هواخواهی خونین از برادر کوچکتر
همه اختلاف من و صابر به خاطر دو بههمزنی پسر صاحب مغازه من اتفاق افتاد
هفت صبح| درست یک سال قبل، پنجم مهر ماه سال 1403 بود که دو برادر جوان، برادر دیگر خود را در حالی که با ضربه سمبه به قفسه سینهاش به شدت مجروح شده بود، به یکی از بیمارستانهای پایتخت منتقل کردند و اقدامات درمانی کادر درمان برای معالجه و درمان این جوان به نام سهراب در دستور کار کادر درمان قرار گرفت.
شدت ضربه وارد شده بر بدن سهراب به حدی عمیق بود که بهرغم تلاش تیم پزشکی، این جوان جان خود را از دست داد.به این ترتیب رسیدگی به موضوع در دستور کار ماموران جنایی قرار گرفت و بازپرس ویژه قتل به همراه کارآگاهان پلیس آگاهی و تیم تشخیص هویت در سردخانه بیمارستان بالای سر جسد سهراب حاضر شده و تحقیقات را برای رازگشایی از ماجرا آغاز کردند. با توجه به اینکه برادران سهراب نخستین کسانی بودند که او را به بیمارستان منتقل کرده بودند، در ابتدای رسیدگی هدف تحقیقات جنایی قرار گرفتند.
برادرم را جلوی چشمم کشت
برادر بزرگتر سهراب در تحقیقات ابتدایی به ماموران گفت:«سهراب برادر کوچکتر من بود و یک برادر کوچکتر از سهراب هم به نام صابر دارم که در واقع سهراب پسر وسط خانواده بود.او همیشه نسبت به صابر حس پدرانگی و هوای او را داشت.ما هر سه با هم در یک مغازه شیشه اتومبیل کار میکردیم و از کاسبیمان هم راضی بودیم. صابر بچه کاری و زرنگی است و به احترام من و سهراب که برادرهای بزرگترش هستیم، هر روز صبح زودتر از ما به مغازه میرفت و در را باز و جلوی مغازه را آب و جارو میکرد.اگر هم سر صبح مشتری میآمد کارش را راه میانداخت تا ما از راه برسیم.»
او در مورد روز حادثه ادامه داد:«روز حادثه وقتی من و سهراب به مغازه رسیدیم، دیدیم که سر و وضع صابر خیلی آشفته است و صورتش قرمز بود. کاملا مشخص بود که با کسی درگیر شده چون یقه لباسش هم نامرتب بود و اصلا حال خوشی نداشت.سهراب خیلی ناراحت شد و از او در مورد علت این حال و روزش پرسید که صابر گفت با صاحب اگزوزسازی به نام مجید درگیر شده است. مغازه مجید در نزدیکی ما بود و اخیرا با صابر زیاد درگیر میشدند و بارها پیش آمده بود که به دست و پای همدیگر پیچیده بودند. من هم از اینکه مجید در مغازه خودمان برادرم را کتک زده بود خیلی کفرم بالا آمد اما سعی کردم برادرانم را آرام کنم.»
تا اینکه عصر همان روز باز هم مجید به مغازه سه برادر رفت: «عصر آن روز بود که دیدیم مجید از دور در حال نزدیک شدن به مغازه ماست. سهراب تا چشمش به او افتاد، از جایش بلند شد و از شدت عصبانیت دندان قروچه میکرد. وقتی مجید نزدیک شد، سهراب سرش داد زد و گفت به چه حقی در مغازه خودمان روی برادرم دست بلند کردی؟
بین آنها درگیری لفظی اتفاق افتاد و بعد هم با هم گلاویز شدند. من هم در این میان به طرفداری از برادرم با مجید درگیر شدم اما ناگهان مجید سمبه نوک تیزی که ابزار کار ما بود از روی میز برداشت و آن را جلوی چشم خودم محکم به قفسه سینه برادرم کوبید و بعد هم پا به فرار گذاشت.»با اطلاعاتی که برادر سهراب در اختیار ماموران قرار داد، مجید ردیابی و دستگیر شد و از همان ابتدا وارد کردن ضربه مرگبار با سمبه را گردن گرفت.
شاگرد متهم چه گفت؟
در ادامه تحقیقات شاگرد مجید تحت تحقیقات گرفت و او در مورد علت بروز اختلافات میان مجید و صابر گفت:«مدتی بود که مجید درخواستهای غیرمعقولی از صابر داشت. او به صابر پیشنهاد داده بود که وقتی مشتریانی به مغازهاش مراجعه میکنند به بهانهای اگزوز ماشین آنها را دستکاری کند یا به دروغ به آنها بگوید که اگزوز خودروی آنها نیاز به تعمیر دارد. سپس آنها را به اگزوزسازی مجید بفرستد. تا جایی که من میدانم کشمکش بابت این پیشنهاد باعث شده بود بین آنها دلخوری رخ دهد. همین دلخوری هم تبدیل به یک کینه و درگیریهای دنبالهدار شده بود که درنهایت به قتل برادر صابر منجر شد.»
به این ترتیب رسیدگی به این پرونده در جریان روال قانونی قرار گرفت و با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست با عنوان اتهامی مباشرت در قتل عمدی به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد و متهم برای دفاع از خود پای میز محاکمه رفت.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی وکیل اولیای دم به وکالت از آنها تقاضای قصاص قاتل سهراب را کرد و گفت:«بعد از قتل سهراب، پدر او نیز به رحمت خدا رفت.حالا مادر سهراب و برادران او به عنوان ورثه پدرشان اولیای دم هستند که همگی تقاضای قصاص متهم را دارند.»
سپس نوبت به مجید رسید که از خود در برابر عنوان اتهامی دفاع کند.متهم در دفاع از خود گفت:«من قصد کشتن سهراب را نداشتم و دعوای اصلی من با برادرش صابر بود.آن روز صبح وقتی با صابر درگیر شدیم، بعد از گذشت ساعتی خودم خیلی ناراحت بودم چون دلم نمیخواست چنین اتفاقی بین ما رخ دهد.من و صابر با هم دوست بودیم و در خلوت تنهایی خودم از اینکه روی او دست بلند کردم واقعا احساس بدی داشتم.
برای همین تصمیم گرفتم که از او معذرتخواهی کنم.بعداز ظهر بود که به نیت معذرتخواهی از صابر نزدیک مغازهشان رفتم اما برادران او به محض اینکه چشمشان به من افتاد شروع به فحاشی کردند و سهراب یک چوبدستی بلند برداشت و با آن من را به سمت میز کارش هل داد. من در آن وضعیت گیر افتاده بودم و برای اینکه خودم را از مخمصه نجات دهم برای دفاع از خودم مجبور شدم که سمبهای را که نزدیک دستم بود، بردارم و ضربه بزنم.»ژ قاضی گفت:«در برابر چوب و فحش برای دفاع از خودت باید کاری در همان حد میکردی چون اقدامات مقتول کشنده نبود.»
متهم گفت:«من نمیخواستم او را بکشم.» در اینجا وکیل اولیای دم گفت:«متهم بارها ادعا کرده که قصد کشتن سهراب را نداشته است با اینکه یک انسان عاقل و بالغ میداند وارد کردن یک جسم نوک تیز مثل سمبه میتواند نوعا کشنده باشد.»
سپس قاضی گفت:«علت درگیری تو با مقتول چه بود؟ آیا قبول داری که از او خواسته نامشروع داشتی و نیت تحصیل مال نامشروع در سر داشتی؟»
متهم گفت:«این حرف کذب محض است و من اظهارات شاگردم را قبول ندارم.همه اختلاف من و صابر به خاطر دو بههمزنی پسر صاحب مغازه من اتفاق افتاد.او بین من و صابر بدگویی میکرد و به من گفته بود صابر پشت سرت حرفهای نامربوطی میزند و او و برادرانش با الفاظ خیلی بد و فحاشی رکیک راجع به تو حرف میزنند.حرف و حدیثهایی که آن فرد بین ما ایجاد کرد در دل هر دوی ما بذر کینه و نفاق را کاشته بود که در نهایت منجر به وقوع چنین جنایتی شد.»
متهم بار دیگر در مقام آخرین دفاع گفت:«من قصد قتل نداشتم و تقاضای بخشش و گذشت دارم.»
قضات دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهم برای صدور رای وارد شور شدند.