این بار توافق میشود

تنها چیزی که میتواند این مذاکرات را به شکست بکشاند، تغییر رویکرد طرف آمریکایی است.اما اگر مذاکرات صرفا بر محور برنامه هستهای باقی بماند، توافق قطعی است
هفت صبح| در روزهایی که فضای فرهنگی، اقتصادی و دیپلماتیک ایران با تحولات و اتفاقهای متعددی روبهروست، گفتوگویی بیواسطه با جلال رشیدی کوچی، فعال سیاسی و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی، فرصتی شد تا دیدگاههای او درباره موضوعات اصلی کشور را بشنویم؛ از سیاستهای فرهنگی و وضعیت امید اجتماعی گرفته تا جایگاه نسل جوان در قدرت، از بحران صنعت خودرو تا چشمانداز مذاکرات هستهای. این گفتوگو کوشیده با نگاهی واقعبینانه، دغدغهها و فرصتهای امروز کشور را مورد بررسی قرار دهد.
بگذارید بیمقدمه سراغ یکی از پرحاشیهترین موضوعات این روزها برویم؛ فضای ملتهب سیاستهای فرهنگی، از لغو کنسرتها در مشهد و اصفهان گرفته تا حاشیههای فستیوال اخیر کوچه که حتی پای رئیسجمهور را هم به میان کشاند. ارزیابی شما از این وضعیت چیست؟
زمانی که بنده نماینده مردم در مجلس بودم، بارها با چنین مواردی روبهرو شدیم و ایستادگی هم کردیم؛ بهویژه درباره برگزاری برنامههای هنری در اماکنی مثل تختجمشید و پاسارگاد. همان موقع هم انتقادم این بود و امروز هم هست که چرا ما به جای اجرای قانون، سلیقهای عمل میکنیم؟
اگر در کشور، قانونی وجود دارد و نهادهای رسمی مجوز برگزاری برنامهها را صادر میکنند، چرا باید شاهد دخالت افرادی باشیم که هیچ مسئولیتی در این زمینه ندارند؟ اگر برنامهای ایراد دارد، از همان ابتدا نباید مجوز صادر شود؛ اما وقتی مجوزی صادر شده، نباید اجازه داد گروههای خاص با فشار و جنجال، برنامه را لغو کنند.
به نظر من در سالهای گذشته، به جای مدیریت درست فضاهای فرهنگی برای تقویت نشاط اجتماعی، متاسفانه تحت تاثیر جریانهای تندرو قرار گرفتیم و عملا صورتمسئله را پاک کردیم. این روند مانع شکوفایی فرهنگی کشور شده و نارضایتی مردم را به همراه داشته است.
به طور مشخص، این برخوردهای سلیقهای چه تبعاتی دارد؟
این برخوردها فقط محدود به حوزه فرهنگ نیست؛ متاسفانه در خیلی از بخشهای دیگر هم ریشه دوانده. ادامه این روند باعث ضربه به اعتماد عمومی، کاهش امید اجتماعی و تضعیف شادی ملی میشود. ما فقط یک چیز میخواهیم: اجرای قانون. نه کمتر، نه بیشتر.
امیدوارم مسئولان کشور با اقتدار مقابل این جریانات ایستادگی کنند و اجازه ندهند قانون، قربانی فشار گروههای حداقلی شود.
این روزها توییتر تبدیل به یکی از تریبونهای اصلی سیاستمداران شده؛ از جمله خود شما. در این میان یک دوگانگی در تحلیلها وجود دارد: عدهای معتقدند سیاستمدارانی که در عرصههای رسمی کمتر فرصت ظهور و بروز دارند، به توییتر پناه میبرند و به آنها «سیاستمدار توییتری یا اینستاگرامی» میگویند. اما گروهی دیگر این فضا را یک تریبون بیواسطه با مردم میدانند. شما خودتان جزو کدام دستهاید؟
به نظر من فضای مجازی _که شبکههای اجتماعی بخشی از آن هستند _ این امکان را فراهم کرده که هر فردی تریبون مستقل خودش را داشته باشد و دیدگاهها و برنامههایش را مستقیم با مردم در میان بگذارد. این یک شمشیر دولبه است؛ نه صددرصد حسن است و نه صددرصد عیب.
برای مثال، در اینستاگرام هم محتوای بسیار ارزشمند وجود دارد و هم مطالب سخیف. این به انتخاب و سلیقه کاربر بستگی دارد که چه چیزی را دنبال کند. به همین ترتیب، در عرصه سیاست هم شبکههای اجتماعی ابزار موثری شدهاند.
شخصا هیچ ابایی ندارم که بگویم از این فضا برای ارتباط با مردم استفاده میکنم. وقتی تریبونهای رسمی _ به هر دلیلی، چه موجه چه غیرموجه _ از برخی افراد گرفته میشود، طبیعی است که آنها به دنبال راههای دیگر برای رساندن صدایشان به جامعه باشند. در گذشته، ابزارهایی چون مقالهنویسی، کتاب یا سخنرانیهای غیررسمی این نقش را ایفا میکردند و امروز شبکههای اجتماعی جای آنها را گرفتهاند.
از نظر من، این پدیده به خودی خود ایراد نیست، بلکه فرصتی است که اگر به درستی از آن استفاده شود، میتواند به غنای ارتباط سیاستمداران با مردم کمک کند. توییتر، اینستاگرام، تلگرام و امثال آن، ابزارهایی هستند که باید هوشمندانه به کار گرفته شوند، نه اینکه صرفا به چشم تهدید به آنها نگاه شود.
شما بعد از برکناری آقای دبیری یک توییت منتشر کردید که بازتاب زیادی داشت. این اتفاق بحثهای مختلفی به دنبال داشت؛ عدهای معتقد بودند موضوع به «حریم شخصی» افراد مربوط است و ربطی به مسئولیتهای رسمی ندارد، اما گروهی دیگر میگویند وقتی فرد وارد عرصههای بالای حکمرانی میشود، باید در تمام ابعاد زندگیاش مراقبت ویژهای داشته باشد. تحلیل شما از این ماجرا چیست؟
ببینید، وقتی کسی در جمهوری اسلامی _ یا در هر حکومت دیگری _ مسئولیت رسمی میپذیرد، باید مقتضیات و محدودیتهای آن مسئولیت را هم بپذیرد.
آقای دبیری پیش از آنکه معاون رئیسجمهور شوند، رئیس بیمارستان بودند؛ سفرهای خارجی متعددی داشتند و طبیعتا آن زمان این سفرها حساسیتی برنمیانگیخت. اما وقتی به جایگاه معاونت ریاست جمهوری میرسید، دیگر نمیتوان گفت «این زندگی شخصی من است». در این سطح از مسئولیت، بخش زیادی از رفتار و سبک زندگی فرد باید با مصالح عمومی کشور هماهنگ باشد. سفری لاکچری به قطب جنوب، آن هم در شرایطی که مردم با مشکلات جدی معیشتی روبهرو هستند، دیگر یک تصمیم شخصی محسوب نمیشود. درست مثل اظهارنظر جناب آقای فرزین، رئیس کل سابق بانک مرکزی، که درباره هدیه دادن سکه صحبت کردند؛ آن هم در حالی که قیمت یک سکه به صد میلیون تومان رسیده و حقوق یک کارمند، در بهترین حالت، بیست تا سی میلیون تومان است. اینها دهنکجی به مردم است، چه سفر باشد، چه هدیه سکه.
در نتیجه کسی که مسئولیتی در جمهوری اسلامی میپذیرد باید بداند محدودیتهایی برایش ایجاد میشود. اگر این محدودیتها را نمیپذیرد، راهی جز کنارهگیری ندارد. از نظر من تصمیم دکتر پزشکیان برای برکناری آقای دبیری کاملا درست، بهموقع و تحسینبرانگیز بود.
این روزها برخی میگویند جنبه انتقادی شما در ماههای اخیر تقویت شده و این را به عدم دستیابی به برخی مسئولیتها، مثل استانداری ربط میدهند؟
ببینید، این حرفها بیشتر حرف مفت برخی افراد است. عدهای مدعی بودند «جلال رشیدی از پزشکیان حمایت میکند تا پست بگیرد»، اما وقتی پستی نگرفتم، همانها گفتند «حالا که مسئولیت نگرفته، انتقاد میکند.»
واقعیت این است که من با هیچکس عقد اخوت نبستهام. در انتخابات ریاستجمهوری دوره مرحوم آقای رئیسی، من از ایشان حمایت کردم، اما خیلی زود به عملکرد دولتشان انتقاد داشتم؛ انتقاداتی که باعث شد همان کسانی که دیروز همسنگر بودند، امروز به ما بد و بیراه بگویند.
همین رویکرد را درباره آقای دکتر پزشکیان هم دارم. برای اولین بار اینجا میگویم: عکس اولین دیدارم با ایشان در صفحه اینستاگرامم موجود است. در آن ملاقات، اولین جملهای که به آقای پزشکیان گفتم این بود:
«حاج مسعود، شما حتما رای میآورید. من اگر دارم کمک میکنم، از سر باور و اعتقاد است. بعد از انتخابات، نه شما مرا خواهید دید و نه پیامی از من خواهید گرفت که مسئولیتی بخواهم.»
من شأن و جایگاه خودم را بالاتر از آن میدانم که برای گرفتن پست، درخواست کنم.
بنابراین این تحلیلها که میگویند چون مسئولیت نگرفتهام، منتقد شدهام، صحت ندارد. من از روز اول پیروزی آقای پزشکیان یادداشتی منتشر کردم و گفتم: «این چند کار را انجام بدهید تا پشتوانه مردمی داشته باشید؛ وگرنه خودتان ضرر میکنید.»
امروز هم اگر انتقادی دارم، انتقاد سازنده است، نه تخریب و عقدهگشایی. وقتی میگویم آقای عارف یا آقای قائمپناه مناسب مدیریت در دولت نیستند، حرفم از سر دلسوزی است؛ اعتقاد دارم این دوستان _ هرچند انسانهای خوبی باشند _ اما کمکی به دولت نخواهند کرد.
یا وقتی درباره رفع فیلتر انتقاد میکنم، به این خاطر است که آقای پزشکیان به مردم وعده داده بود.
در بحث خودرو هم همین است. وقتی انتقاد میکنم که چرا خودروی ۲۰ هزار دلاری را باید به مردم ۳۰۰ هزار دلار بدهیم، این دقیقا همان حرفی است که آقای پزشکیان در دوران انتخابات میزد. حالا که دولت در اختیار شماست، چرا تعرفه واردات خودرو را ۱۰۰ درصد کردید؟ چرا آن شعارها فراموش شده؟
یکی از نقدهایی که این روزها مطرح میشود این است که بخش قابل توجهی از نسل Z، در دقیقه نود و تحت تاثیر حمایت طیفی از سیاستمداران مثل آقای آذریجهرمی، آقای ظریف، آقای سعیدی و... به دکتر پزشکیان رای دادند. اما یا این چهرهها از ساختار کنار گذاشته شدند یا مدت حضورشان بسیار کوتاه بود. به نظر شما این روند با شعارهای وفاق و گفتمان امیدبخش آقای پزشکیان در تضاد نیست؟
سوالی که باید شفاف بپرسیم این است: مردم و آن طیفی که به آقای پزشکیان رای دادند، تحت تاثیر سخنرانیهای آقای قائمپناه و آقای عارف به پای صندوق آمدند؟ واقعبین باشیم؛ چقدر این افراد رایآور بودند؟ آقای عارف چقدر در افکار عمومی رای داشت؟ آقای قائمپناه چقدر ظرفیت اجتماعی داشت؟ وزرایی که امروز بر مسند هستند، چه میزان پشتوانه اجتماعی برای دولت فراهم کردند؟
حقیقت این است که مردم بیشتر تحت تاثیر چهرههایی مانند آقای ظریف، آذریجهرمی، معینالدین سعیدی و شخص آقای پزشکیان وارد عرصه شدند. وقتی بعد از انتخابات این چهرهها یکی یکی کنار گذاشته میشوند و افرادی جایگزین میشوند که هیچ ارتباطی با نسل جوان ندارند، طبیعی است که در کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت به ضرر دولت تمام شود. من همان موقع هم پیشنهاد دادم که مثلاً آقای رشیدپور سخنگوی دولت شود؛ چه اشکالی داشت؟ حداقل جوانان او را قبول داشتند. یا مثلا حضور معینالدین سعیدی یا آذریجهرمی میتوانست آورده اجتماعی قابل توجهی برای دولت به همراه داشته باشد. این فرصتها حیف شد.
یکی از اتفاقهای تلخ این روزها شکایت از خبرنگاران منتقد است. با وجود اینکه دولت دکتر پزشکیان در آغاز کار دستور به پس گرفتن شکایتها داد، اما دوباره این روند در حال شکلگیری است. آیا این مسئله به شفافیت خبری و جریان آزاد اطلاعات آسیب نمیزند؟
اجازه بدهید سوالتان را با یک سوال پاسخ بدهم: به نظرتان اگر به جای آقای عارف، معاون اول رئیسجمهور، آقای آذریجهرمی در این سمت بود، آیا میرفت از خبرنگاران شکایت کند؟ قطعا نه. چون آذریجهرمی ظرفیت شنیدن نقدها و حتی فحاشیها را داشت؛ بلد بود منتقد را جذب کند، نه دفع.
این اقدام آقای عارف به نفع دولت است یا به ضررش؟ بدون شک به ضرر دولت است.
وقتی از آسیبهای تغییر چهرههای اثرگذار در دولت صحبت میکنیم، دقیقا منظورمان همین است. نسلی از مدیران که با روحیه سختگیر و زودرنج، نمیتوانند منتقدان را تحمل کنند و با اولین انتقاد، به سراغ شکایت میروند.
طبیعی است که آقای پزشکیان با این رفتارها موافق نباشد و دوباره دستور به پس گرفتن شکایتها بدهد. اما سوال اصلی اینجاست: چرا رئیسجمهور باید وقت ارزشمند خود را صرف اصلاح رفتار اطرافیانش کند؟ این اتفاقها تنها دولت را از اهداف اصلیاش دور میکند و هزینههای بیمورد روی دستش میگذارد.
در مجلس یازدهم شما یکی از چهرههای فعال در حوزه خودرو بودید. امروز به نظر میرسد قصه خودرو از یک بحران اقتصادی به یک موضوع کاملا سیاسی تبدیل شده است. وضعیت فعلی صنعت خودرو را در دولت آقای پزشکیان چطور ارزیابی میکنید؟
یک بار پشت تریبون مجلس گفتم: «قصه خودرو شاد نیست، پرغصه است.»
مسئلهای که در دنیا حل شده و منطقی اداره میشود، در کشور ما به دلیل منافع گروهی، به یک بحران اجتماعی تبدیل شده. من امیدوارم بحران خودرو امنیتی نشود، چون تا همینجا هم، دخالتهای غیرشفاف و حمایتهای انتخاباتی خودروسازها از برخی چهرهها، کار را به اینجا کشانده. در مناظرات انتخاباتی، برای آقای پزشکیان این مسئله را باز کردم و ایشان هم پذیرفتند. اما متاسفانه، انگار این دغدغهها فراموش شده!
امروز ارزش پول ملی پایین است، تعرفههای واردات خودرو بالاست، واردات قطرهچکانی انجام میشود و انحصار بهشدت حاکم است. حلقه گمشده در این وضعیت، شجاعت، شفافیت و صداقت در تصمیمگیری است. دولت با کاهش تعرفه خودرو مخالفت کرد؛ شاید به خاطر درآمدهای کوتاهمدت. اما اگر حساب کنند، درآمد صرفهجویی سوخت در سه تا پنج سال آینده بسیار بیشتر از این درآمد مقطعی خواهد بود.
یکی از اتفاقات جنجالی اخیر، واگذاری سهام ایرانخودرو به بخش خصوصی بود. این واگذاری موافقان و مخالفان زیادی داشت.
من موافق واگذاری هستم؛ حداقل الان میدانیم باید از چه کسی مطالبه کنیم.
اگر شرکت کروز، که مالک جدید است، فاسد بود، چرا نهادهای امنیتی اجازه این واگذاری را دادند؟ پس مشخص است که فساد اثبات نشده .آقای کشاورز، مدیرعامل جدید در دیدار رهبر انقلاب، گفته که «اگر طی سه سال ایرانخودرو را سودده نکردم، مرا در میدان آزادی دار بزنید.» من هم برای خودم تایمر گذاشتهام! حالا حداقل مسیر مطالبهگری روشن شده.
البته فراموش نکنیم که موفقیت در این مسیر کاملاً وابسته به تحقق رقابت آزاد و شکستن انحصار در صنعت خودرو است. بدون این دو اصل، هیچ واگذاریای به سرانجام مطلوب نخواهد رسید.
در پایان گفتوگو، میخواهیم چشمانداز کلی شما را جویا شویم؛ مذاکرات دوباره به نقطه حساس رسیده است. با توجه به فضای موجود، فکر میکنید اینبار مذاکرات به نتیجه خواهد رسید یا باز هم باید منتظر یک بنبست باشیم؟
من اعتقاد دارم که این بار توافق حاصل خواهد شد. تنها چیزی که میتواند این مذاکرات را به شکست بکشاند، تغییر رویکرد طرف آمریکایی است.اما اگر مذاکرات صرفاً بر محور برنامه هستهای باقی بماند، توافق قطعی است. از سوی دیگر، برای ترامپ هم این توافق اهمیت بالایی دارد. او میخواهد در رقابت با دموکراتها بگوید که توانسته در کوتاهمدت با ایران توافقی انجام دهد که هم منافع اقتصادی آمریکا را تأمین کند و هم برنامه هستهای ایران را محدود کند؛ کاری که دولتهای قبلی آمریکا نتوانسته بودند انجام دهند. یکی از نشانههای مثبت، مجوزی بود که به شرکتهای آمریکایی داده شد تا بتوانند در اقتصاد ایران سرمایهگذاری کنند. این دقیقاً همان چیزی است که ترامپ از ابتدا به دنبال آن بود.
خروج ترامپ از برجام هم دلایل سیاسی نداشت؛ دلیل اصلی اقتصادی بود. او میدید آمریکا هزینه کرده اما از منافع اقتصادی برجام سهمی نبرده. همان ضربالمثل معروف که دیگی که برای من نجوشد... بنابراین به نظر من توافق انجام میشود و امیدوارم به نفع مردم ایران باشد.به نظرم ما شاهد یک تغییر ریل هستیم که شروع شده و ادامه خواهد یافت. نکته دیگری هم هست: وقتی میبینیم جریانهایی مثل سلطنتطلبها (در رأسشان رضا پهلوی شیرین عقل)، منافقین، اسرائیلیها و حتی برخی تندروهای داخلی از این روند ناراحتاند، یعنی تصمیم درستی گرفته شده. این گروهها، فارغ از ظاهر شعارهایشان، مخرج مشترک دارند: همه آنها به دنبال ویرانی ایراناند.
برخی در داخل میگفتند: «چه اشکالی دارد جنگ شود؟»؛ اما مردم ایران خواهان رفاه، امنیت و آرامشاند، نه جنگ. نشانههای مثبتی مثل سفر وزیر دفاع عربستان به تهران و دیدارهای مهم دیپلماتیک هم نویدبخش روزهای بهتری است، البته به شرط مدیریت درست. من حس میکنم که حاکمیت امروز از جریانهای تندرو عبور کرده و عقلای نظام در حال اتخاذ تصمیمات مهم و دقیق هستند. این تصمیمات، نه فقط به نفع مردم، برای تقویت جمهوری اسلامی نیز حیاتی است.مردم چیزی جز رفاه اقتصادی، امنیت و شادی نمیخواهند. اگر اینها تامین شود، چه دغدغهای میتواند باقی بماند؟بنابراین اگر این توافق نهایی شود، یک توافق مثبت خواهد بود. چون ما چیزی را میفروشیم که عملا دنبالش نبودیم و نداریمش.به علاوه، شریک کردن آمریکا در منافع اقتصادی ایران، بزرگترین دستاورد این مذاکرات خواهد بود.