک فیلم داستانی خوب در این میان خالی بود.
«شتاب» تا حدی توانست این جای خالی را پرکند. فیلم روایت دو رقیب مسابقات فرمول یک، جیمز هانت و نیکی لائودا در دهه هفتاد میلادی است. اما جذابیت فیلم در این بود که سوای صحنههای جذاب مسابقهاش دو دیدگاه را روبهروی هم میگذاشت. نگاه انگلیسی خطرجویانه، جذاب و پرریسک هانت (با بازی کریس همسورث) با نگاه آلمانی محاسبهگر، دقیق و بیروح لائودا (دنیل برول) در این فیلم به زیبایی همراه با موسیقی حماسی هانس زیمر روبهروی هم قرار میگیرند.
از زاویه دیگر، شاید فیلم با سر زدن به زندگی شخصی این دو (با بازی الیوا وایلد در نقش همسر هانت و الکساندر ماریا در نقش همسر لائودا) یک فیلم صددرصد مسابقهای هم نباشد و جنبههای دراماتیک زندگی یک راننده فرمول یک را هم بررسی کند. فیلم با بودجه 38 میلیون دلاری خود موفق شد نزدیک به 100 میلیون دلار بفروشد و به یکی از آثار موفق سال بدل شود و حتی نظر مثبت لائودا را که در زمان اکران فیلم همچنان زنده بود، جلب کند.
مکس دیوانه: جاده خشم (2015) / Mad Max: Fury Road
اکتان بالا، دنیای پسا آخرالزمانی و یک قهرمان تنها، مواد سازنده یکی از بهترین آثار حاضر در این فهرست و فیلم چهارم از فرنچایز «مکس دیوانه» را تشکیل میدهند. سری فیلمهای «مکس دیوانه» در استرالیا توسط جرج میلر در 1979 پس از سالها کار بهعنوان یک پزشک اورژانس و دیدن مجروحان تصادفات رانندگی ساخته شد.
دومین فیلم این سری «مکس دیوانه: جنگجوی جاده» یکی از بهترین فیلمهای ماشینی تمام تاریخ شد و در نهایت پس از یک قسمت سوم نهچندان جذاب، میلر در سال 2015 با «جاده خشم» به این فرنچایز بازگشت. میلر در این فیلم به طور کلی فیلمنامه را کنار گذاشت و فیلم را تماما بر اساس استوری برد جلو برد. این بار قصه درباره مکس و درگیریاش با یک حاکم است که آب را جیرهبندی و زنانی را برای به دنیا آوردن وارث زندانی کرده.
تدوین حیرتانگیز برنده اسکار فیلم در کنار فیلمبرداری خاصش، «جاده خشم» را به نزدیکترین فرم ممکن از سینما به ماشینسواری بدل کرد. وقتی فیلم وارد دنده بالای خود میشود، طول نماها و قاببندیهایی که تمرکزشان بر یک نقطه در مرکز قاب هستند، چنان شتابی میگیرند که انگار در حال راندن خودرو با سرعت دویست کیلومتر بر ساعت هستند. فیلم میلر در آن سال نزدیک به 400 میلیون دلار فروخت و شش اسکار، که البته همه در رشتههای فنی بودند، دریافت کرد.
بیبی راننده (2017) Baby Driver
ادگار رایت کارگردان کمدیهایی مثل «هات فاز» و «شانِ مردگان» در «بیبی راننده» ترکیبی از رقص، موسیقی و ماشینسواری را ایجاد کرد و لحنی تازه را به این ژانر تزریق نمود.«بیبی راننده» داستان یک پسر راننده ماشین سرقت مسلحانه است که سبک خاص خود را در رانندگی دارد. او همواره در حال گوش دادن به موسیقی با هدفون است و باید بدهی خود به داک (کوین اسپیسی) را بدهد. اما برنامه آخرین سرقت او درست پیش نمیرود و در نتیجه ماجرا در هم میپیچد.
برگ برنده «بیبی راننده» تدوین سرضرب و هماهنگ با قطعات معروف موسیقی پاپ و راک است. فیلم انگار یک موزیک ویدئوی به شدت خوب ساخته شده است که برای تک تک ضرباهنگهای موسیقی، یک معادل روایی دارد. کارگردانی از این لحاظ سطح جدیدی از پیچیدگی را در خود دارد که اکثر لحظات به ترکیبی از بدلکاری، ماشین سواری و طراحی رقص بدل میشود و یک عیش سینمایی تمام عیار است.
فورد علیه فراری (2019) / Ford Vs Ferrari
یکی از محبوبترین فیلمهای اخیر تاریخ سینما با موضوع ماشین، «فورد علیه فراری» است. فیلمی به کارگردانی جیمز منگولد و با بازی مت دیمون و کریستین بیل. این فیلم که روایت رقابت فورد GT40 در مسابقات لو مان سال 1966 است، از دل اثری درباره یک مسابقه 24 ساعته، به فیلمی درباره ساخت ماشین و رابطه دو مرد یعنی کارول شلبی مهندس خودرو و کن مایلز راننده بیکله تبدیل میشود.
فیلم در عین داشتن لحظات درخشان مسابقه، لحظهای از درامی که در زیر این مسابقات جاری است، غافل نمیشود. زمانی که عقل و غریزه تیم فورد برای شکست دادن فراری، بهترین خودروساز آن زمان دنیا، باید کنار هم قرار بگیرد و در نهایت حتی تحسین انزو فراری را هم برمیانگیزد. لحظاتی مثل زیر گریه زدن هنری فورد دوم در هنگام تست، بیرون انداختن کامپیوتر از ماشین و استفاده از نوار چسب به جای آن و مشت و لگدپرانی شلبی و مایلز جلوی خانه مایلز، لحظاتی مفرح، جذاب و دیدنی در این فیلم هستند.