فروپاشی رفاقتهای مردانه

دوستیهای مردان در جهان کوچکتر میشود و بار عاطفی بیشتری بر دوش زنان میافتد
هفت صبح| در روزگار پرشتاب امروز، جایی که شبکههای اجتماعی بیش از آنکه پیوندها را محکم کنند، اغلب به فاصله و انزوا دامن میزنند، مردان بیش از پیش در حصاری از تنهایی گرفتار شدهاند. پژوهشهای بینالمللی نشان میدهد که طی سه دهه گذشته، شمار دوستان صمیمی مردان در آمریکای شمالی، اروپا و دیگر نقاط جهان رو به کاهش گذاشته است؛ در حالیکه برخلاف این روند، زنان همچنان توانستهاند شبکههای پایدار و متنوعی از دوستی و رفاقت برای خود حفظ کنند.
بر اساس نظرسنجی یکی از معتبرترین مراکز افکارسنجی آمریکا، امروزه ۱۵درصد مردان آمریکایی هیچ دوست نزدیکی ندارند؛ آماری تکاندهنده که نسبت به سال ۱۹۹۰ رشدی ۵ برابری را نشان میدهد. شرایط در بریتانیا نیز مشابه است: یکسوم مردان بریتانیایی دیگر از رفاقتهای عمیق گذشته بیبهرهاند.
این پدیده که از آن با عنوان «رکود دوستی» یاد میشود، نهتنها سلامت روانی مردان را تهدید میکند، بلکه بر روابط عاطفی نیز سایه میاندازد؛ چراکه زنان، طبق تحقیقات، ناگزیر میشوند بار سنگینتری از حمایت عاطفی را به دوش بکشند. آنجلیکا پوزیو فراره، استاد دانشگاه استنفورد، این وضعیت را «نگهبانی مردانه» مینامد؛ اصطلاحی که به معنای جبران خلأ دوستیهای مردانه از سوی زنان است.
مردان و درونیسازی الگوهای سنتی
این روند جهانی است. در سوئیس، مارکوس تونرت، کارشناس جنسیت و مسائل مردان، توضیح میدهد که پسران و مردان جوان پیامهای سنتی و مضر از مفهوم «مردانگی» را درونی میکنند: از جمله پنهان کردن ضعف، حل کردن مشکلات به تنهایی و پرهیز از کمک گرفتن.
به همین دلیل، وقتی رابطهای عاشقانه پایان میگیرد، مردان نهتنها شریک زندگی خود را از دست میدهند، بلکه تنها تکیهگاه عاطفیشان را نیز از کف میدهند. تونرت هشدار میدهد: «دوستان حکم آینهای مستقل را دارند؛ اما اگر تنها دوست صمیمی یک مرد همسر یا شریکش باشد، با از دست رفتن این رابطه همه چیز فرو میریزد.» چنین وضعیتی در آمریکای شمالی بسیار مشهود است؛ جایی که بسیاری از مردان میانسال تمام اتکای عاطفیشان را بر همسرشان بنا میکنند.
کار عاطفی نابرابر زنان
آمارها نشان میدهد که زنان بهطور متوسط روزانه دو ساعت بیشتر از مردان کار بدون دستمزد در خانه انجام میدهند؛ بخشی از این کارها مربوط به «مدیریت عاطفی» خانواده است. مطالعات روزانه نشان میدهد این وضعیت باعث تقویت احساس نابرابری در روابط میشود؛ جایی که زنان ناچارند نهتنها احساسات خود، بلکه احساسات شریک زندگیشان را نیز مدیریت کنند.
در محیط کار نیز، زنان اغلب در مشاغل مرتبط با مراقبت و آموزش فعالاند؛ عرصههایی که ماهیت عاطفی قویتری دارند و بار مضاعفی بر دوش آنها میگذارد. روایتهای شخصی در شبکههای اجتماعی نیز این واقعیت را تأیید میکند. برخی زنان مینویسند: «مردان فقط در برابر ما آسیبپذیر میشوند و این فشار زیادی بر رابطه وارد میکند.»
شکاف نسلی و بازگشت به الگوهای پدرسالارانه
این نابرابری در نسل جوان آشکارتر است. نظرسنجیها نشان میدهد که حدود ۴۰درصد مردان جوان به دیدگاههای پدرسالارانه گرایش دارند، در حالیکه تنها ۲۰درصد زنان چنین دیدگاهی نسبت به شریک زندگی میپسندند. در بریتانیا، حتی مردان نسل زِد بیش از نسل بومرها معتقدند که «فمینیسم آسیبزا» بوده است.
شبکههای اجتماعی نیز با الگوریتمهای خود، این گرایشها را تشدید میکنند؛ پسران جوان هر روز در معرض انبوهی از پیامهای مربوط به «مردانگی سمی» قرار میگیرند. تونرت در اینباره میگوید: «انتظارات متناقض است؛ بزرگترها از مردان میخواهند غیرسمی باشند اما همسالان با پاداش دادن به رفتارهای سلطهجویانه، پیام دیگری منتقل میکنند.»
راهی برای رهایی
با این همه، کارشناسان معتقدند که امید وجود دارد. آنها توصیه میکنند از کودکی به پسران بیاموزیم که هویت جنسیتی قالبی خشک و تغییرناپذیر نیست، بلکه قابل شکلدهی است. زنان نیز میتوانند با تعیین مرزهای روشن، بار عاطفی بیش از حد را بازگو کنند و از شریک خود بخواهند شبکهای مستقل از دوستان برای خود بسازد.
مردان نیز باید آگاهانه به پرورش دوستیهای عمیق با همجنس خود روی آورند؛ اقدامی که نهتنها به نفع خودشان، بلکه به سود تعادل و سلامت روابط عاطفی خواهد بود. در نهایت، شکستن این قلعه تنهایی، آزادی و رهایی را برای مردان به همراه خواهد داشت و روابط انسانی را در مسیر سالمتری پیش خواهد برد.