یادداشت | در دنیای تو ترامپ چند است؟
آیا باید با دولت ترامپ مذاکره کنیم؟
هفت صبح| خوب است از این گنگی و خوابآلودگی در بیاییم: آیا باید با دولت ترامپ مذاکره کنیم؟ شما ممکن است معتقد باشید او قاتل مهمترین و اثرگذارترین سردار معاصر ایرانی است و در تعارض و تناقض با همه آرمانهای ملی و دینی ما عمل کرده یا شاید معتقد باشید برای حفظ شرایط زندگی مردم، با شیطان هم میتوان مذاکره کرد. 10 سال از همین پرسش، گذشته است.
10 سال پیش که مذاکرات برجام در حال پیشروی بود و همه ما پیگیر اتفاقات شهر ژنو بودیم، همین سؤالات در روزنامههای له و علیه دولت مطرح و حملهها و دفاعیهها صورت میگرفت. 10 سال پرحادثهای که در آن مردم ایران به اندازه چند دهه حوادث مختلف و پرمشقت را تجربه کردند و فشار روانی بسیاری را متحمل شدند. آیا دوگانۀ آرمان-معیشت که امروز خیلیها به آن میدمند، اساسا دوگانه درستی است؟
آیا ضلع سوم و مسئله اصلی فرهنگی نیست؟ ما خوابیم و نمیبینیم فضای عمومی غرب ایران را قربانی بعدی میخواهد تا بهزعم خودش کار خاورمیانه یکسره شود. فضای سیاسی، اقتصادی و حالا فرهنگی کاملا علیه ایران است. در همین یک سال در سه سریال تلویزیونی مشهور، یعنی لاکربی، فصل دوم شیرزن و قسمت آخر فصل دوم سیلو، ایران خطر جهان است؛ یعنی افکار عمومی جهان برای آسیب زدن به ایران باید آماده شوند. آیا مردم ما آمادهاند؟
آیا کسی با ما حرف میزند؟ بدیهی است که کار سختی در پیش داریم. برای سیاستمداران و متولیان حوزه اقتصاد و حتی دفاعی سختتر، اما متولیان فرهنگی کجا نشستند؟ ما به مردم چه باید بگوییم؟ چرا مدام در ابهام صحبت میکنیم و اجازه میدهیم تا کلاممان تفسیرپذیر باشد و دوگانه آرمانـمعیشت سیاسی و عقیدتی شود. برای مردم ترامپ، نماد یک فشار حداکثری است و هر کس در دنیای خودش او را به یک حادثه، اندیشه یا مسیر دلالت میدهد. من میفهمم که در عالم سیاست و اقتصاد هنوز کار زیادی با او و جهان داریم و باید قدمهای آهسته و باتدبیر برداریم؛ اما مردم کجای قدمها و تصمیمات ما هستند؟
پس از روی کار آمدن ترامپ یادداشتی پیرامون بازگشت جهان به ایدههای پیش از جنگ جهانی دوم نوشتم. حالا میتوان طلیعه تحقق بسیاری از آنها را در رفتارهای همین چند روز رئیسجمهور جدید آمریکا مشاهده کرد و باور داشت که جهان با رهبران محافظهکار غربی یک رجعت جبری را سپری خواهد کرد و آن پسامدرنیسم بازگشتی محقق میشود.
امواج آمدن ترامپ اول از همه فرهنگی است که ما آن را درک نمیکنیم و برایش برنامه نداریم. در اینجا ترامپ یک نماد ذهنی است که ذیل یک دوگانه پیچیده سیاسیـاقتصادی، مضاعف و تشدید میشود: آرمان یا معیشت. مذاکره آری یا نه. همه به 10 سال پیش بازگشتند و قرار است در تبوتاب انتظار رخدادهای پیش رو باشند. ما باید بفهمیم امواج فرهنگی ترامپ از تأثیرات شخص او مهمتر است.
او حامل ترس و اضطراب، دلهره و بیآیندگی است. دعوای نخبگانی را بگذاریم کنار، مردم نگراناند و باید به لحاظ فرهنگی آنها را آرام کنیم. مردم سؤالشان این است که سرنوشت فردی و جمعی ما چه میشود و در ذهنش ترامپ یعنی گرانی بیشتر، یعنی سایه جنگ، یعنی تشدید تنش.
ما اقتصاد و سیاست را میبینیم اما نیازمان فرهنگی است. ما مدیریت افکارعمومی میخواهیم چون سرمایه اجتماعیمان در گرو آن است. چه برای تصمیمات سخت و چه برای در دستگرفتن نبض جامعه، ما باید بدانیم در دنیای ما ترامپ «چند» است.