بابا از بندر نیامد | لحظههای بیخبری برای خانواده بیژن پورقناد

مهشید پورقناد، دختر مرد گمشده، سفر بی بازگشت پدرش به بندرشهید رجایی را روایت میکند
هفت صبح| آتش بندر شهیدرجایی اطفا شده اما داغ این آتشسوزی مهیب برای کسانی که در این حادثه عزیزشان را از دست دادند هرگز خاموش نمیشود و تا ابد در قلبشان زبانه میکشد. انفجار برای خانواده قربانیان این حادثه از این به بعد تنها یک کلمه نیست که یادآور دود و شعله باشد.بلکه برای آنها اتفاقی است که قلبشان را و تمام زندگیشان را زیر و رو کرده است.
یکی از خانوادههایی که در جریان این انفجار مهیب داغ دیدهاند، خانواده بیژن پورقناد هستند. بیژن مرد میانسال تهرانی بود که از حدود یک سال قبل برای کار به بندرعباس رفته بود. او در حادثه انفجار بندر شهیدرجایی مفقود شده است و تا الان هیچ رد و نشانی از او به خانوادهاش نرسیده است. مهشید دختر کوچک بیژن پورقناد ماجرای تکان دهنده مفقود شدن پدرش را برای هفت صبح روایت میکند.
سفر به جنوب
مهشید 28ساله در شرح این ماجرا میگوید: «حدود یک سالی میشد که پدرم برای شرکت جدیت کار بندر کار میکرد. ما ساکن تهران هستیم و پدرم به خاطر کارش از ما دور شده بود. او پیش از این در کار پوشاک بود و مدتی هم به خرید و فروش ملک مشغول بود اما تصمیم گرفت روی ماشین سنگین کار کند و به خاطر همین هم بود که به عنوان راننده استخدام شرکت شده و راهی بندر شد.»
دختر جوان در ادامه میگوید:«کار بابا زیاد بود و برای همین زیاد نمیتوانست بیاید و به ما سر بزند. ما هم در تهران درگیر مشغلههای خودمان بودیم و من تا به حال به بندر سفر نکرده بودم. اما من و خواهر و برادرم مرتب با پدرمان در ارتباط بودیم. دو سه روز قبل از حادثه بود که من با او تلفنی حرف زده بودم اما خواهر بزرگترم درست شب قبل از انفجار با بابا صحبت کرده بود و حال او را پرسیده بود.»
بیخبری از پدر
همه چیز در زندگی خانواده پورقناد مثل آب روان جریان آرام خودش را داشت تا اینکه خبر انفجار در بندرعباس به گوش رسید:«وقتی خبر انفجار در بندر را شنیدیم طبیعتا اولین فکری که به سرمان زد این بود که الان پدرمان آنجاست. بلافاصله با نگرانی و اضطراب شماره او را گرفتیم اما جواب نمیداد.آخرین بازدید او صبح روز حادثه را نشان میداد و بعد از آن دیگر آنلاین نشده بود.»
لحظههای بیخبری برای خانواده بیژن پورقناد سخت و کشدار سپری میشد:«برادرم و شوهرخواهرم عازم جنوب شدند و دوستانمان هم به بندر رفتند و آخرین محل را که پدرم آنجا بود گشتند اما هیچ اثری از پدرم نبود و حتی تا به حال یک بند انگشت از او هم پیدا نشده است. میگفتند باید از بقایای اجساد آزمایش دیانای گرفته شود اما حرفهای ضد و نقیض در مورد پدرم زیاد بود.
همکاران پدرم در شرکت میگفتند پدرم در ترانزیتی بوده که به لوکیشن انفجار خیلی نزدیک بود و بعد از انفجار همه کانتیرها روی ترانزیت ریخته بودند اما بررسیهای دوستان ما چنین چیزی نشان نمیدهد و اصلا مشخص نیست در لحظه انفجار موقعیت چطور بوده. پدرم صبح روز حادثه ورودش را ثبت کرده بود. از شرکت محل کارش درخواست کردیم که فیلم دوربینها را بررسی کنند و به ما نشان دهند اما دوربینها در جریان انفجار ترکیده و از بین رفته است.
فیلم دوربین گارد ساحلی هم در اختیار ماموران قرار گرفته است. همه همکاران پدرم میگویند ما موقع بیرون آمدن از محل ندیدیم که پدرتان پشت سر ما باشد.» مهشید در آخر میگوید:«خانواده من گزارش خود را در آگاهی بندرعباس هم ثبت کردهاند.» تنها چیزی که الان به این خانواده آرامش میدهد یافتن اثری هر چند ناچیز از پدر خانواده است.