کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۹۳۴۲۰
تاریخ خبر:

در آتش بی‌رحمی | کشف جسد سوخته دختر نوجوان، پلیس را به قاتل رساند

در آتش بی‌رحمی | کشف جسد سوخته دختر نوجوان، پلیس را به قاتل رساند

متهم بیست ساله در دادگاه‌: به من گفت بی‌اصل و نسب‌؛ کشتمش

هفت صبح| شهریور ماه سال 1403 خانواده دختر 16 ساله‌ای به نام عسل سراسیمه به پلیس آگاهی مراجعه کرده و خبر از ناپدید شدن ناگهانی فرزند خود دادند. به این ترتیب تلاش ماموران برای یافتن ردی از عسل آغاز شد تا اینکه جسد سوخته دختر نوجوانی با ویژگی‌های اعلام شده از سوی خانواده عسل کشف شد. با طی مراحل احراز هویت از سوی خانواده عسل مشخص شد که جسد کشف شده متعلق به این دختر نوجوان است.

 

در ادامه رسیدگی به موضوع وارد فاز جنایی شده و تلاش کارآگاهان برای یافتن سرنخی از عامل جنایت ادامه پیدا کرد. در نخستین گام از تحقیقات جنایی دوربین‌های مدار بسته موجود در محل کشف جسد، با دستور بازپرس پرونده بازبینی شدند و در تصویر به دست آمده از آن‌ها مشخص شد که عسل روز حادثه به همراه پسری با یک موتورسیکلت در همان حوالی ارتباط برقرار کرده بود.

 

با توجه به اینکه در آن مکان خلوت احتمال حضور شخص دیگری وجود نداشت به این ترتیب صاحب موتورسیکلت به عنوان تنها مظنون پرونده تحت تعقیب قرار گرفت و با پیگیری مشخصات صاحب پلاک این موتور سرانجام متهم پرونده به نام شایان شناسایی و دستگیر شد.

 

شایان در همان برخورد ابتدایی با ماموران پلیس به ارتکاب قتل عسل و آتش کشیدن جسد او اعتراف کرد. به این ترتیب با طی روال قانونی، ‌متهم بازسازی صحنه قتل را انجام داد و بعد از صدور کیفرخواست با اتهام مباشرت در قتل عمدی و جنایت بر میت،‌پرونده برای رسیدگی به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.

 

در دادگاه

در ابتدای جلسه پدر و مادر عسل به عنوان اولیای دم تقاضای قصاص متهم را مطرح کردند و سپس اظهار داشتند:«ما نمی‌دانستیم که متهم با دخترمان ارتباط برقرار کرده بوده و برای برقراری رابطه نامشروع نیز از او شکایت داریم.» سپس نوبت به متهم رسید که از خود دفاع کند و گفت:«عسل با یکی از دوستان نزدیک من به نام سپهر دوست بود تا اینکه مدتی قبل سپهر به زندان افتاد.

 

من به سپهر و یکی دیگر از دوستانمان خیلی اعتماد داشتم و خیلی به آنها نزدیک بودم. همه درددل‌هایم را برای آنها می‌گفتم و فکر می‌کردم که آنها رازدار من هستند.آنها می‌دانستند که من در پرورشگاه بزرگ شده‌ام و تا 18 سالگی آنجا زندگی کرده‌ام.» متهم ادامه داد: «وقتی سپهر به زندان افتاد عسل سراغ من را می‌گرفت و با هم در ارتباط بودیم تا اینکه روز حادثه با من قرار گذاشت و با هم به حاشیه شهر رفتیم.

 

آنجا عسل با من ارتباط جنسی برقرار کرد. انگار در حال خودش نبود و حالت طبیعی نداشت. بعد از ارتباط یکدفعه زد زیر گریه. می‌گفت الان سپهر زندان است و من تنها و بی‌کس شده‌ام. بعد کمربند مانتویش را دور گردن خودش انداخت و می‌خواست خودش را بکشد. من یک سمت کمربند را گرفتم و می‌خواستم مانع خودکشی عسل شوم اما وقتی کمربند را کشیدم تعادل عسل بر هم خورد و او به زمین افتاد.

 

بعد سرش به یک پاره سنگ برخورد کرد و پیشانی‌اش ورم کرد. وقتی رویش را برگرداند دیدم که بی‌حال شده و افتاد. خیلی ترسیده بودم. همان جا از موتورم بنزین کشیدم و جسدش را آتش زدم تا جسد را از بین ببرم.» قاضی خطاب به متهم گفت:«در گزارش پزشکی قانونی گفته شده که ضربات متعددی با جسم سخت به سر مقتول وارد شده بود.علت آن چه بود؟»

 

متهم پاسخ داد:«من با سنگ چندین ضربه به سرش زدم.» قاضی پرسید:«چرا این کار را کردی؟مگر او ناراحت نبود؟ چرا به‌جای کمک به مقتول به سمتش حمله کردی؟» متهم گفت:«من می‌خواستم به او کمک کنم و دلداری‌اش دهم. وقتی گفت حالا که سپهر نیست بی‌کس و تنها شده‌ام من به او گفتم که من کنارت هستم. اما او به من گفت تو بی‌اصل و نسب هستی و به چه درد من می‌خوری.آنجا بود که فهمیدم سپهر راز من را به همه گفته و از اعتماد من سوءاستفاده کرده است.برای همین خیلی عصبانی شدم.»

 

متهم گفت:«بله خیلی عصبانی شدم. من وقتی پدر و مادرم را از دست دادم ‌همه فامیل از من روگردان شدند و هیچ کس مسئولیت مراقبت از من را گردن نگرفت. برای همین تا 18 سالگی در پرورشگاه بزرگ شدم و الان هم از اقوامم بی‌خبر هستم. در واقع اگر آنها می‌خواستند سراغی از من بگیرند کار زندگی من به اینجا نمی‌رسید. من این موضوعات را فقط به سپهر و دوستم گفته بودند. از اینکه عسل این موضوع را این‌طور عنوان کرد خیلی ناراحت شدم.»

 

قاضی گفت:«مگر زندگی در پرورشگاه عیب و عار است؟ حالا کسی را داری که برای جلب رضایت اولیای دم پا درمیانی کند؟»متهم با گریه گفت:«نه من کسی را ندارم.اقوام من طردم کرده‌اند و از من نگهداری نکردند.»در پایان قضات دادگاه برای رسیدگی به شکایت دوم اولیای دم با موضوع رابطه نامشروع ادامه رسیدگی را غیرعلنی اعلام کرده و به جلسه بعد موکول کردند.

 

کدخبر: ۵۹۳۴۲۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر