میکروفن سیاست در مشت دیگران

وقتی روسای جمهورحرف میزنند، صدای چند نفر را میشنوید؟
هفت صبح، الهه کاکایی| تصویری آشنا برای همه، رهبر سیاسی روی صحنه میرود، دستی برای جمعیت تکان میدهد و با اعتماد به نفس سخن میگوید. اما پشت این اجرای بینقص، ساعتها کار گروهی و بازنویسی پنهان شده است. سخنرانیهای تاریخی به ندرت بداههاند؛ در واقع حاصل فرآیندی دقیق پشت درهای بسته هستند. از واشنگتن تا پاریس و از پکن تا دهلینو، تیمهایی از نویسندگان و مشاوران روی هر واژه و هر مکث اندیشیدهاند تا رهبرشان بدون تپق و لغزش پیام خود را به گوش تاریخ برساند. هیچچیز در سیاست تصادفی نیست، حتی جملهای که با لحن درست، مکث مناسب و تاکید خاص ادا میشود. آنچه مردم میشنوند، حاصل صدها ساعت تمرین و بازنویسی است. این گزارش، نگاهیست به اتاقهایی که در آنها تاریخ نوشته میشود، بدون هیچ دوربینی.
آمریکا / اتاق جنگ واژهها
شامگاه ۴ نوامبر ۲۰۰۸، پارک گرنت شیکاگو موج میزد از جمعیتی که برای شنیدن نخستین سخنرانی پیروزی یک رئیسجمهور سیاهپوست گرد هم آمده بودند. اما کمتر کسی میدانست این کلمات پرطنین که از دهان باراک اوباما بیرون میآمد، ماهها در ذهن و لپتاپ یک جوان ۲۷ساله ورز خورده بود. جان فاورو، نویسنده سخنرانیهای اوباما، دو متن از پیش آماده داشت: یکی برای پیروزی، یکی برای شکست. وقتی نتیجه نهایی اعلام شد، اوباما از پشت صحنه تماس گرفت. پیروزی قطعی شده بود. متن مربوط به شکست همانجا بایگانی شد. فاورو که از ابتدای کارزار ۲۰۰۸ نقش کلیدی در شکلگیری لحن کمپین داشت، حالا نویسنده ارشد سخنرانیها بود.
او و تیم کوچک اما پرتکاپویش، اغلب در اتاقی ساده و شلوغ در ستاد شیکاگو ساعتها روی واژهها کلنجار میرفتند. میز کارشان همیشه پُر بود از ظرفهای غذای آماده و قوطیهای نوشابه انرژیزا. گاهی یادشان میرفت شب شده یا حتی آخر هفته رسیده. بن رودز، یکی از مشاوران امنیتی که بعدها وارد حلقه اصلی نویسندگان شد، درباره فاورو میگفت: «ظاهرش مثل یک دانشجوی معمولی است.
اما انگار ذهن اوباما توی سر او زندگی میکند.» رابطه اوباما با فاورو به طرز عجیبی نزدیک و غیرمعمول بود. اغلب روسایجمهور از تیمهای متعدد نویسنده استفاده میکنند و فقط چارچوب کلی را میدهند. اما اوباما تقریباً هر کلمه را با فاورو چک میکرد. گاهی اوقات، صدای فاورو را میشد از اتاق تمرین شنید، وقتی که بخشهایی از متن را برای اوباما میخواند تا ریتم و لحن جملهها را تنظیم کند. هرجا مکث لازم بود، هرجا بالا بردن تن صدا ضروری بود، با هم تمرین میکردند. همچون دو بازیگر روی صحنه.
پیش از سخنرانی افتتاحیه ریاستجمهوری در ژانویه ۲۰۰۹، جلسهای در شیکاگو برگزار شد. فقط اوباما، فاورو و دیوید اکسلرود، مشاور ارشد سیاسی. قرار شد سخنرانی بیش از ۲۰ دقیقه نباشد و حول پیام بازسازی آرمانهای آمریکایی شکل بگیرد. فاورو نکات را یادداشت کرد و بلافاصله وارد مرحله تحقیق شد. هفتهها غرق مطالعه بود: بررسی بحرانهای تاریخی، گوش دادن به نطقهای تحلیف قبلی، گفتوگو با تاریخنگاران برجسته و حتی بررسی جملات چرچیل و لینکلن. او با وسواس خاصی دنبال واژههایی میگشت که هم غرور ملی را تحریک کند، هم لحن سازندگی داشته باشد و هم در برابر دوربینها خوب بنشیند.
برای نوشتن متن نهایی، فضای کارش را مدام تغییر میداد. گاهی در دفتر تیم انتقال قدرت، گاهی در گوشهای از یک استارباکس شلوغ. در همان شلوغیها، هدفون در گوش و لپتاپ روی میز، پاراگرافها را میساخت. اسپرسوسازها کار میکردند، مردم در رفتوآمد بودند، اما فاورو غرق در ساخت جملاتی بود که قرار بود میلیونها نفر را به وجد بیاورد. معمولاً تا دیروقت – دو یا سه صبح – بیدار میماند. با قهوه و ردبول خودش را سر پا نگه میداشت. یک بار گفته بود گاهی چنان در متنها غرق میشد که یادش میرفت با مادرش تماس بگیرد یا قبض برق را بپردازد.
وقتی پیشنویس اولیه آماده شد، فرآیند رفتوآمد بین نویسنده و رئیسجمهور آغاز شد. متن چندینبار بازنویسی شد. اوباما یادداشتهایی حاشیهنویسی میکرد، کلماتی را حذف یا اضافه میکرد و فاورو نسخه جدید را اصلاح میکرد. این رفتوبرگشتها تا روز مراسم ادامه داشت. حتی صبح همان روز، اوباما پشت صحنه با صدای بلند متن را میخواند و لحن خود را تنظیم میکرد. فاورو دقیقاً پشت او ایستاده بود. به حرکات چهرهاش دقت میکرد، گوش به زیر و بم صدا داشت و هر تغییری که لازم بود درجا اعمال میکرد. خودش بعدها گفت که گاهی موقع شنیدن نهایی متن از زبان اوباما بغضش میگرفت.
و بعد نوبت اجرای صحنه رسید. اوباما با طمانینه قدم برداشت، روبهروی ملت ایستاد و نطقی خواند که در تاریخ ماندگار شد. اما در دل جمعیت، جوانی ایستاده بود که برای لحظهای از تشویق ایستاد تا به دوستی ایمیل بزند: «برنده شدیم. خدای من!» آن شب صدای نفس راحتی که از پشت صحنه بلند شد، در هیاهوی شادی مردم گم شد. اما همان لحظه، شاید مهمتر از هر جملهای بود که از تریبون شنیده شد.
آسیا / از پکن تا دهلینو
در پکن، سخنرانیهای شی جینپینگ اغلب حاصل کار کمیتههای پرشمار حزبی است. برای مناسبتهای مهم، یک گروه نویسندگان و ویراستاران ارشد پیشنویس اولیه را آماده میکنند. این متن سپس از فیلتر نهادهای مختلف میگذرد تا با سیاست رسمی حزب همسو باشد. در مراحل پایانی، شخص شی جینپینگ نقلقولهایی از ادبیات کلاسیک چین را وارد متن میکند و آن را با صدای بلند تمرین میکند تا آهنگ بیان با خواستهاش منطبق شود. هرچند صمیمیت سخنرانیهای غربی در آن نیست، اما دقت ایدئولوژیک بالایی دارد.
در هند، نارندرا مودی روش متفاوتی دارد. برای سخنرانیهای مهم مانند روز استقلال، ایدههایی از مردم دریافت میشود و مشاوران خلاصهای از آنها تهیه میکنند. مودی خودش در تدوین ساختار و شعارها نقش مستقیم دارد. برخی سخنرانیهایش را بدون متن و بدون شیشه ضدگلوله ایراد میکند تا رابطه مستقیمتری با مردم برقرار شود. با اینکه در مجامع رسمی از تلهپرومپتر استفاده میکند، قدرت خطابه و شعارسازیاش باعث میشود مخاطبان واکنشی پرشور نشان دهند. تمرینهای مودی حتی شامل شبیهسازی واکنش جمعیت و شعارهای هماهنگشده نیز میشود.
اروپا / از کاخ الیزه تا داونینگاستریت
در فرانسه و بریتانیا نیز رهبران سیاسی بزرگ برای هر نطق مهم پشتوانهای از مشاوران و نویسندگان در اختیار دارند، هرچند مقیاس و سبک کار ممکن است متفاوت باشد. امانوئل مکرون در فرانسه و بوریس جانسون در بریتانیا دو نمونه از رهبرانی هستند که سبکها و تیمهای متفاوتی دارند، اما اشتراکشان این است که هیچکدام به تنهایی متن سخنرانیهای سرنوشتساز را نمینویسند.
در پاریس، رئیسجمهور مکرون که خود سابقهای در ادبیات و فلسفه دارد، به واژهها و بیان هنرمندانه اهمیت ویژهای میدهد. او تیم کوچکی از مشاوران معتمد دارد که یکی از آنها به عنوان «قلم» رئیسجمهور شناخته میشود. این فرد و همکارانش هفتهها پیش از هر سخنرانی ملی – مثلا نطق سال نو یا پیام به پارلمان – گرد هم میآیند و بر اساس رهنمودهای مکرون، پیشنویسهایی را تهیه میکنند. سبک کار در کاخ الیزه به این شکل است که خود مکرون نیز در چندین مرحله مستقیما وارد فرآیند نگارش میشود. به گفته نزدیکان او، رئیسجمهور فرانسه عادت دارد متن چاپشده را با خودکار قرمز در دست بگیرد و شخصا حاشیه بزند، جملاتی را خط بزند یا کلمات خودش را حاشیهنویسی کند.
نمونهای جالب از پشت صحنه در الیزه، شب پیروزی مکرون در انتخابات ۲۰۱۷ است. آن شب، مکرون در محوطه موزه لوور در پاریس روی صحنه رفت و در حالی که موسیقی بتهوون پخش میشد، با قدمهای آهسته به سوی تریبون حرکت کرد. این صحنه تاثیرگذار که میلیونها نفر تماشا میکردند، حاصل تصمیمسازی دقیق تیم ارتباطاتی او بود. گفته میشود متن سخنرانی پیروزی او را جوانی ۲۵ ساله از مشاورانش نوشته بود و مکرون شخصا در طول روز چند بار آن را مرور کرده بود. در ساعات قبل از سخنرانی، او به همراه نویسنده ارشد خود در اتاقی پشت صحنه کلمات نهایی را پرداخت کردند و حتی نوع بیان برخی عبارات را تمرین کردند تا پیام وحدت و امید به درستی منتقل شود.
در لندن، بوریس جانسون به داشتن سبکی پرشور و بداههگونه شهرت دارد. ظاهر ماجرا این است که او جلوی دوربینها فیالبداهه جمله میسازد و با شوخطبعی ذاتی خود جمعیت را به خنده وا میدارد. اما حتی جانسون هم برای سخنرانیهای پراهمیت، پیشنویسهایی آماده میکرد و جلسات تمرینی مخفیانه برگزار میشد. شیوه جانسون این بود که نکات کلیدی را روی کارتهای کوچکی برای خود یادداشت میکرد و قبل از سخنرانی، در دفتر کارش یا حتی حین قدم زدن در راهرو، زیر لب جملات را تکرار میکرد.
دستیاران او تلاش میکردند تعادلی میان بداههگویی کنترلشده و پیامهای از پیش تعیینشده برقرار کنند. در سخنرانیهای رسمیتر – مثلاً نطقهای تلویزیونی درباره همهگیری کرونا – از تلهپرامپتر استفاده میکرد و پیشاپیش با مشاورانش لحن مناسب برای جملات حساس را تمرین میکرد. شاید خودش دوست داشت ظاهر امر این باشد که گویی همین لحظه به فکرش رسیده، اما لبخند رضایت دستیارانش در پشت صحنه نشان میداد آن شوخی بامزه را قبلا در اتاق فکر داونینگاستریت آزمایش کردهاند.