قتل در سکوت خانه قدیمی
جسد زن میانسال، در میان پارچهها پیچیده شده بود
هفت صبح| اولین روز شهریور، بوی نامعمولی از یکی از خانههای قدیمی محلهای در جنوب پایتخت به مشام همسایهها رسید؛ بویی سنگین و ماندگار تعفن که باعث آزار اهالی محله شده بود. اما آن روز هیچکس درِ خانه را باز نکرد. صاحبخانه، زن میانسالی بود که به تنهایی زندگی میکرد و معمولاً هر روز صبح برای خرید نان از خانه بیرون میرفت.
وقتی تا عصر خبری از او نشد و تلفنش هم پاسخ نمیداد، خانوادهاش که در یکی از شهرستانهای اطراف زندگی میکردند، نگران شدند. چند بار با او تماس گرفتند اما تماسها بیپاسخ ماند. یکی از بستگانش تصمیم گرفت خودش را به تهران برساند. در را که باز کردند، اولین چیزی که توجهشان را جلب کرد، همان بوی تند و زننده بود. خانه در سکوت فرو رفته بود و پنجرهها بسته بودند.
چند نفر از اقوام پیرزن با ترس به اتاق خواب رفتند و در آنجا بوی تعفن شدیدتر بود. روی تخت، چند لحاف و تشک روی هم قرار داشت. وقتی گوشه یکی از لحافها را کنار زد، با صحنهای هولناک روبهرو شدند. جسد زن میانسال، در میان پارچهها پیچیده شده بود. چهرهاش کبود و آثار خفگی روی گردنش پیدا بود.
با تماس خانواده با پلیس، دقایقی بعد ماموران کلانتری و تیم بررسی صحنه جرم در محل حاضر شدند. خانه بههمریخته نبود؛ هیچ نشانهای از زورگیری یا درگیری شدید وجود نداشت، اما بررسیهای ماموران تشخیص هویت روی جسد نشان میداد که از مرگ چند روزی گذشته است. همچنین در اولین گزارش تیم تشخیص هویت پلیس آگاهی گفته شد که مرگ بر اثر فشار بر گردن و انسداد راه تنفس رخ داده است.
ردپای یک آشنا
در همان دقایق اولیه، پرسش ماموران درباره رفتوآمدهای اخیر مقتول آغاز شد. مقتول به نام مهری تنها زندگی میکرد اما گهگاه دوستان و آشنایانی به او سر میزدند. یکی از فرزندان مهری به ماموران گفت:
«ما از چند وقت پیش به یکی از دوستان خانوادگیاش، دختری به نام مهسا مشکوک بودیم. روزی که مادرم ناپدید شد، مهسا در خانه بود و وقتی ما رسیدیم، گفت که مادرم برای خرید بیرون رفته است. همان موقع حرفش برایمان عجیب بود چون مادرم هیچوقت بدون خبر دادن خانه را ترک نمیکرد.»
گزارش همسایهها نیز شک را بیشتر کرد. یکی از همسایهها گفت چند روز بعد از ناپدید شدن زن میانسال، همان دختر را دیده که سعی داشته خودرو مقتول را از پارکینگ بیرون ببرد اما نتوانسته ریموت در را باز کند و برگشته است.
پلیس با جمعآوری این اطلاعات، مهسا را برای بازجویی احضار کرد. زن جوان در ابتدا سعی داشت خود را بیخبر نشان دهد. در اظهارات اولیه گفت:«من در خانه بودم که دو مرد غریبه وارد شدند. یکیشان مقتول را خفه کرد و بعد هر دو فرار کردند. من از ترس شوکه شدم و جرات نکردم به کسی چیزی بگویم.»
اما شواهد موجود در صحنه قتل با گفتههای او همخوانی نداشت. هیچ نشانهای از ورود اجباری یا حضور افراد غریبه در خانه دیده نمیشد. از سوی دیگر، زمان رفتوآمد او با ساعت تقریبی مرگ مطابقت داشت.
اعتراف به قتل
بازپرس کشیک قتل و تیم کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی، بازجوییها را ادامه دادند. مهسا در ابتدا هر بار داستان تازهای میگفت، اما سرانجام صبح روز بعد، در برابر دلایل و مدارک علمی، لب به اعتراف گشود.
او آرام و بیصدا گفت:«آن روز به خانه مهری رفتم.او با مادرم مدتی بود آشنا بود و گاهی کمکش میکردند. اما روز حادثه بینمان مشاجره پیش آمد. او به مادرم فحش داد، عصبانی شدم و در یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم. دستم را دور گردنش انداختم. وقتی افتاد روی زمین، فکر نمیکردم مرده باشد. ترسیده بودم. بعد طلاهایش را برداشتم و از خانه بیرون رفتم.»
او در ادامه گفت که چند روز بعد، برای برداشتن وسایل باقیمانده برگشته بود اما پیش از خروج، توسط پلیس دستگیر شد. ماموران در بازرسی از خانه متهم بخشی از طلاهای سرقتشده را پیدا کردند.
با توجه به اعتراف متهم و کشف اموال مسروقه، احتمالا انگیزه اصلی قتل سرقت بوده است، هرچند متهم سعی دارد در اظهارات خود، مشاجره لفظی را عامل اصلی معرفی کند.