کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۷۴۱۵۱
تاریخ خبر:

قصه های گمشده| مرگ پرویز در آپارتمان خیابان جردن

قصه های گمشده| مرگ پرویز در آپارتمان خیابان جردن

روزگاری بود که حتی کاباره‌های مشهور تهران برای رزرو یک ساعت تکنوازی او با هم رقابت می‌کردند...

هفت صبح| پرویز یاحقی مطمئنا از بزرگ‌ترین نوابغ موسیقی ایرانی بوده. از نوجوانی وارد ارکستر رادیو شده و از سن خیلی پایین برای غلامحسین بنان که در دهه سی یک افسانه زنده موسیقی ایرانی محسوب می‌شده آهنگ ساخته است. تسلطش بر ویلن و ذائقه خاصش بخصوص در تبدیل دستگاه‌های ایرانی به ترانه‌های بزمی فرحبخش و عامه پسند او را در جایگاهی خارق‌العاده قرار داده بود. روزگاری بود که حتی کاباره‌های مشهور تهران برای رزرو یک ساعت تکنوازی او با هم رقابت می‌کردند...

 

چنین نابغه‌ای حقش نبود که در تنهایی و در 71 سالگی فوت کند و جسدش سه روز در آپارتمان شخصی و کوچکش در خیابان جردن افتاده باشد.  زمان این‌گونه است. تو ستاره بی‌همتای یک دوره هستی و در یکی دو دهه بعد کسی تو را اصلا نمی‌شناسد. همین ماه پیش خبر درگذشت ابراهیم نبوی برای بخش بزرگی از جوانان ما و اقشار حتی تحصیلکرده کوچک‌ترین واکنشی برنیانگیخت و کسی نبود که بگوید این مرد بیست سال پیش از مشهورترین و محبوب‌ترین چهره‌های پایتخت محسوب می‌شد و حالا بسیاری از حتی جوانان دست‌اندرکار فرهنگ اصلا نام او را نیز نشنیده‌اند.

 

از میان صدها بزرگ هر دوره  و هر زمانه، ‌تنها چهره‌های معدودی این شهرت را به دوره‌های بعد نیز منتقل می‌کنند و در یاد و خاطره جمعی باقی می‌مانند. یاحقی اما این شانس را نداشت. ویولونیست نابغه که او را همچون یک موتزارت ایرانی می‌ستودند، در زندگی خود با چاله‌ها و چاه‌های متعددی روبه‌رو شد. مثل دوره‌ای که درگیر هروئین شد و گروه‌های پرشماری از هنرمندان بسیج شدند تا او را نجات دهند. هر طور که شده حتی با بستری کردن اجباری‌اش در بیمارستان.

 

چاله دیگر زندگی او وقتی بود  که با کمک همین دوستان دلسوزش به کار در بخش موسیقی رادیو و زیر نظر پیرنیای مشهور مشغول شده بود و برنامه‌سازی می‌کرد و سخن می‌راند و در رادیو برای عموم می‌نواخت و شهرتش چندین برابر شده بود اما از شانس  بدش با رفتن پیر‌نیا، سکان موسیقی رادیو به دست شاگردان سرسخت نورعلی برومند، همان استاد نابینا و بنیادگرای موسیقی اصیل ایرانی ‌افتاد و هوشنگ ابتهاج همه کاره شد و سختگیری‌هایش بر یاحقی را شروع کرد و دست آخر به یک صحنه شگفت‌انگیز ختم شد.

 

وقتی که  کارمندان رادیو با حیرت  گلاویز شدن ابتهاج و یاحقی را دیدند و مشت و لگدهایی که دو نابغه نثار یکدیگر می‌کردند.  و سومین چاله زندگی او وقتی بود که بعد از هفت سال زندگی مشترک با شاگرد سابقش یعنی پروانه میرافشار (همان خانم حمیرا) در سال 1353 مجبور به طلاق شد و طلاقش با تمام جزئیات و به شکل مصور در مجلات آن روزگار منتشر شد و بر اعتبار و شهرت یاحقی ضربه سنگینی زد.

 

همه می‌دانستند که یاحقی اگر بتواند از شر هروئین خودش را خلاص کند، نمی‌تواند خود را از شر پریچهرهایی که  دوران جوانی او را پرکرده بودند خلاص کند. راه فراری نداشت. گیتی و ناهید و شیرین و...کار به آنجا رسیده بود که مجلات عامه پسند خبر از ویلای مخفی یاحقی در قیطریه داده بودند. جایی در حوالی دیباجی شمالی امروز و خب حمیرا می‌فهمد و دلشکسته طلاق می‌گیرد.

 

در میانه دهه پنجاه یاحقی دیگر نه مرضیه را دارد و نه حمیرا را. خواهران دده بالا هم از دسترس او دیگر خارج شده‌اند و با آهنگسازان تازه نفس و جوان کار می‌کنند. یاحقی قبل از انقلاب بود که دیگر از اسب افتاده بود. این روایت دردناک از مرگش را بشنوید: می‌گویند در طول دو روزی که جنازه پرویز یاحقی بی‌خبر در خانه مانده بود، بیش از ۸۰ تماس با شماره تلفنش ثبت شده که ۴۳ مورد آنها متعلق به یک نفر بوده است.

 

آن یک نفر به گفته نزدیکان یاحقی، زنی بوده که پرویز یاحقی در سال‌های جوانی بسیار عاشق و دلباخته او شده اما به دلایلی خانواده او با این وصلت موافقت نمی‌کنند و پرویز در اوایل دهه ۳۰ شکست عاطفی بزرگی را تجربه می‌کند. حدود نیم قرن بعد یعنی در سال ۱۳۷۸ همان زن دوباره با پرویز تماس می‌گیرد و خودش را معرفی می‌کند. نزدیکان یاحقی می‌گویند او از همان سال تا زمان مرگش هر شب از ساعت ۱۰:۳۰ شب تا پاسی از بامداد عاشقانه با او از طریق تلفن صحبت کرده است.

 

روز مرگ پرویز دوباره تلفن زنگ زده و پیغامگیر تلفن صدای همان زن را ضبط کرده است. این بخشی از پیغام  آن زن است در آخرین تماس‌های بدون پاسخش وقتی پرویز در تنهایی و در خانه‌اش ساعت‌ها پیش مُرده:«الو! الو! استاد خواهش می‌کنم گوشی رو بردارید! الو! من خیلی نگرانتون هستم! با من قهر کردین؟ از دست من عصبانی هستین؟ ممکنه خواهش کنم منو ببخشین؟ الو! خیلی خب. باشه!... من خیلی نگرانتم. خیلی نگرانتم. سعی کن یه تماسی با من بگیری خواهش می‌کنم. خواهش می‌کنم. عزیزم. خیلی نگرانتم...» 

 

پرویز یاحقی در سال 1385 در تنهایی و عزلت درگذشت. 

 

کدخبر: ۵۷۴۱۵۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر