کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۱۷۶۷
تاریخ خبر:

سروش‌جان، لطفاً توی این سولاخی بمون!

سروش‌جان، لطفاً توی این سولاخی بمون!

پرونده «مگه تموم عمرچندتا بهاره؟» بالاخره بسته شد تا شاهد ثبت یکی از کامل‌ترین تجربه‌های سروش صحت در خلق یک جهان دیوانه‌دیوانه باشیم

روزنامه هفت صبح، محمد صابری| کاراکتر جلال با بازی درخشان قدرت‌الله ایزدی، در چند نوبت با لهجه شیرین اصفهانی به چالش خانواده در زمینه رفتن شاهین به «سولاخی» می‌گوید! شاهین با بازی علی مصفا، در هر زمان و مکانی، امکان تردد در‌ این «سولاخی» را داشت. احتمالا خلق چنین دنیایی در کنار دنیای واقعی، محوری‌ترین ایده‌ای بوده که سروش صحت با همراهی ایمان صفایی آن را بسط داده و تبدیل به فیلمنامه «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» شده است.

 

پخش سریال تازه سروش صحت، پنجشنبه گذشته به پایان رسید. سریالی که باید اعتراف کنیم، از ابتدا هم مشخص بود نمی‌تواند باب طبع گروه گسترده‌ای از مخاطبان باشد و استقبالی که از آن صورت گرفت، فراتر از انتظار بود. البته گروهی از مخاطبان هم بودند که بعد از چند قسمت ابتدایی احساس کردند که با مختصات این دنیای دیوانه و بی‌منطق نمی‌توانند کنار بیاید و طبیعتا بی‌خیال همراهی با سریال شدند.

 

در مقابل اما گروهی که نسبتی میان جهان شخصی خود با دنیای کاراکترهای این سریال پیدا کردند، چنان شیفته آن شدند که برای تماشای قسمت‌های تازه آن، هر هفته لحظه‌شماری می‌کردند. فارغ از واکنش‌های مختلف اما قطعا در مختصات کارنامه سریال‌سازی سروش صحت، «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟»، حرکتی رو به جلو بود و او بیش از گذشته توانست جهانی مملو از کاراکترهای سرخوش را به تصویر درآورد. کاراکترهایی که بیراه نیست اگر محل تولد آن‌ها را حفره‌ها و سوراخ‌های شخصی در ذهن سروش صحت بدانیم. کاش صحت بیشتر به این سوراخ‌های شخصی سرک بکشد و بی‌خیال آن‌ها نشود!

 

شاهین/ علی مصفا

درباره شخصیت چه می‌دانیم؟

جنس خاص درون‌گرایی شاهین را تا پیش از این در سریال دیگری ندیده بودیم. او به‌ظاهر درون‌گرا اما به‌واقع متوهم است و به همان اندازه که در خلوت‌هایش گرفتار کابوس‌های خود است، تلاش می‌کند توهمات خود را به دیگران هم تسری دهد. شاهین فرزند بزرگ جلال است که خود را در تصادف منجر به مرگ عموی خود که پدر نیما و آزی می‌شود، مقصر می‌داند.


چه سهمی در قصه داشت؟
حتی اگر نخواهیم او را به‌عنوان شخصیت اصلی سریال معرفی کنیم، قطعا می‌توانیم بگوییم خاص‌ترین شخصیت به‌حساب می‌آید. او در قسمت‌های ابتدایی نقشی فرعی در داستان دارد اما زمانی که نوبت به ایده محوری سروش صحت یعنی فرار کردن یک مار در خانه و پیدا شدن سروکله سوراخی در دیوار اتاق رسید، ناگهان جهان شخصی شاهین بر دیگر اجزای داستان سایه انداخت به‌خصوص رابطه شاهین با دو کاراکتر نئو و جیمشید!


عملکرد بازیگرش چگونه بود؟
علی مصفا به‌ظاهر هیچ کاری در مقابل دوربین نمی‌کند اما در همین هیچ‌کار نکردن، همه کار می‌کند! کاراکتر شاهین را بعد از شخصیتی که علی مصفا در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» ایفا کرده بود، می‌توان یکی از ویژه‌ترین نقش‌آفریی‌هایش به حساب آورد. شخصیتی پیچیده که قرار است ساده‌‌انگارانه‌ترین واکنش‌ها را به جهان بیرون از خود داشته باشد.

 

ویژه‌ترین حضورش کجا بود؟
ایده توهم شاهین در زمینه قدرت بالایش برای عاشق کردن دیگران، از آن ایده‌هایی بود که به خوبی در متن سریال بسط پیدا کرد و این فرصت را هم در اختیار مصفا گذاشت تا چند سکانس درخشان را از خود به یادگار بگذارد. تلاش او برای عاشق کردن رعنا در بازارچه اصفهان، با لبخند جادویی را به یاد دارید؟ یا آن سکانس مواجهه‌اش با عمه کاظم در بیمارستان را!

 

قصه‌اش به کجا رسید؟
بعد از چند تلاش نافرجام برای عاشق شدن، شاهین سرانجام توانست ارتباطی با رعنا بگیرد و او را به بهانه برگزاری نمایشگاه نقاشی از اصفهان به تهران بکشد، اما هیچ‌چیز هنوز درباره سرانجام آن‌ها مشخص نیست! اتفاقی هم که در پایان افتاد، ورود دسته‌جمعی کاراکترها به دنیای شخصی شاهین از معبر سوراخ روی دیوارش بود.

 

نیما/ مجید یوسفی

درباره شخصیت چه می‌دانیم؟
هم عاشق است و هم فارغ! او هم مانند دیگر شخصیت‌های دنیای سروش صحت، هیچ نشانه‌ای از منطق در رفتارها و کنش‌هایش ندارد اما به‌جای همه نداشته‌هایش، تا دل‌تان بخواهد اعتماد به‌نفس دارد! او مدام در حال تلاش برای رفع و رجوع خراب‌کاری‌های خود بود و به معنای واقعی کلمه هم هیچ‌گاه کم نیاورد!

 

چه سهمی در قصه داشت؟
قصه «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» از جایی آغاز شد که به نظر می‌رسید نیما را باید شخصیت اصلی روایت بدانیم. هرچند در ساختار کلی سریال چیزی به‌نام شخصیت اصلی قابل تعریف نبود اما خیلی از اتفاقات در مسیر سریال هم با محوریت نیما و خراب‌کاری‌هایش طراحی شده بود. از استعداد بالایش در گم کردن چیزها گرفته تا گاف‌های متعددش در رابطه با گلی به‌عنوان نامزدش!

 

عملکرد بازیگرش چگونه بود؟
بی‌تردید حضور در سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» سکوی پرتابی برای مجید یوسفی بود تا بتواند ورودی پرقدرت به دنیای بازیگری مقابل دوربین و مشخصا ایفای نقش در کارهای کمدی داشته باشد. یوسفی که برخاسته از صحنه تئاتر است، با وجود گمنامی و ناآشنایی برای مخاطب عام، در همان قسمت‌های ابتدایی سریال خوش درخشید و در ادامه تبدیل به یکی از چهره‌های محبوب این مجموعه شد.

 

ویژه‌ترین حضورش کجا بود؟
انتخاب یک حضور ویژه برای کاراکتر نیما در داستان چندان ساده نیست، به‌خصوص که سروش صحت، موقعیت‌های بسیار جذابی را برای او طراحی کرده بود اما در میان این موقعیت‌های متعدد، جنس مواجهه همراه با قلدری نیما با کاراکتر رسولی به‌عنوان رئیسش، بامزه از کار درآمده و حاصلش هم چند سکانس واقعا خنده‌دار بود.

 

قصه‌اش به کجا رسید؟
نیما هرچند گاف‌های اساسی در رابطه با نامزدش یعنی گلی داده بود اما هیچگاه او را از دست نداد و در قسمت پایانی هم نقشی که در گم شدن «زغال» به‌عنوان گربه محبوب دایی‌زاده گلی داشت، نتوانست منجر به تنش اساسی در رابطه آن‌ها شود! دروتخته‌ای که گویی باید بپذیریم خوب با هم چفت شده بودند و تا پایان هم در کنار هم ماندند. نیما اما در محیط کارش، اصلا شرایط مساعدی را تجربه نمی‌کند!

 

آزیتا/ گیلدا ویشکی

درباره شخصیت چه می‌دانیم؟
تنها دختر خانواده ربانی است که خواهر نیما و دخترعموی شهرام و شاهین محسوب می‌شود. آزیتا که اعضای خانواده او را آزی صدا می‌زنند،‌ اهل ورزش است و علاوه‌بر دوچرخه‌سواری در امور روزمره، شطرنج را هم به‌صورت حرفه‌ای دنبال می‌کند. او دختری مستقل است که در کافه سیار کار می‌کند و رویاهای بسیاری برای رسیدن به مقام قهرمانی در رشته ورزشی مورد علاقه‌اش یعنی شطرنج دارد.

 

چه سهمی در قصه داشت؟
از ابتدا به‌عنوان راوی سریال حضوری پررنگ در روایت داشت اما سهمش در خطوط اصلی داستان زمانی بیشتر شد که دایی گلی برای خواستگاری از او پا پیش گذاشت. البته از ابتدا و در روایت آزیتا می‌دانستیم که این دایی بهرام با آن لبخندهای تصنعی، به او علاقه‌مند است اما ابراز این علاقه با چالش‌ها و دردسرهایی همراه شد.

 

عملکرد بازیگرش چگونه بود؟
هر چند در عنوان‌بندی سریال نام گیلدا ویشکی ذیل عنوان «با معرفی»‌ درج شده اما واقعیت این است که او سابقه بازی داشته و اتفاقا همین امسال فیلم «تفریق» مانی حقیقی با نقش‌آفرینی کوتاهی از او منتشر شد. ویشکی در این سریال هم حضور قابل قبولی داشت و احتمالا شاهد تکرار حضورش در نقش‌های کمدی در آینده هم باشیم.

 

ویژه‌ترین حضورش کجا بود؟
جذاب‌ترین سکانس‌های مربوط به حضور گیلدا ویشکی مربوط به حضور او در رقابت‌های شطرنج و کل‌کل‌های نصفه‌ و نیمه‌اش با رقیب اصلی‌اش بود. یکی از سکانس‌های مربوط به رویاپردازی‌های آزی، صحنه‌ای بود که او به تماشای سریال گامبی وزیر نشسته بود و خودش را جای کاراکتر اصلی آن سریال قرار می‌داد اما بابایی خنگی‌اش را به رویش آورد!

 

قصه‌اش به کجا رسید؟
آزی برخلاف آنچه به‌صورت کلیشه‌ای می‌توانست اتفاق بیفتد، بعد از دوبار اقدام به خودکشی دایی بهرام، همچنان روی نظر مخالف خود ایستاد و تن به این ازدواج نداد. او به‌جای تلاش برای قهرمانی در شطرنج هم به آموزش شطرنج رو آورد، هر چند در این میدان هم فاصله‌ای معنادار با رقیب همیشگی‌اش داشت! تفاوت اصلی اما در تغییر نگاه او نسبت به این رقابت بود، آنجا که گفت به‌عنوان بازنده، اشراف بیشتری روی نقاط ضعف شاگردانش دارد.

 

شهرام/ کاظم سیاحی

درباره شخصیت چه می‌دانیم؟
«توهم فاخر بودن» اصلی‌‌ترین شاخصه‌ای است که می‌توان برای توصیف کاراکتر شهرام به کار برد. او فرزند جلال و برادر شاهین است و از هنر خوانندگی و دنیای موسیقی، تنها «علاقه‌»اش را دارد. او احساس می‌کند که خواننده‌ای توانمند است و شرایط منجر به نادیده ماندن هنرش شده است. شهرام از راه اشتغال در تاکسی‌های اینترنتی به‌عنوان راننده، کسب درآمد دارد.


چه سهمی در قصه داشت؟
در قسمت‌های اولیه «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» شاهد چالش و کشمکش میان کاراکتر شهرام و نیما بودیم. او از سکونت پسر عمو و دختر عمویش در خانه پدری، چندان دل خوشی ندارد و احساس می‌‌کند که می‌تواند از آنجا درآمدی برای خانواده داشته باشد. شهرام از جایی به بعد عاشق می‌شود و همین عشق تبدیل به یکی از خطوط فرعی پرکشش سریال شد.

 

عملکرد بازیگرش چگونه بود؟
کاظم سیاحی خودش را کمدین نمی‌داند اما استعداد ویژه‌ای برای خلق لحظه‌های کمدی به‌واسطه واکنش‌های کاملا جدی‌اش نسبت به دیگران دارد. او که همین روزها شاهد نقش‌آفرینی متفاوتش در سریال «دفتر یادداشت»‌ هم هستیم، در این سریال به‌خوبی توانست شخصیت پراز تناقض و متوهم شهرام را جان ببخشد.

 

ویژه‌ترین حضورش کجا بود؟
عشق و علاقه شهرام به ماشین‌ش در چند فراز از داستان موقعیت‌های بامزه‌ای را خلق کرد که یکی از آن‌ها مربوط به بعد از تصادف رزاقی و چپ کردن (به تعبیر جلال راست کردن!) این اتومبیل بود. سکانس‌های مربوط به تلاش‌های شهرام برای ابراز عشق به مرجان هم در نوع خود جذاب از آب درآمده بود. اما ویژه‌ترین حضورهای شهرام مربوط به سکانس‌هایی می‌شود که او در مقام راننده چهره‌های مهمان سریال از پژمان جمشیدی تا سام درخشانی را سوار می‌کرد!

 

قصه‌اش به کجا رسید؟
شهرام هر چند در زمینه حرفه موسیقی و تلاش برای ورود به مارکت این هنر به هیچ دستاوردی تا پایان سریال نرسید اما توانست رضایت مرجان را برای ازدواج جلب کند و در قسمت پایانی شاهد قول و قرارهای آن‌ها برای زندگی مشترک بودیم، البته شهرام هنوز به خانه پدری برای سکونت چشم دارد و شاید پسرعمو و دخترعمویش را تحمل کند اما با کاظم و همسرش کنار نمی‌آید!

 

عمو جلال/ قدرت‌الله ایزدی

درباره شخصیت چه می‌دانیم؟
جلال پدر شهرام و شاهین و عموی نیما و آزیتا بود و از این منظر تکیه‌گاه اصلی خانواده ربانی به حساب می‌آمد. او که بعد از مرگ برادر، به‌نوعی سرپرستی هر دو فرزند او را تقبل کرده بود، شغلش عتیقه‌فروشی و مغازه‌اش بخشی از خانه بود. هرچند انتخاب این شغل جز در چند قسمت ابتدایی، کارکردی در طول داستان سریال نداشت. جلال، شخصیتی ساده و در عین حال احساساتی بود.


چه سهمی در قصه داشت؟
تقریبا در تمام اتفاقات سریال به خصوص در نیمه پایانی نقش داشت. او در فرازی از داستان تا آستانه مرگ هم پیش رفت اما وقتی به زندگی بازگشت، سودای عشقی قدیمی در سرش جان گرفته بود و از همین مرحله به بعد بود که تکاپوی جلال برای رسیدن به مونا، تبدیل به محور اصلی سریال شد.


عملکرد بازیگرش چگونه بود؟
قدرت‌الله ایزدی به معنای واقعی کلمه در نقش «جلال» سنگ تمام گذاشت و درخشید. هرچند او در فرازهایی از نقش‌آفرینی‌اش تعمدا ارجاعاتی به کاراکتر رشید که پیش‌تر با آن به شهرت رسیده بود، داشت اما به خوبی توانست کاراکتری متفاوت را در حافظه مخاطبان ثبت کند. لحن خاص و احساسات اغراق‌شده در مواجهه با دیگران در کنار قدوقواره کوچک این بازیگر، طعم و مزه‌ای متفاوت به کاراکتر‌ «جلال» بخشید.


ویژه‌ترین حضورش کجا بود؟
یکی از ایده‌های بامزه سروش صحت که در بخشی از همین پرونده هم به آن اشاره کردیم، شوخی و مزاح با فیلم‌ها و سریال‌های دیگر بود و یکی از این سریال‌ها «زخم کاری» بود. سکانسی از فصل اول سریال که جواد عزتی تحت سلطه همسرش در وانی از یخ خوابیده بود. سکانس مربوط به خوابیدن جلال در وان یخ و مواجهه‌اش با گذشته و امروز مونا از فرازهای ویژه نقش‌آفرینی او بود.


قصه‌اش به کجا رسید؟
جلال با کسب اجازه از همسر درگذشته و توفیق در جلب رضایت فرزندانش، بالاخره توانست به عشق سابق خود یعنی مونا برسد و در قسمت پایانی، شاهد زندگی مشترک آن‌ها در کنار دیگر اعضای خانواده ربانی بودیم. او در مسیر رسیدن به عشق قدیمی، رابطه میان پدر و عمه خود را هم پس از سال‌ها اختلاف، اصلاح کرد.

 

گلی/ آناهیتا افشار

درباره شخصیت چه می‌دانیم؟
اگر خاطرتان باشد، سکانس ورودیه سریال با دردسری که گلی رقم زده بود آغاز شد. همان‌جایی که او با خودخواهی، با تأخیر سر قرار آمد و اولین مجادله میان او و نیما را شاهد بودیم. هر چند سروش صحت می‌گوید از نظر خودش، کاراکتر گلی را نمی‌توان شخصیت منفی قلمداد کرد، اما در یک نگاه کلی، این همان شخصیت است که به معنای واقعی می‌توانست مخاطب را به مرز انفجار برساند؛ کمپلکسی از عقده و خودخواهی که فقط روی دایی‌اش تعصب داشت!


چه سهمی در قصه داشت؟
لااقل در قسمت‌های ابتدایی سهم گلی از داستان خیلی پررنگ بود. او نامزد نیما بود و طبیعتا بخشی از داستان مرتبط با چالش‌های میان این دو بود. از مرحله‌ای به بعد هم به ‌واسطه علاقه دایی گلی به آزیتا که گلی هیچ دل خوشی از او نداشت، چالش میان این دو هم در چند قسمت به چاشنی روایت تبدیل شد.


عملکرد بازیگرش چگونه بود؟
آناهیتا افشار پیش‌تر هم تجربه ایفای نقش در سریال‌های کمدی تلویزیونی را داشت اما سال‌ها بود که از این فضا فاصله گرفته و به فضاهای ملودرام نزدیک شده بود. از این منظر می‌توان «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» را بازگشت قدرتمند این بازیگر به میدان کمدی به‌حساب آورد. به‌خصوص که سروش صحت بهترین استفاده را از ظرفیت‌های این بازیگر برای واکنش‌های اغراق‌آمیز داشته است.


ویژه‌ترین حضورش کجا بود؟
سکانس‌های مشترک گلی و نیما، معمولا سکانس‌هایی بامزه بودند که بخشی از نمک آن مربوط به میمیک‌های عجیب و غریب آناهیتا افشار می‌شد اما به عنوان یک مورد خاص قسمت‌های مربوط به جشن تولد در ویلای رسولی را می‌توان از ویژه‌ترین بخش‌های حضور گلی در داستان یاد کرد.


قصه‌اش به کجا رسید؟
او در پایان داستان، همانی بود که در قسمت ابتدایی!‌ به همان اندازه روی مخ و غیرقابل تحمل! گلی در قسمت‌های آخر بهانه‌ای جدید به نام «زغال» که یک بچه گربه بود، به دست آورده بود تا نیما را تحت فشار بگذارد. این همان گربه‌ای است که در مهمانی پایانی سریال و وقتی به دنبال یک موش افتاد، سر از اتاق شاهین درآورد و همه کاراکترها را به «سولاخی» کشاند!

 

بابایی/ اردشیر کاظمی

درباره شخصیت چه می‌دانیم؟
نمی‌شود خاطرات جذاب «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» را در ذهن مرور کنیم و در آن‌ها ردپایی از حضور شیرین دو پیرمرد دوست‌داشتنی مشهود نباشد. بابایی به‌عنوان پدر جلال و پدربزرگ نیما، آزیتا، شهرام و شاهین از همان ابتدا در داستان حضور داشت و ضریب تأثیرگذاری حضورش هم به‌واسطه همراهی رفیق قدیمی‌اش یعنی رزاقی، چند برابر شده بود.


چه سهمی در قصه داشت؟
بابایی و رزاقی همواره در خانه حضور داشتند و گاهی واکنش‌های این دو به روابط و گفت‌وگوهای کاراکترهای دیگر تبدیل به نمک اصلی روایت سریال می‌شد. از این منظر این دو پیرمرد سالخورده همواره در حاشیه روایت حضور داشتند اما حضورشان، در جهت دهی به خط اصلی داستان موثر بود.


عملکرد بازیگرش چگونه بود؟
شاید برای قضاوت درباره بازیگری در سن و سال اردشیر کاظمی، برخی استدلال کنند که او کار خاصی نمی‌کند و در مقابل دوربین هم همان است که در زندگی معمولی است، اما این قضاوت منصفانه نیست. اردشیر کاظمی به‌رغم سن و سال بالایش، به معنای واقعی مقابل دوربین نقش بازی می‌کند و اتفاقا هنر ویژه‌ای هم برای شیرین بودن در مقابل دوربین دارد. ریتم خاص دیالوگ‌گویی و توانایی بهره‌گیری از میمیک‌های چهره برای واکنش به دیگران، از شاخصه‌های بازیگری او محسوب می‌شود.


ویژه‌ترین حضورش کجا بود؟
یکی از بامزه‌ترین ایده‌ها در خط داستانی «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» فلاش‌بک به گذشته با حفظ سن و سال امروزی کاراکترها بود. این ایده زمانی که همزمان با سفر به اصفهان، پای اختلافات گذشته بابایی و خواهرش به داستان باز شد، فرصت ویژه‌ای در اختیار اردشیر کاظمی گذاشت تا با اغراق در لج‌بازی‌های کودکانه خود، لحظات بانمکی را رقم بزند. حضور بابایی در پلان پایانی سریال و شعرخوانی‌اش درباره گذران عمر هم ایده‌ای تأثیرگذار بود.


قصه‌اش به کجا رسید؟
یکی از خطوط داستانی مرتبط با کاراکتر بابایی، اختلاف میان او و خواهر بود که در یک سکانس به پایان رسید. درست در جایی از داستان که قرار شد او برای جلب رضایت شهرام برای ازدواج پدرش، پا درمیانی کند. بابایی در پایان داستان، به‌واسطه عاشق شدن رزاقی، همراهی دوست همیشگی‌اش را هم از دست داد! 

 

 

کدخبر: ۵۵۱۷۶۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر