کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۲۷۴۷۶
تاریخ خبر:
روایت نگین‌های فیروزه‌ای که به زمین‌های ترک‌خورده و نیزارهای خشک تبدیل می‌شوند

سرزمین بی‌تالاب، پرندگان بی‌پناه

سرزمین بی‌تالاب، پرندگان بی‌پناه

آینه‌های آسمان از دریاچه ارومیه تا تالاب گاوخونی؛ امروز به کانون گردوغبار تبدیل شده‌اند

لیلا مهداد روزنامه نگار

هفت صبح|  آب، در سرزمین‌های خشک و نیمه‌خشک، چیزی فراتر از یک منبع طبیعی است؛ شریان زندگی و معماری تمدن‌هاست. در ایران، همان‌گونه که در بسیاری از سرزمین‌های کهن دیده می‌شود، پیدایش نخستین شهرها و مراکز آبادانی در پیوندی مستقیم با آب معنا پیدا می‌کند. هرجا آب جاری بود، دهکده‌ای سر برآورد و از دل آن شهری قد کشید. هرجا قناتی حفر شد، باغی رویید و دیاری رونق گرفت. تاریخ نشان می‌دهد که شبکه‌های آبیاری، سدها و قنات‌ها تنها ابزار فنی نبودند، بلکه بستر اصلی برای استقرار جمعیت و تداوم حیات اجتماعی محسوب می‌شدند.

ییبیب

شوش و جندی‌شاپور در خوزستان، ری و نیشابور در فلات مرکزی، یا اصفهان با زاینده‌رود، همگی بر شانه‌های جریان آب بنا شدند. همان‌گونه که کارل ویتفوگل در مطالعات خود بر تمدن‌های آبی توضیح می‌دهد، آب نیرویی بود که زمین بایر را به کشتزار بدل می‌کرد و کوچ‌های پراکنده را به سکونتگاه‌های پایدار پیوند می‌زد. از این منظر، هر قطره آب نقشی فراتر از رفع تشنگی داشت.

 

آب، امکان انباشت محصول، رونق بازار و شکل‌گیری هنر و فرهنگ را فراهم می‌کرد. جوی‌های کوچک در دل کوچه‌های قدیمی، تنها برای سیراب ‌کردن درختان نبودند؛ آنها نشانه‌ای بودند از رابطه‌ای که میان زندگی انسانی و جریان‌های پنهان و آشکار آب برقرار شده بود. بدون آب، هیچ شهری در ایران امکان تداوم نمی‌یافت‌ اما با حضور آن، حتی کویر خشک هم به کانون زندگی بدل شد. به همین دلیل است که در حافظه جمعی ایرانیان، آب همیشه جایگاهی مقدس داشته است: سرچشمه آبادانی، رمز ماندگاری و نقطه آغاز تمدن.

hoorolazim-khuzestan-province

در گستره سبز روزگاری نه‌چندان دور، تالاب‌های ایران چون نگین‌های فیروزه‌ای بر تارک این سرزمین می‌درخشیدند و امروز از آن همه شکوه و زندگی، تنها صحنه‌ای که به‌جا مانده، زمین‌های ترک‌خورده، نیزارهای خشکیده و پرندگان مهاجری‌اند که بی‌مقصد بر‌فراز آسمانی خاک‌آلود پرواز می‌کنند. پرسش اینجاست؛ آیا این زخم‌های ژرف بر پیکر طبیعت، حاصل کم‌بارانی است؟

 

پاسخ را باید در تفاوتی بنیادین جست؛ خشکسالی پدیده‌ای است طبیعی و گذرا‌ اما خشکیدگی زخمی است که خود بر پیکر زمین می‌نشانیم. خشکسالی، مهمان ناخوانده آسمان‌هاست؛ می‌آید و می‌رود‌ اما خشکیدگی، میهمان ناخوانده‌ای است که از تصمیمات ما می‌آید و در خانه طبیعت ماندگار می‌شود. ساخت سدهای بی‌رویه، کشاورزی ناپایدار و غیراصولی و طمع بی‌پایان ما برای توسعه‌ای ناهمگون، رگ‌های حیات تالاب‌ها را بریده است.

 

از دریاچه ارومیه که روزی آیینه آسمان بود تا تالاب گاوخونی که نوای زندگی در آن خاموش شده است، همگی گواهی از ‌اندام بر زمین‌ افتاده از این واقعیت تلخ‌اند. حتی زمانی که باران رحمت الهی برزمین می‌بارد، تالاب‌ها تشنه می‌مانند، چرا‌که دست‌های‌مان مسیر ورود آب را سوی آنان بسته است. اگرچه امید هنوز نفس می‌کشد و می‌شود با خردجمعی، مدیریت پایدار منابع آب و احیای حق‌آبه‌های طبیعی، زندگی را به این نگین‌های طبیعی  بازگرداند. 

 

 بحران آب؛ فریادی که از زمین می‌آید

زمین ایران، این روزها تشنه‌تر از همیشه است. نه‌تنها به دلیل کمبود باران بلکه به واسطه زخم‌هایی که بر پیکر آن نشاندیم؛  66‌درصد تالاب‌های کشور خشک شده‌اند و 60 درصد از اراضی با فرونشست زمین دست‌وپنجه نرم می‌کنند، آماری تکان‌دهنده که  محمدرضا رضایی‌کوچی، رئیس کمیسیون عمران مجلس از آن پرده برداشته است.

 

ارقامی که فریادی‌ از دل زمین‌های خشکیده و تالاب‌های محو شده‌اند تا شاید در مدیریت منابع آب بازنگری داشته باشیم. ذخایر آبی هم بحرانی‌اند زیرا بسیاری از سدها با کاهش جدی حجم آب مواجه‌اند. حال پایتخت هم خوب نیست چون در سال گذشته تنها 158میلی‌متر بارندگی داشته که در قیاس با میانگین بلندمدت، کاهش42درصدی را تجربه کرده است.

 

واقعیت تلخ دیگری که باید از آن سخن گفت، این است که ما بیش از 90درصد منابع تجدیدپذیر آب را مصرف می‌کنیم؛ رقمی که در دنیا به حدود 40درصد می‌رسد. کشاورزی هم زخمی است بر تن این زمین زیرا 90درصد منابع آبی‌مان به خورد زمین‌های کشاورزی می‌رود.  

 

   آمارهایی که نفس‌گیرند

آنچه امروز بر‌سر تالاب‌های ایران آمده، نه خشکسالی که خشکیدگی است؛ مرگی خاموش که به دست خودمان رقم خورده است و فاجعه‌ای که امین فضل‌کاظمی، رئیس اداره پایش مرکز ملی خشکسالی از آن سخن می‌گوید. به باور فضل ‌کاظمی خشکسالی پدیده‌ای طبیعی و گذراست اما خشکیدگی داستان دیگری دارد؛

 

داستان قطع جریان حیات توسط سدهای بی‌رویه، انتقال آب‌های غیراصولی و مدیریت ناپایدار منابع آبی است. این مرگی است که بازگشت باران هم درمانش نمی‌کند. آمارها هم از بحرانی می‌گویند که در آن گرفتار آمده‌ایم زیرا 43درصد تالاب‌ها به کانون گردوغبار تبدیل شده‌اند و این در حالی است که ایران 41 نوع از 42 تالاب شناخته شده جهان را در خود جای داده. 

 

 چگونه تالاب‌ها را می‌کشیم؟

به باور رئیس اداره پایش مرکز ملی خشکسالی تالاب‌ها در پایین‌ترین نقطه حوضه آبریز جای گرفته‌اند و بیلان نهایی آب آن حوضه را بازتاب می‌دهند؛ «بارش‌ها پس از اشباع خاک به صورت روان‌آب درآمده و از طریق رودخانه‌ها، حق‌آبه حیاتی تالاب را تأمین می‌کنند.»

 

اگرچه در حال حاضر احداث سدهای متعدد در بالادست، این چرخه حیاتی را قطع کرده و این یعنی مخازن کوچک و عمیق سدها جایگزین تالاب‌های وسیع و کم‌عمق شده‌اند و حق‌آبه طبیعی پایین‌دست تأمین نمی‌شود. این در حالی است که تالاب‌های خشک، به محل تخیله فاضلاب‌ها بدل می‌شوند. البته بدل شدن به کانون گردوغبارها هم هست و نباید از نابودی کشاورزی، شیلات و گردشگری هم غافل شد. مهاجرت اجباری و گسترش حاشیه‌نشینی هم زخم‌های دیگر خشکی تالاب‌ها بر پیکره زندگی انسان ایرانی است. 

 

   پایمان را از گلیم‌مان درازتر کردیم 

احد وظیفه، رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی به «هفت‌صبح» می‌گوید ما در سرزمینی زندگی می‌کنیم که کمبود بارندگی، قصه تازه‌ای برایش نیست. ایران، به‌ویژه در مناطق مرکزی، همیشه با اقلیمی خشک و بیابانی دست و پنجه نرم کرده است. اما امروز این کم‌بارشی دارد خودش را پررنگ‌تر و بی‌پرده‌تر از همیشه نشان می‌دهد. وی می‌گوید داستان از آنجا آغاز شد که ما «پایمان را از گلیم‌مان درازتر کردیم».

 

برای آب، کاربری‌هایی تعریف کردیم که با واقعیت‌های جغرافیایی و اقلیمی این سرزمین همخوانی ندارد؛ چه در بخش صنعت، چه کشاورزی و چه برای شرب جمعیت انبوه شهرهای بزرگ. او می‌گوید: «تهران را در نظر بگیرید؛ جمعیتی عظیم در جغرافیایی محدود جای داده‌ایم. حتی اگر بارندگی به حالت نرمال خود بازگردد، منابع طبیعی این منطقه هرگز پاسخگوی نیاز این همه صنعت، کشاورزی و این جمعیت نیست. ما با جغرافیا و اقلیم منطقه، قهر کرده‌ایم.» 

   

نام بحران؛ سوء‌مدیریت

به باور رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی می‌توان نام این تراژدی را «عدم توجه به ظرفیت‌های اقلیمی» گذاشت. هر منطقه‌ای از نظر طبیعی، توان مشخصی برای تحمل بار دارد؛ چه در پذیرش جمعیت و چه در زیر کشت بردن زمین. اما ما این سقف را شکسته‌ایم.

 

او اظهار می‌کند: «از قضا، همزمان، اقلیم جهان نیز در حال تغییر است. اگر نگاهی به نمودار بارندگی 50سال گذشته در خاورمیانه بیندازیم، می‌بینیم تقریباً سالی یک میلی‌متر از میزان بارش‌ها کاسته شده، برای منطقه‌ای که به‌طور طبیعی کم‌بارش است، این کاهش، مرگبار است.» وظیفه ادامه می‌دهد: «حالا همین کاهش طبیعی را با بارگذاری بیشتر یعنی جمعیت بیشتر، کشاورزی بیشتر و صنعت بیشتر ترکیب کنید. آنگاه است که بحران، خود را در تمامی ابعادش نشان می‌دهد.» 

 

 ترکیب مرگبار؛ خشکسالی و امواج گرمایی

رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی خبر می‌دهد:«امسال، پنجمین سال پیاپی خشکسالی در کشور است. اما این بار، خشکسالی تنها نیست. با «امواج گرمایی» همدست شده است.» به گفته وظیفه میانگین دمای امسال، حدود ۱.۵درجه از بلندمدت گرم‌تر بود.

 

در برخی استان‌ها مانند خراسان شمالی، گلستان و آذربایجان، این عدد در برخی هفته‌ها به ۵ تا ۶ درجه بالاتر از نرمال رسید. او تصریح می‌کند: «ترکیب خشکسالی با امواج گرم، فاجعه می‌آفریند. این ترکیب شرایطی بسیار بدتر از وجود تک‌تک این پدیده‌ها ایجاد می‌کند.» به باور او خشکی تشدید می‌شود؛ در نتیجه  تولید گرد و خاک را بیشتر می‌شود و در ادامه شاهد توسعه آتش‌سوزی جنگل‌ها هستیم یا خواهیم بود. 

   

مرگ تالاب‌ها و کوچ اقلیمی

رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی می‌گوید:«تقریباً تمام تالاب‌های خاورمیانه، نه فقط در ایران که در کشورهای همسایه نیز یا خشک شده‌اند یا در آستانه خشکی قرار دارند و این یعنی اکوسیستم منطقه به طور کامل به هم می‌ریزد.» وظیفه معتقد است در نهایت، این بحران به «مهاجرت اقلیمی» منجر شده است. مردم به‌صورت ناخودآگاه از مناطق خشک به سمت مناطقی با آب‌وهوای بهتر کوچ می‌کنند و آن مناطق را در دراز مدت دچار مشکل می‌کنند ‌و این، واقعیت تلخ امروز ایران است.

 

 تالاب‌های ایران؛ از شکوه تا فراموشی  

ایران 154 تالاب‌ را در خود جای داده؛ 84 تالاب بین‌المللی و 34تالاب عضو کنوانسیون رامسر؛ از هامون پوزک تا هامون صابری و هیرمند. هرچند ایران با نمره 4.45 در شاخص از دست دادن این نگین‌های سبز طبیعت رتبه 98جهان را از آن خود کرده. حال تالاب‌ها خوب نیست، مثلا گاوخونی که روزگاری یکی از بزرگ‌ترین تالاب‌های ایران به شمار می‌رفت و در اصفهان جاخوش کرده با قطع جریان زاینده‌رود به بیابانی خشک تبدیل شده.

 

دریاچه ارومیه هم که عنوان بزرگ‌ترین دریاچه شور خاورمیانه را یدک می‌کشد امروز قربانی سدسازی‌ها و تغییرات اقلیمی است. تالاب انزلی هم از زیر بار فاضلاب و رسوبات با خشکیدگی دست به گریبان است. طشک، بختگان و کمجان هم به دلیل قطع جریان آب و سدسازی‌ها در خطر نابودی کامل‌اند و این در حالی است که تنها 23درصد اهداف برنامه ششم توسعه در حوزه تالاب‌ها محقق شده. 

 

 تعهدی که فراموش شد  و حق‌آبه‌ای که نرسید  

به سال 1971 کنوانسیون رامسر منعقد شد و 156کشور متعهد به حفظ تالاب‌های‌شان شدند. اگرچه امروز ایران و یونان در صدر لیست تالاب‌های در معرض خطر انقراض قرار دارند. واقعیت تلخ اینکه  کنوانسیون رامسر که زمانی امیدی برای نجات تالاب‌ها بود، امروز به تعهدی فراموش‌شده تبدیل شده. نکته قابل تامل اینکه با وجود الزامات قانونی، وزارت نیرو از تأمین حق‌آبه تالاب‌ها خودداری کرده. طبق قانون، وزارت نیرو مکلف است پس از تأمین آب شرب، نیاز آبی تالاب‌ها را تأمین کند. اما در عمل، این اتفاق رخ نمی‌دهد و تالاب‌ها همچنان تشنه باقی می‌مانند.

 

 

برای پیگیری اخبارتک نگاریاینجا کلیک کنید.
کدخبر: ۶۲۷۴۷۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر