جنایت در پاسخ به جواب منفی

عموی دختر 51 ساله بابلی جزئیات قتل او به دست خواستگار ناکام را روایت کرد
هفت صبح| «در چشمانش نگاه کرد و گفت نمیخواهم با تو ازدواج کنم. من فقط 15 سال دارم و میخواهم درس بخوانم.» این را عموی شیدای 15ساله میگوید. دختر بابلی ساکن روستای درونکلای شرقی که 19 مرداد ماه به طرز هولناکی به دست خواستگار ناکام خود به قتل رسید.
قاتل، شیدا را جلوی چشمان مادر بیمار و مادربزرگ ناتوانش به قتل رساند و بعد از جنایت از مهلکه گریخت اما با پیگیریهای پلیسی انجام شده در فاصله زمانی خیلی کوتاهی متهم دستگیر شد و در حالی که در ابتدا سعی میکرد حضور خود در محل وقوع جنایت را کلا انکار کند اما بالاخره لب به اعتراف گشود و به وارد کردن ضربات مرگبار بر پیکر دختر 15ساله اعتراف کرد. بعد از این حادثه خبرنگار هفت صبح دقایقی به گفتوگو با عموی شیدا پرداخت.
دو بار شکایت از متهم قبل از قتل
عموی شیدا در مورد این ماجرا اینطور گفت:«شیدا دختری نبود که با کسی ارتباط داشته باشد. متهم اهل یک روستای بالاتر بود و چند بار مزاحمش شد که پدر شیدا از او شکایت کرد. یک روز برادرم با من تماس گرفت و موضوع مزاحمتهای این پسر را گفت و من و برادرم که با هم دو قلو هم هستیم از او شکایت کردیم.»
چند وقت بعد باز هم سر و کله پسر جوان پیدا شد:«حدود یک ماه از اولین شکایت ما گذشته بود که یک روز این جوان پنهانی وارد منزل برادرم شد و سوییچ خودروی برادرم را ربود.برای همین برادرم بار دیگر از او شکایت کرد.بعد هم غروب همان روز یکی از آشنایان مشترک برادرم و این جوان سوییچ را به برادرم برگرداند.»
متهم دست بردار نبود و میخواست هر طور شده خانواده شیدا را وادار به رضایت برای ازدواج کند:«میگفت قصد ازدواج با شیدا را دارد اما شیدا مخالف بود. مستقیم در چشمش نگاه کرده و به خودش هم گفته بود که قصد ازدواج ندارم. شیدا فقط 15 سال داشت و میخواست درس بخواند. از طرفی خانواده ما راجع به این پسر تحقیق کرده و حرفهای خوبی نشنیده بودیم. با این حال متهم دست بردار نبود و حتی به شیدا گفته بود اگر با من ازدواج نکنی تو را میکشم که ما موضوع تهدیدهای او را هم به پلیس اطلاع داده بودیم.»
روز حادثه
عموی شیدا ادامه داد:«روز حادثه شیدا و مادرش در خانه مادرخانم برادرم بودند چون مادر شیدا تصادف کرده و نیاز به مراقبت داشت که متهم با مشت و لگد به در خانه زد و وارد شد. مادربزرگ شیدا ترسیده بود و در را باز کرده بود تا ببیند چه کسی در خانهاش را اینطور میزند. بعد قاتل وارد حیاط شده و فریاد زده بود و گفته بود اگر شیدا زن من نشود با چاقو تکه تکهاش میکنم.
شیدا که چشمش به او میافتد از ترسش به داخل اتاق دویده و متهم با کفش وارد اتاق شده و گوشی شیدا را از او گرفته و بیرون رفته بود. چند ثانیه بعد با قمهای که از داخل ماشینش آورده بود دوباره به داخل اتاق آمده بود. شیدا از ترسش دور اتاق میدویده و جیغ میزده. در همان حال متهم مقابل چشم مادر بزرگ ناتوان و مادر بیمارش به او چاقو میزند. وقتی شیدا پشت مادرش پنهان شده بود چاقو را به گردن او فرو کرده است.»
«یکدفعه دیدم تلفنم زنگ خورد و برادرم از من خواست با هم شیدا را به بیمارستان ببریم. باورم نمیشد چنین اتفاقی رخ داده باشد چون من نیم ساعت قبلش با شیدا حرف زده بودم و به من گفت بیا با هم بیرون برویم و دوری بزنیم. وقتی او را به بیمارستان رساندیم انگار نفسهای آخر را میکشید. شیدا را به اتاق عمل بردند اما شدت شش ضربه وارد شده به حدی بود که جان سپرد.»
عموی شیدا در آخر میگوید:«تقاضای برادرم این است این پسر در همان محل وقوع جنایت قصاص شود.این جنایت داغ سنگینی به دل خانواده ما گذاشت.برادرم فقط دو دختر داشت که یکی از آنها یعنی خواهر بزرگ شیدا ازدواج کرده و دختر کوچکش را هم این جوان با بیرحمی از ما گرفت.»