کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۱۴۶۷
تاریخ خبر:

قصه‌های گمشده - ۲۶| قصه‌ عبرت‌‌آموز‌ احمد‌ لیستر

قصه‌های گمشده - 26| قصه‌ عبرت‌‌آموز‌ احمد‌ لیستر

درباره احمد میرسپاسی یا همان احمد لیستر مرد زیرک و جوان‌ ‌در دوره احمدشاه

هفت صبح| احمد میرسپاسی همان نقشی را برای رضاشاه داشت که مجدالدوله برای ناصرالدین شاه داشت. همین چهارشنبه درباره مجدالدوله برایتان نوشته بودیم. مرد همه کاره دوره قاجار. احمد میرسپاسی متولد 1272 بود و  مرد زیرک و جوانی بود که در دوره احمدشاه زیر نظر مربیان فرنگی گواهینامه رانندگی و تعمیر اتومبیل را گرفت و شد راننده وثوق‌الدوله نخست وزیر بدنام قاجاری و بعد هم راننده احمدشاه.

از قرار راننده‌های آن دوران کیا و بیایی داشتند و عوام با تحسین به مهارت‌های آنان خیره می‌شدند. بعد هم شد راننده رضاشاه و دل از دل سردار سپه برد. وقتی رضاشاه تاجگذاری کرد میرسپاسی را با درجه سروانی وارد ارتش کرد و مسئولیت وسایل نقلیه ارتش را به او سپرد. میرسپاسی در رفت و آمدهای دولتمردان به اروپا، ‌نمایندگی ماشین‌های کشاورزی و بخصوص پمپ‌های آب را از کمپانی مشهور لیستر انگلیس به دست آورد و پول و پله‌ای هم به هم زد و اسمش را هم به احمد لیستر تغییر داد. 

او که دوتا زن داشت و دوتا پسر بزرگ به نام فرامرز و فرخشاد هم داشت برای نزدیکی بیشتر با دربار با نصرت‌الزمان امیرسلیمانی خواهر توران امیرسلیمانی همسر مطلقه رضاشاه ازدواج کرد و شد شوهرخاله غلامرضا پهلوی‌! نصرت‌الزمان مثل توران نوه همان مجدالدوله مشهور بود که قبلا ذکر خیرش شده بود. ستاره احمد لیستر رو به صعود بود و مدام ملک و املاکش بیشتر و بیشتر می‌شد.

بخصوص احداث هتل فرد در میدان تجریش (که هنوز هم بقایایش مانده) و ساختمان بزرگی در میدان توپخانه که به مرکز پرورش افکار حکومت رضاشاه اختصاص پیدا کرده بود و بعدها رادیو از دل همین مرکز متولد شد. تا اینجا همه داستان شیرین و رو به روشنی است ...اما...از دهه بیست این خانواده بزرگ ثروتمند رودرروی مجموعه‌ای از بدبختی‌ها و فلاکت‌ها شد. مسئله اصلی پسر بزرگ احمد یعنی فرخشاد لیستر بود.

پسری خوش سیما و باسواد و خوش لباس که اموال پدر را می‌گرداند و کلاس زبان می‌رفت و از معاشرت با دختران آوازه خوان و آواره لهستانی در کافه‌های گرانقیمت تهران سیر نمی‌شد. اول از همه نصرت‌الزمان زن جوان احمد بود که به پسر خوانده‌اش دل باخت چرا که تقریبا همسن هم بودند.(فرخشاد 22 سال داشت و نصرت‌الزمان 28) از قرار نصرت‌الزمان در عشق فرخشاد، یکی دوبار توطئه‌هایی برای کشتن شوهرش ترتیب می‌دهد اما شکست می‌خورد.

در این میان فرامرز پسر کوچک‌تر و کم هنر احمد هم به شدت به موفقیت‌های برادر بزرگ حسادت می‌کرد. چرا که فرامرز  نه چهره خوبی داشت و نه استعدادی و پدر هم به وضوح فرخشاد را به فرامرز ترجیح می‌داد. پس توطئه رقم خورد. در 19 آذر 1324 فرخشاد در راه رفتن ازتجارتخانه پدر به کلاس زبان، ناپدید می‌شود. یک سال تلاش برای پیدا کردن فرخشاد به جایی نمی‌رسد و در این میان یک سوءقصد به خود احمد هم شکل می‌گیرد که به زخمی شدن او با گلوله ختم می‌شود.

انتشار یک آگهی مرموز در روزنامه اطلاعات که درآن کسی نوشته بود که رقاصه لهستانی خانم چلا لوچینسکی که در نایت کلاب لولو در شمیران  کار می‌کند سرنخ‌هایی درباره ناپدید شدن فرخشاد در دست دارد. پلیس به خانم چلا رجوع می‌کند و او می‌گوید که آخرین بار فرخشاد را با دوست قدیمی‌اش عباس ملک دیده است. عباس ملک در بازجویی می‌گوید که روز آخر همراه با فرامرز و سه تا از دوست‌های او به دنبال فرخشاد رفته‌اند اما عباس میانه راه پیاده شده است.

پلیس فرامرز را دستگیر می‌کند و فرامرز بدون هیچ مقاومتی اقرار می‌کند که با ضربات پتک، فرخشاد را داخل اتومبیل کشته و به کمک سه تا از دوست‌هایش جسد او را داخل چاهی در محله ونک انداخته‌اند. محاکمه جنجالی فرامرز و شرکا شروع می‌شود اما وکلای فرامرز اعترافات اولیه او را انکار می‌کنند و دادگاه در نهایت مجبور می‌شود حکم به تبرئه فرامرز بدهد. اما احمد لیستر با این موضوع کنار نیامد.

پسرش را فرا خواند و به او گفت اگر پیش پلیس برود و دوباره حقیقت را اعتراف کند کلیه املاک خود را به نام او می کند و بعد هم به عنوان ولی دم رضایت می‌دهد تا او تبرئه شود. فرامرز در طمع ثروت پدر قبول می‌کند و دوباره در سال 1327 در دادگاه حاضر می‌شود و  اعتراف می‌کند و می‌گوید که حتی برای این که سریعا به وارث ثروت پدر تبدیل شود آن سوءقصد به جان احمد  لیستر هم کار او بوده! کلا جانوری بوده است این استاد فرامرز لیستر!

پدر اما برخلاف وعده خود رضایت نمی‌دهد و فرامرز محاکمه می‌شود و احمد هم سرخورده از بازی روزگار و در غم پسر بزرگش، بعد از آنکه سهم همسران و دخترانش را از اموال خود می‌دهد، ‌بقیه اموالش را وقف می‌کند و چشم از مال دنیا می‌پوشاند. از او مجموعه دارالایتام فدک واقع در باغ عقیق کرج (می‌گویند که بیش از هزار یتیم در این مجموعه به مدارج بالای تحصیلی و اجتماعی رسیده‌اند)، ‌تعمیرگاه لیستر در خیابان قزوین،‌ و چندین ساختمان مشهور دیگر باقی مانده  که همه توسط موسسه فرهنگی لیستر وقف شده‌اند.

مشهور است که  از همه مهم‌تر مسجد لیستر در کرج است:‌ «لیستر نام انگلیسی و عجیبی برای مسجد است. معماری‌اش هم عجیب است. گنبد ندارد. ستون ندارد. در و دیوارش پر است از شعرهای فارسی نغز و پندانه. یک آب انبار عجیب و تکنیکی هم دارد.»

احمد میرسپاسی یا همان احمد لیستر در سال 1350 و در سن 78 سالگی درگذشت. جالب آنکه پسر جنایتکارش فرامرز حتی بعد از مجموعه‌ای از اعترافات صریح، ‌به جرم معاونت در قتل برادر فقط چهار یا پنج سال حبس را تحمل کرد. ولی خب هیچ کسی از سرنوشت فرامرز لیستر بعد از آزادی خبری ندارد. او با شانه‌های خم شده از گناه و تبهکاری، در پهنه تاریخ گم شده است. 

 

 

کدخبر: ۵۶۱۴۶۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر