سه روایت خواندنی از لبنان
عروس خاورمیانهای که نزاع و درگیری در آن به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شده است
روزنامه هفت صبح| هفت ماه است که در بیروت دارم درس میخوانم. این را شاید از برخی گزارشهایی که از بیروت نوشتم هم فهمیدید. در دانشگاه سنت جوزف درس میخوانم. احمد میرفندرسکی، اولین سفیر ایران در لبنان و شامات، در دوران قاجار نیز در همین دانشگاه درس خوانده است. دانشگاه خصوصی ما امسال ۱۵۰ ساله خواهد شد و این تازه قدیمیترین دانشگاه این شهر و این کشور نیست.
در این فضای آخر سالی و شب عیدی و بعد از کلی تنش بر سر انتخابات، بد ندیدم که این هفته قصههایی از این سرزمین برایتان تعریف کنم. سرزمینی که در تصور ایرانیان، در میانه دو تصویر متفاوت قرار گرفته است. تصویری که جامعه مذهبی از مقاومت در برابر اسرائیل دارد و حزبالله و یک سرزمین شیعی و تصویری که جامعه غیرمذهبی دارد از سرزمینی که ایران خرج آن را میدهد! ولی اصلا هم مذهبی نیست و مردمانش همیشه در عشق و حالهای غیرمذهبی است.
لبنان همه اینها هست و هیچکدام از اینها نیست. اینجا بیش از هر چیز نزاع و اختلاف است که چشمتان را میگیرد . در سرزمینی که حدود بیست فرقه قومی و مذهبی دارد؛ بیش از هر چیز اختلافات داخلی است که هم باعث پویایی جامعه شده و هم جلوی رشد آن را گرفته است. اینجا تصمیم دارم سه تصویر از این اختلافات را به نمایش بگذارم.
اختلافاتی که در ظاهر نمودی ندارد ولی اگر پشت صحنه یک مسابقه فوتبال را بدانی و تاریخ یک خیابان را و حتی درباره دو مغازه فلافل فروشی بخوانی؛ میفهمی که چه گسلهای بزرگی پشت این جامعه نهفته است و به نظرم معجزه بزرگ در لبنان، زیست روزمره این انسانها در کنار هم با وجود همه این اختلافات است.
برادرکُشی با فلافل
دو مغازه که همزمان اختلاف و همزیستی در جامعه لبنانی را نشان میدهند
دفترچهای که دانشگاه به ما داده بود تا با آن اطلاعاتی اجمالی از بیروت به دست بیاوریم بخشی داشت در مورد رستورانهای دانشجویی اطراف دانشگاه. یکی از آنها فلافلفروشی صهیون بود. صهیون در بیروت؟ باید جالب باشد. تصمیم گرفتم در همان روزهای اول به آنجا سری بزنم. اتفاقا در همان روز ثبت نام هم رفتم ولی با دو مغازه مواجه شدم که نامشان صهیون بود. با کمی جستوجو فهمیدم که اختلاف این دو مغازه بر سر نام صهیون، موضوعی شناخته شده حتی در سطح جهانی است و حتی نیویورک تایمز هم برای آن گزارش نوشته است!
مغازه سمت راست با یک تاج زردرنگ برای زهیر صهیون است و مغازه سمت چپ با یک تاج آبی رنگ برای فواد صهیون. دو برادر ولی دو رقیب و حتی دو دشمن خونی. بین دو مغازه فقط یک دیوار فاصله است. منوی هر دو مغازه یکسان است و میتوانید دو نوع فلافل از آنها بخرید. ساندویچ معمولی با سه فلافل و ساندویچ اکسترا با چهار فلافل. هر دو در نان پیتا همراه با تربچه و جعفری و سس کنجد. ساندویچ در کاغذ پیچیده میشود و اگر بخواهید کمی فلفل تند هم در کاغذ میپیچند و با آن به شما میدهند.
این دو مغازه در اصل یک مغازه بودند. متعلق به مصطفی صهیون که پدر این دو برادر بود. او مغازه را در خیابان دمشق و درست کمی بالاتر از داونتاون یا وسط مدینه یا همان مرکز شهر خودمان تاسیس کرد و غذایش محبوب کارگرهایی بود که دوست داشتند غذایی سیرکننده و ارزان بخورند.
جنگ داخلی که در سال ۱۹۷۵ آغاز شد کسبوکار مصطفی را تحت تاثیر قرار داد و او مجبور شد در سال ۱۹۷۸ با شدت گرفتن درگیری، مغازه خود را که در مرز بین بیروت شرقی و غربی بود تعطیل کند. او در همان سال هم درگذشت.
پسرها مغازه را در سال ۱۹۹۲ یعنی یک سال پس از جنگ داخلی باز کردند و ۱۴ سال با همدیگر در این مغازه کار کردند ولی سال ۲۰۰۶ فواد صهیون تصمیم به جدایی از برادرش گرفت. چرا؟ مشخص نیست. او در یک مصاحبه به خبرنگار نیویورک تایمز گفته: «برادر؟ دیگر برادری ندارم. میخواهم دور از من باشد. دلیل جدایی هم برای «آرامش ذهن» خودم بوده است.» زهیر صهیون ولی میگوید که اینها «زمزمه بالشت» است. کنایه از اینکه زن فواد صهیون این جدایی را در گوش او خوانده است.
هر دو مغازه حالا ادعا میکنند که فلافل صهیون اصل هستند و دستور پخت اصلی پدر را اجرا میکنند و شعبه دیگری هم ندارند! بین مردم ولی اختلاف است. برخی فواد را بیشتر قبول دارند و میگویند فلافلهای او سبکتر است و برای معده بهتر. برخی زهیر را میپسندند و تا جایی که من دیدم مغازه او هم شلوغتر است با وجود اینکه ساندویچهای او ۵۰ هزار لبنانی یا حدود ۶۰ سنت هم از برادرش گرانتر است. با این حال اگر مغازه فواد شلوغ باشد؛ میتوانید به مغازه زهیر هم بروید و بالعکس و چیزی را از دست ندادهاید.
وقتی خبرنگار نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۹ از این دو مغازه گزارش گرفت؛ دعوای دو برادر به سطح بالاتری رفته بود. در آن زمان اداره بهداشت لبنان یکی از مغازهها را جریمه کرده بود ولی واقعا کدام مغازه صهیون جریمه شده بود؟ فواد روی شیشه مغازه خود بریدهای از روزنامه را بزرگ چاپ کرده است و با فلش قرمز رنگی مشخص کرده که مغازه سمت راستی بوده که به خاطر عدم رعایت بهداشت جریمه شده است. هنوز هم این اعلان، با وجود اینکه ۱۴ سال از آن ماجرا میگذرد در سردر این مغازه وجود دارد.
واکنش آن برادر به این کار چه بوده است؟ زهیر میگوید برادرش کثیف بازی میکند ولی همهچیز را به خدا واگذار کرده و به خبرنگار نیویورک تایمز گفته «اتحاد شما را قویتر میکند. وقتی برادرم برای اولین بار رفت، من آرزو میکردم که بتوانیم دوباره دور هم جمع شویم ولی حالا دیگر چنین آرزویی هم ندارم.» با این همه این دو برادر هر روز از ساعاتی قبل از ظهر تا اواخر شب کنار هم مشغول کسبوکارند و مشاجرهای هم ندارند. هر دو ظاهرا اختلاف و جدایی را پذیرفتهاند. مثل بسیاری دیگر از لبنانیها.
و حالا برگردیم به خطهای نخست این نوشته. یک نفر با نام خانوادگی صهیون در بیروت چه میکند. برخلاف آنچه فکر میکنید این نام به اسرائیل اشاره ندارد. صهیون در واقع مکانی است که نام آن در کتاب مقدس آمده و بنابراین میتواند در جامعه مسیحی هم نام یک فرد باشد. ولی باز هم، اینکه نامی را داشته باشی که حالا دیگر به کلی توسط اشغالگران این سرزمین مصادره شده و کسی برای تغییر آن یا حتی تغییر نام مغازه به تو فشاری نیاورد، یکی از چیزهایی است که شاید در یک جامعه خاورمیانهای کمتر میتوان انتظار آن را داشت. درست مثل زندگی دو برادر ولی دو دشمن آن هم در کنار هم!
دربی لبنانی با طعم و بوی مذهب و سیاست
گزارشی از پشت پرده یک بازی فوتبال در جونیه
جونیه؛ شهری ساحلی در مسافت حدود بیست دقیقهای در شمال بیروت، جمعهای که گذشت شاهد یک رقابت حساس فوتبالی بود. رقابتی بین دو تیم النجمه و العهد. در شرایطی که حتی تیم ملی فوتبال لبنان، چندان در آسیا مورد توجه نیست و در رده بیست آسیا و ۱۱۵ جهان قرار گرفته؛ ممکن است برای شما سوال شود که این رقابت چرا «حساس» بوده است. حساسیت آن نه به خاطر فوتبال بلکه به خاطر آن است که در این سرزمین همه چیز به سیاست ختم میشود و رقابت در زمین فوتبال نیز رنگ فرقهای میگیرد. بیایید از شهر و استادیومی که بازی در آن برگزار شده قصه را آغاز کنیم.
جونیه، شهر کوچکی است. معروف است به ساحلش و تفریحات شبانهاش. البته در روزی که من آنجا بودم و اتفاقا آخر هفته هم بود، شهر بیش از هر چیز به شهر ارواح شبیه بود. این وضعیتی است که همه جای لبنان درگیر آن شده است. بعد از هفت اکتبر و آغاز جنگ در غزه و جنوب لبنان، کمتر توریستی به لبنان میآید و خود لبنانیها هم حس و حال کمتری برای شبنشینی در کافهها دارند.
شهر تا قبل از دوران ریاست جمهوری ژنرال فواد شهاب، شهر بسیار کوچکی بوده و بیشتر به عنوان یک کارگاه صنعتی معروف بوده است که امکانات اندکی برای زندگی دارد ولی فواد شهاب، که یک مسیحی مارونی اهل منطقه کسروانیه به مرکزیت جونیه بود، شهر را متحول کرد و آن را به عنوان یک مرکز توریستی عمده درآورد. شهاب از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۴ رئیس جمهور لبنان بود. درست در دورهای که لبنان دوران اوج شکوفایی خود را میگذراند. به دلیل همین خدمات شهاب به منطقه جونیه، استادیوم این منطقه نیز به نام او نامگذاری شده است. استادیومی که به اندازه ۵ هزار تماشاگر ظرفیت دارد و تماشاگران میتوانند با ویوی جنگلهایی مثل جنگلهای شمال و البته پشت به دریای مدیترانه بازی را تماشا کنند.
قبل از اینکه بخواهم در مورد دو تیم توضیحی بدهم باید توضیحی در مورد لیگ لبنان بدهم که سیستم متفاوت و جالبی دارد. ۱۲ تیم در لیگ برتر لبنان بازی میکنند و در نیم فصل اول این دوازده تیم، یک بار با هم بازی میکنند. پس از آن جدول به دو نیمه ۶ تیمی تقسیم میشود. در نیمه بالا تیمها برای قهرمانی میجنگند و در نیمه پایین برای سقوط نکردن. اما در نیم فصل دوم تیمها دو بار با هم بازی میکنند. بنابراین عملا تیمهای قوی سه بار در یک فصل با هم روبهرو میشوند و تیمهای ضعیف هم سه بار. مجموع بازیها هم ۲۱ بازی است (۱۱ بازی در نیم فصل اول و ۱۰ بازی در نیم فصل دوم). ضمنا امتیازات نیم فصل اول تیمها نیز در نیم فصل دوم نصف میشود.
در حال حاضر ۶ تیم نیمه اول این جدول عبارتند از: الانصار، العهد، النجمه، الصفا، البرج و راسینگ. هر کدام از این تیمها داستان مخصوص به خود را دارند. الانصار تیمی است از منطقه «الطریق الجدیده» در بیروت. منطقهای در غرب بیروت با اکثریت سنینشین. این تیم تا سال ۲۰۰۵ هم از سوی خانواده رفیق حریری مورد حمایت قرار میگرفت که به نوعی بزرگ یا زعیم اهل سنت در لبنان هستند و پس از آن دیگر ثروتمندان اهل سنت از آن حمایت کردند. الانصار بیشترین عنوان قهرمانی در لیگ لبنان را در اختیار دارد و دارنده عنوان بیشترین قهرمانی پی در پی در یک لیگ فوتبال است چرا که از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۹ به مدت یازده فصل پشت سر هم این عنوان را در اختیار گرفتند. اما پس از آن، دوران اوج این تیم تمام شد و آنها فقط سه بار دیگر قهرمان لیگ لبنان شدند.
العهد تیمی است که اصالتا متعلق به منطقه اوزاعی در جنوب بیروت است. زمین تمرین این تیم هم در منطقه برج البراجنه دقیقا در شمال فرودگاه رفیق حریری است. کل این منطقه را حومه جنوبی بیروت یا ضاحیه جنوبی میخوانند. این تیم از سوی شیعیان حمایت میشود و از سوی حزبالله لبنان مورد تامین مالی قرار میگیرد. العهد تا سال ۲۰۰۷ موفقیتی در لیگ لبنان کسب نکرده بود ولی از آن سال تاکنون ۹ بار قهرمان لیگ لبنان شده است من جمله در فصل قبل. این تیم همچنین تنها تیم لبنانی است که توانسته یک بار قهرمان سطح دوم جام باشگاههای آسیا معروف به ای اف سی کاپ شود.
النجمه، دیگر تیم بیروت است که باز هم از سوی اهل سنت مورد حمایت قرار میگیرد. از آنجایی که در تقسیمات کشوری ضاحیه جزوی از شهر بیروت نیست، بازی بین النجمه و الانصار با العهد در واقع دربی شهر بیروت محسوب نمیشود و بازی النجمه و الانصار است که دربی بیروت به حساب میآید. این دربی همین هفته ساعت ۴ و نیم بعدازظهر به وقت تهران برگزار خواهد شد. النجمه متعلق به منطقه المناره دقیقا در شمال غربی بیروت است و ورزشگاه آن نیز به نام رفیق حریری نامگذاری شده است. با این حال کوچکبودن این ورزشگاه و نیز برخی از تنشهایی که ممکن است به سطح شهر بکشد باعث شده که مسابقات در ورزشگاه جونیه برگزار شود.
تیم دیگر نیمه اول لیگ صفا نام دارد. این تیم متعلق به دروزیهای لبنان است. دروزی، آیینی است که به یکتایی خدا اعتقاد دارند ولی با وجود اینکه از فرقه اسماعیلیه یا هفت امامی شیعه منشعب شدند خود را مسلمان نمیدانند و به ترکیبی از یکتاپرستی با علوم خفیه و عقاید فلسفی یونانی اعتقاد دارند. رهبر دروزیهای لبنان در حال حاضر ولید جنبلاط است و مرکزیت آنها در استان جبل لبنان است. صفا سه بار سابقه قهرمانی در لبنان دارد. در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ و ۲۰۱۵.
ممکن است بپرسید که آیا مسیحیان تیمی ندارند؟ تیم اصلی مسیحیان تیم راسینگ است. مقر این تیم و پایگاه هواداران آن در منطقه اشرفیه در شرق بیروت است. راسینگ هم سابقه سه بار قهرمانی در لیگ لبنان را دارد ولی آخرین قهرمانی آن متعلق به سال ۱۹۷۰ است. در واقع مسیحیان در سالهای اخیر حرفی برای گفتن در عرصه فوتبال نداشتند و در عوض تلاش خود را در عرصه ورزش اول کشور یعنی بسکتبال به سمت پیروزی تیم محبوبشان یعنی حکمه بر تیم اهل سنت یعنی الریاضی معطوف کردند.
یک تیم دیگر از آن شش تیم هم باقی ماند که تیم برج است. این تیم هم متعلق به منطقه عمدتا شیعهنشین برج البراجنه است و خود را زعیم ضاحیه میداند. با این مقدمه طولانی به سراغ بازی روز جمعه برویم. بازی از ساعت ۱۷:۱۵ به وقت بیروت آغاز شد. با این حال جا برای نشستن بود. بلیت ۳۰۰ هزار لیره لبنانی بود. هر ۸۹ هزار لیره یا پوند لبنان در حال حاضر معادل یک دلار است بنابراین برای تماشای این بازی تقریبا باید ۲۰۰ هزار تومان بلیت تهیه میکردید. پس از آن باید انتخاب میکردید که میخواهید در طرف سکوهای زردپوشهای تیم العهد بنشینید یا قرمزپوشهای تیم النجمه.
فضای استادیوم کمی امنیتی بود. استادیوم در یک چاله قرار دارد و هم خیابان شمالی و هم خیابان شرقی به آن مشرف است. در خیابان شمالی که خیلی به زمین نزدیک بود دو نیروی پلیس لبنان به صورت مسلح گشت میزدند تا کسی خرابکاری نکند. در خود ورزشگاه هم نیروهای پلیس لبنان بودند ولی روی سکوها، پلیس حضور نداشت و عدهای با جلیقههای رنگی بودند که گویا از تماشاگران بودند و وظیفه تامین امنیت را به عهده داشتند.
به خاطر اینکه برای رسیدن به سکوهای العهد باید مسیری را طی میکردم؛ ترجیح دادم در میان تماشاگران النجمه بازی را ببینم. ترافیک عصر جمعه بیروت که به خاطر آغاز تعطیلات آخر هفته بود باعث شده بود تقریبا نیم ساعت دیر به ورزشگاه برسم و به همین خاطر از طریق شبکه ام تی وی لبنان که پخش کننده بازیهاست متوجه شدم تا آن وقت که من به ورزشگاه برسم النجمه موفق شده یک گل بزند و از العهد جلو بیفتد.
جو ورزشگاه تقریبا مشابه ورزشگاههای ایران بود. عدهای که اغلب با پرچم و لباس تیم آمده بودند خوشحال از پیروزی النجمه مشغول تشویق تیم بودند و عده زیادتری با استرس بازی تیم را تماشا میکردند. افراد اغلب روی سکوهای سیمانی نشسته بودند ولی افرادی هم بودند که از بالاترین سکو، بازی را به صورت ایستاده تماشا میکردند. ورزشگاه اسکوربورد نداشت و همین باعث میشد که بسیاری با موبایل خود وقت بازی را نگه دارند.
تماشای فوتبال در این بازی هم اغلب فعالیتی مردانه بود ولی زنان هم در ورزشگاه حضور داشتند. هم زنانی بدون حجاب و هم زنانی با حجاب که در این قسم دوم حتما از میان مسلمانان بودند. کودکان زیادی هم در میان جمعیت بودند و تا جایی که عربی من یاری کرد؛ میزان فحاشی و دشنام دادن ناچیز بود. شاید به خاطر حضور آنها.
بازی در نیمه اول با همین حساب یک بر صفر به پایان رسید ولی در اوایل نیمه دوم العهد توانست به گل مساوی برسد و در اینجا بود که در آن سمت استادیوم، طرفداران العهد که از مسافتهای دوری به ورزشگاه آمده بودند شروع به خوشحالی کردند و حتی افشانههایی با رنگ زرد نیز روشن کردند. طرفداران النجمه نیز افشانههایی قرمز داشتند و در اواخر مسابقه که النجمه برای زدن گل برتری فشار میآورد روشن کردند ولی بازی با همین نتیجه یک بر یک به پایان رسید.
با توجه به سوابق قبلی در مورد درگیری طرفداران دو تیم که رنگ و بوی فرقهای هم دارد؛ نیروهای پلیس از اواخر بازی در بیرون از استادیوم با سپرهای پلاستیکی آماده برخورد با هرگونه درگیری بودند ولی درگیری به وجود نیامد و تماشاگران که اغلب با موتورسیکلت خود را به ورزشگاه رسانده بودند با بوق زدن، رسم همیشگی لبنانیها برای نشان دادن اعتراض و خوشحالی و هر چیز دیگر! ورزشگاه را ترک کردند.
حالا شش هفته دیگر باقی مانده و الانصار و النجمه و العهد مدعیان اصلی قهرمانی هستند. از سوی دیگر لبنانیها و به طور مشخص طرفداران العهد این امید را دارند که علاوه بر لیگ بتوانند، در دو بازی که در فروردین ماه برابر تیم النهضه عمان دارند نیز پیروز شوند و به فینال آخرین دور از مسابقات ای اف سی کاپ یا همان سطح دوی فوتبال آسیا صعود کنند.
یک خیابان سبزِ سُرخ
آنچه باید درباره بیروت شرقی و بیروت غربی بدانید
صبح یکشنبه ۲۴فروردین ۱۳۵۴، یک مراسم غسل تعمید خانوادگی در یک کلیسا در منطقه عمدتاً مارونینشین عینالرمانه در شرق بیروت، برگزار میشد. پیر جمیل، رهبر قدرتمند حزب راستگرای کتائب یا فالانژیست لبنان در کلیسا بود و شبه نظامیان طرفدار او خیابان را برای امنیت او مسدود کرده بودند. حدود شش نفر از چریکهای مسلح سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به رهبری یاسر عرفات در همان زمان از این خیابان عبور میکردند و حاضر نشدند راه خود را کج کنند و اصرار کردند که باید از همین مسیر بروند. آنها سلاحهای خودکار خود را از خودروها بیرون آوردند تا نشان دهند که آماده درگیری هستند و ناگهان، پس از یک شلیک که بعدا گفته شد تصادفی بوده، راننده خودروی ساف کشته شد.
حدود ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه صبح، وقتی جماعت شرکت کننده در این مراسم خارج از کلیسا جمع شده بودند و مشغول خداحافظی بودند؛ گروهی از افراد مسلح ناشناس با دو اتومبیل غیرنظامی ولی با پوسترهایی متعلق به جبهه مردمی برای آزادی فلسطین که از متحدان یا زیرمجموعههای آن زمان ساف بود؛ ناگهان به سمت کلیسا شلیک کردند و چهار نفر را کشتند.
پس از آن شبهنظامیان مسلح فالانژیست به خیابانها آمدند و شروع به ایجاد موانع در عینالرمانه و دیگر مناطق مسیحینشین شرقی پایتخت لبنان کردند و خودروها را متوقف کردند و هویتها را بررسی کردند. در بخشهای غربی عمدتا مسلماننشین هم گروههای فلسطین فلسطینی به همین ترتیب عمل کردند.
بعدازظهر همان روز یک اتوبوس شبه نظامیان جبهه آزادیبخش عرب فلسطین و هواداران لبنانی آن در حال بازگشت از یک تجمع سیاسی در منطقه تل الزعتر بود و در مسیر خود به طرف کمپ پناهندگان صبرا از عینالرمانه عبور کرد. در میان کوچه خیابانهای باریک و در نزدیکی همان کلیسا، ناگهان شبهنظامیان فالانژ به سمت اتوبوس شلیک کردند و به گفته برخی از منابع ۲۸ نفر و به گفته برخی دیگر ۲۲ نفر را کشتند و این آغاز یک جنگ ۱۶ ساله در لبنان بود. جنگی که به جنگ داخلی لبنان ۱۹۷۵ – ۱۹۹۱ معروف است.
دو طرف اصلی این جنگ مسیحیان و مسلمانان بودند. مسیحیان عمدتا در شرق شهر بیروت ساکن بودند و مسلمانان در غرب شهر. به این ترتیب در فرصت کوتاهی بیروت، به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد. خط مرزی، خیابان بلندی شد به نام طریقالشام یا خیابان دمشق که ابتدای جاده معروف بیروت به دمشق است.
در ادبیات سیاسی به این خیابان، خط سبز هم گفته میشود. دلیل آن است که در شانزده سال جنگ داخلی این منطقه به حدی خالی از سکنه شد که گیاهان زیادی در این مسیر روییدند و عملا خط سبزی بین دو منطقه شکل گرفت. همین حالا هم اگر به بیروت بیایید و در یکی از تورهای جنگ داخلی شرکت کنید که عمدتا در همین خیابان دمشق میگردند میتوانند ساختمانهای زیادی را ببینید که زخم گلولههای این جنگ را بر پیکر خود دارند.
تا اینجای کار، با تاریخ طرف هستیم ولی جالب خواهد بود اگر بدانید که بیروت شرقی و بیروت غربی حتی همین حالا هم معنای خود را دارند. البته دیگر مثل قبل نیست که کسی نتواند از بیروت غربی به بیروت شرقی و بالعکس برود ولی فرهنگ این دو بخش از شهر کاملا با هم متفاوت است.
بیروت غربی که بخش مسلماننشین شهر است؛ یکی دو مرکز جدی دارد. یکی منطقهای است به نام الطریق الجدیده و دیگری منطقهای به نام الحمراء. حمراء مرکز توریستی این بخش است. خیابانی که با پیادهروهایش که به سبک بلوار معروف هالیوود، پر از ستاره است شناخته میشود. آنچه این بخش توریستی را از بخش دیگر شهر جدا میکند؛ یکی مردمانی است که بیش از نیمه شرقی بیروت محجبه هستند و دیگر، تعداد پناهجویان سوری که در این منطقه زندگی میکنند و البته کافهها و مغازههایی که برخلاف نیمه دیگر شهر الکل عرضه نمیکنند. تصاویر رهبرانی که در این منطقه نصب شده نیز به شما میگوید که در یک منطقه سنینشین زندگی میکنید. مثلا این روزها تقریبا در تمام طول خیابان الحمراء تصویر سعد حریری، فرزند رفیق حریری که به تازگی به لبنان بازگشته دیده میشود.
تصویر جالب دیگری که در این بخش از شهر، دین مردمان را به شما نشان میدهد بالکنهاست. بخش بزرگی از زندگی مردمان در بیروت در بالکن میگذرد. از خوردن قهوه صبح گرفته تا گفتوگوهای آخر هفته و البته سیگارهای مکرری که ساکنان شهر میکشند. بالکنها در این منطقه اما اغلب با پردهای از بیرون محفوظ شدهاند. چیزی که در نیمه غربی بیروت اندک دیده میشود.
مرکز بخش شرقی و مسیحی شهر، منطقه اشرفیه است. اشرفیه و به طور کلی بخش شرقی بیروت خود را با فرهنگهای اروپایی و به طور مشخص فرانسه وفق داده است. آنچه بیش از هر چیز در این بخش دیده میشد یا پرچمهای بیروت است و یا تصاویری به خصوص از بشیر جمیل، رهبر فالانژهای لبنان که در سال ۱۹۸۲ به عنوان رئیس جمهور این کشور انتخاب شد ولی اندکی بعد از انتخاب او و قبل از ادای سوگند به عنوان رئیسجمهور مقر حزب فالانژها در لبنان با یک بمب منفجر شد و وی به همراه ۲۴ نفر دیگر از اعضای این حزب کشته شد. دو روز بعد از این ماجرا بود که فالانژها با حمایت اسرائیل که در آن زمان بیروت را به اشغال خود درآورده بود؛ به اردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا حمله کردند و آن کشتار بیرحمانه را در میان فلسطینیها به راه انداختند.
مرکز تفریحی این بخش از بیروت هم خیابانهای گورو و مارمخایل است. مناطقی نزدیک به بندر بیروت که در جریان انفجار بیروت به شدت تخریب شدند ولی به سرعت هم بازسازی شدند و حالا فرهنگ تفریح شبانه خاص خود را دارد. اگر در حمراء در غرب بیروت، این روزها بیش از هر چیز روی دیوارها شعارهای حمایت از فلسطین را میبینید این گوشه از شهر پر است از پوسترهایی برای گالری فلان و مراسم رقص فلان و ...
و دقیقا تصاویر این بخش است که در ایران اغلب به عنوان تصویری متفاوت از لبنان بازتاب داده میشود. این در حالی است که این جامعه اساسا از ایران هیچ کمکی نمیگیرد (و تقابل شدیدی با ایران دارد) و در عوض حتی روی تیر چراغ برقهایش در این روزها که بیروت و به طور کلی لبنان با بحران برق روبهرو است پرچم آمریکا نصب شده تا مردم این منطقه یادشان باشد که با کمک آمریکاست که خیابانهای منطقهشان شبها نور دارد!