کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۲۲۵۱
تاریخ خبر:

شیر نیروی هوایی که بود؟

شیر نیروی هوایی که بود؟

‌بهترین خلبانان ایران چه کسانی بودند؟ این قسمت: مصطفی اردستانی.

روزنامه هفت صبح، علی غفوری| در بین خلبانان اف-5 قطعا خلبانان ماهر فراوان بودند اما در بین این افراد چند خلبان بسیار شجاع بودند و سرآمد ‌آنها مصطفی اردستانی بود.29 سال پیش در چنین روزهایی او به همراه فرماندهان بزرگ نیروی هوایی ارتش در یک سانحه هوایی جان خود را از دست داد و این مطلب به مناسبت سالگرد این اتفاق ناگوار نگارش شده است.

 

 مصطفی 11 دی 1328 در پیشوای ورامین به‌دنیا آمد .او  سال ۱۳۵۰ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، به منظور تکمیل دوره خلبانی به آمریکا اعزام ‌شد و پس از اخذ دانشنامه خلبانی به ایران بازگشت . او با درجه ستوان دومی در پایگاه چهارم شکاری دزفول به عنوان خلبان هواپیمای اف-۵ مشغول به خدمت شد. 


 ‌آغاز جنگ 
 اردستانی به دلیل خصوصیات مذهبی و اعتقادات قلبی خیلی زود مورد اعتماد انقلابیون واقع می‌شود و خوشبختانه علیرغم موفقیت‌های قبل از انقلاب مشمول تصفیه‌های کور نشد و با آغاز جنگ جزو اولین خلبانان عملیات‌های پایگاه تبریز بود. روز سوم مهر اردستانی با سروان شریفی‌راد که از خلبانان بسیار شجاع و البته ماجراجوی پایگاه بود، مامور حمله به اربیل می‌شوند.

 

آنها ماموریت خود را به درستی انجام می‌دهند و ظهر همان روز مجددا هنگامی که سرهنگ فرزانه داوطلب می‌خواهد، دست اردستانی بالا می‌رود.هدف کرکوک بود.او و ایرج فاضلی با علم به قدرت پدافند کرکوک (صبح همان روز هواپیمای سروان بربری هدف موشک سام 6 قرار گرفته بود) آماده رها‌سازی بمب‌ها می‌شوند که 3مایلی هدف دیوارهای آتش آنقدر متراکم می‌شود که اردستانی دستور پرتاب سریع بمب‌ها و گردش سریع را می‌دهد.

 

 فشار سنگین به سبب نزدیک شدن دو لشکر ورزیده عراق به شهر و پایگاه  دزفول سبب شد تا فرمانده پایگاه وحدتی، سرهنگ تابش‌فر رسما از تبریز درخواست کمک کند.اردستانی و 7 خلبان با 8 اف-5 عصر روز 7مهر عازم جنوب شدند.به آنها گفته شده بود نبرد در جنوب شباهتی به شمال ندارد و پایگاه زیر شلیک مستقیم دشمن است.

 

اردستانی با خود اندیشید این چه جنگی است که می‌تواند بدتر از حمله به کرکوک و موصل باشد اما صبح زود 8 مهر وقتی با ستوان نقدی برای زدن ستون‌های بزرگ زرهی دشمن عازم عین‌خوش در شمال خوزستان  شدند، تازه پی بردند چرا دزفول این همه شهید داده است.

 

حجم تانک‌ها و زره‌پوش‌های عراق خیره‌کننده بود.با کاهش ارتفاع‌، دو خلبان اسیر هزاران گلوله ریز و درشت شدند ‌اما چاره‌ای نبود و بمب‌ها را رها کرده و بلافاصله گردش کردند.با بازگشت به پایگاه تازه پی بردند نبرد در زیر نفس‌های گرم سپاه سوم عراق چه طعمی دارد.

 

چراغ‌های یگان‌های عراقی از پشت رود دز قابل مشاهده بود و توپ‌ها و خمپاره‌های آنها مدام می‌غریدند و هر لحظه بخشی از شهر و پایگاه مورد اصابت قرار می‌گرفت.دو خلبان که نتوانسته بودند بخوابند، فردا این بار برای خوشامد‌گویی به یگان‌های پیشروی دشمن که در علی گله‌زرد برای حمله نهایی جمع شده بودند رفتند.

 

 تا چشم کار می‌کرد تانک بود و نفرات. دو خلبان تصمیم گرفتند به دلیل وسعت نیروها بمب‌های خود را یک به یک بریزند. آنها اگر‌چه دستور داشتند با یک بار گذشتن از روی هدف همه بمب‌ها را بریزند اما چون می‌دانستند اگر حالا با دقت حریف را نابود نکنند، فردا باید شاهد جنگ تن به تن با آنها در شرق رودخانه باشند.

 

دو خلبان بعد از بمب‌ها‌، گلوله‌های 20 میلیمتری خود را ‌ روی دشمن خالی کردند و به پایگاه بازگشتند؛ در حالیکه شلیک توپ‌های دشمن نگذاشت لحظه‌ای بخوابند. غروب همان روز فرمانده پایگاه برای عملیات در شب داوطلب می‌خواست.اف-5 قابلیت عملیات در شب را نداشت اما شوش در حال سقوط بود. مجددا اردستانی با حسین‌پور خلبان جوان و ماهر پایگاه تبریز داوطلب شدند.

 

آنها به دلیل تاریکی در اطراف شوش اثری از دشمن نمی‌دیدند و مجبور شدند از بالای سر دشمن رد شوند تا بر اثر شلیک آنها هدف را بیابند.با اشتباه عراقی‌ها و افزایش شلیک‌ها دو خلبان بمب‌های خود را که از نوع آتش‌زا و با قدرت تخریب بالا بود، رها کردند و دشت غرب شوش به آتش کشیده شد.

 

 تک‌خال نیروی هوایی دو هفته دیگر در دزفول ماند و تقریبا سخت‌ترین ماموریت‌ها را پذیرفت. 24 مهر اگر چه مهاجمان به دزفول از نفس افتاده بودند اما تلاش پایگاه چهارم خنثی کردن حملات آتی دشمن نیز بود.

 

صبح آن روز ستوان اردستانی و سروان وارسته به هدفی در عین‌خوش حمله کردند که پس از بمباران اردستانی  متوجه شد موشکی با سرعت در حال نزدیک شدن به او از پایین است. ‌ موشک را جا گذاشت که صدای سروان وارسته در رادیو پیچید.مصطفی موشک دوم! او یا یک گردش شدید دیگر و کاهش شدید ارتفاع موشک دوم را نیز ناکام گذاشت.

 

 اردستانی  در سال ۱۳۶۰ به درجه سرهنگ دومی مفتخر ‌ و بلافاصله به عنوان فرمانده پایگاه پنجم شکاری امیدیه اهواز منصوب شد. در تمام مدتی که فرمانده پایگاه هوایی امیدیه بود و تا چندی بعد از آن، به صورت داوطلبانه به پایگاه چهارم شکاری دزفول – که نزدیک‌ترین پایگاه به مرز عراق بود – می‌رفت و سخت‌ترین و خطرناک‌ترین عملیات‌ها را انجام می‌داد.

 

پلی در دور دست‌ها 
 بهمن ماه 1364 ایران حمله‌ای بسیار بزرگ و وسیع ‌‌به جنوبی‌ترین نقطه عراق را آغاز کرد؛ فاو. نیروهای سپاه و بسیج در عملیاتی با نام والفجر 8 با گذر از رود اروند دشمن را غافلگیر کرده ‌ و از جنوب به سمت بصره پیش می‌رفتند.با گذشت یک هفته از عملیات، نیروهای طرفین به قدری درهم تنیده شدند که بیشتر بمباران‌های ارتش عراق نیروهای خودش را هم گرفتار می‌کرد. 

 

اواسط  بهمن در حالیکه نیروهای ایران پیشروی خوبی تا دهانه فاو داشتند، به دستور فرماندهان ارتش عراق یک لشکر از بهترین نیروهای این سپاه دست به یک ضد‌حمله بسیار دقیق و قوی به خط ایران زد. آن روز هوا بارانی و فضای منطقه مملو از ابرهای ضخیم بود.در نیروی هوایی ایران فرماندهی عملیات با سرهنگ عباس بابایی در پایگاه امیدیه بود.

 

 از صبح همه در پایگاه امیدیه می‌دانستند در این شرایط جوی نمی‌توان عملیات موثری علیه دشمن داشت چرا‌که ممکن بود نیروهای خودی هم صدمه ببینند اما  قرار‌گاه زمینی مرتب درخواست کمک می‌کرد. ساعت 10:30 تقریبا خط در حال شکسته شدن بود.

 

این بار یکی از فرماندهان ارشد سپاه با لحنی ناشی از خواهش و توام با دلخوری از بابایی خواست تا حتی اگر شده یک پرواز به سمت دشمن بفرستند.بابایی که خودش افسری نترس و از جان‌گذشته بود، می‌دانست که با این ابر ضخیم هیچ بختی برای خلبان اف-5 نیست با ناراحتی گوشی را زمین گذاشت.

 

هنوز روی خود را به سمت خلبانان داخل دفتر عملیاتی باز نگردانده بود که اردستانی که فرمانده پایگاه امیدیه هم بود دست خود را بالا برد و گفت انجام می‌دهم؛ هر چه باشد. بابایی گفت‌ امکان ندارد بگذارم بروی .از من خواسته‌اند نوک حمله این لشکر را بزنم.چطور می‌توانی بروی. با این هوا باید ارتفاعت را آنقدر کم کنی تا به زیر ابر بروی و آنگاه حتما تو را می‌زنند...اردستانی منتظر ادامه توضیحات بابایی نشد و دست خود را به سمت نقشه برد و گفت دقیقا کجا؟

 

 بابایی با نگرانی‌، منطقه مورد نظر را نشان داد.اردستانی معطل نکرد و به سمت اولین جنگنده تایگر آماده رفت.حالا دیگر باران هم آغاز شده بود.بابایی همانجا با چشمان نگران شاهد پرواز بهترین دوست خود به سمت مرگ شد.از امیدیه در جنوب غربی ایران تا خط‌، فاصله زیادی نبود اما همین فاصله اندک پر از انواع خطرها بود.

 

از رهگیرهای عراقی تا پدافند خودی و عراقی .اردستانی که 6 سال اخیر را با انواع خطرها دست و پنجه نرم کرده بود، تقریبا از هیچ چیز نیز نمی‌ترسید اما  این ماموریت بسیار مبهم و خطرناک از نوع متفاوتی بود.او هر از چندی یک بار به بالای ابرها می‌رفت و مجددا به زیر ‌‌می‌آمد تا مسیر را اشتباه نرود.در 20 کیلومتری هدف مجددا به زیر ابرهای ضخیم آمد...

 

آنچه می‌دید او را بیش از پیش خوشحال کرد که این ماموریت را پذیرفته... هزاران سپاهی‌، سرباز و بسیجی ایرانی در حال شلیک از یک خط مشخص به سمت یک توده بزرگ زرهی و پیاده در حال حرکت بودند.شدت گلوله‌باران دو طرف وحشتناک بود و حجم گرد و خاک و دود حکایت از شدت درگیری داشت .اردستانی شیرجه را آغاز کرد .

 

فاصله دو نیرو آنقدر کم بود که اگر اندکی غفلت می‌کرد بمب‌های آتش‌زا و مخوف تایگر ‌ روی نیروهای خودی می‌رفت.مجبور بود تا ثانیه‌های آخر بمب‌ها را رها نکند تا بمب‌ها دقیق و درست به هدف برخورد کنند.سرانجام رهاسازی انجا‌م شد و بمب‌ها درست اندکی عقب‌تر از لبه جلوی یگانهای حمله‌کننده عراق بر‌خورد کرد.

 

مصطفی با گردشی شدید به سمت جنوب سمت شرق را گرفت و در حالیکه هیچ کس انتظار یک حمله هوایی در آن روز را نداشت، بدون هیچ آسیبی بازگشت.با کاستن از ارتفاع و روشن کردن پس‌سوزها رهگیرهای بصره هم از او عقب افتادند و دقایقی بعد در امیدیه بود.وقتی رسید بابایی زیر باران منتظرش ایستاده بود...

 

مقام اردستانی 
 با طولانی  شدن جنگ، خلبانان زیادی از سمت‌های کلیدی خود کنار کشیده و ترجیح دادند «تهران نشین» شوند و شاید نمی‌شد به آنها ایراد گرفت چرا‌که پایگاه‌های هوایی تقریبا منطقه جنگی حساب می‌شد و 7 سال حضور در منطقه کم نبود.

 

در این سال‌ها تعداد خلبانان پای کار به اصطلاح مدام کمتر می‌شد اما افرادی نظیر اردستانی یکی از شاخص‌ترین آنها بود.وی در  سال ۱۳۶۶ به عنوان مدیریت آموزش عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد و با شهادت بابایی در مرداد همان سال به معاونت عملیات نیروی هوایی رسید.وی تا 15 دی سال 1373 که ‌ در  یک سانحه هوایی به‌همراه سرلشکر ستاری (فرمانده وقت نیروی هوایی) و جمعی از مقامات ارشد نیروی هوایی در نزدیکی فرودگاه شهید بهشتی اصفهان کشته شد، این سمت را داشت.

 

 اردستانی  یکی از بی‌ادعا‌ترین سربازان نیروهای مسلح کشور بود که در مهارت، تهور و ایمان کم‌نظیر و در ساده‌زیستی نمونه بود. سرلشگر خلبان، شهید مصطفی اردستانی، در طول جنگ تحمیلی، همواره داوطلب مأموریت‌های مشکل بود و بارها اتفاق می‌افتاد که در یک روز، هفت بار به خاک دشمن حمله می‌برد و بدون شک او با انجام ۴۰۰ پرواز برون‌مرزی بر‌فراز خاک دشمن و ۱۷۲۴ ساعت پروازهای مختلف در خاک میهن‌، یکی از قهرمانان جنگ به حساب می‌آید که چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت .

 

کدخبر: ۵۵۲۲۵۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر