بخت سیاه انور الملوک
قصههای گمشده - ۲
هفت صبح| این عکس از عجیبترین عکسهای تاریخ معاصر ماست. حال و هوای عجیبی درآن موج میزند. عکس مربوط به همسر علی رزمآرا در ظهر 14 اسفند 1329 است.
ساعاتی پس از آنکه خلیل طهماسبی با گلوله ژنرال رزمآرا را در مسجد شاه تهران ترور کرد. نظامی قدرتمندی که نخستوزیر ایران بود و با تمام قوا مقابل نهضت ملی شدن نفت ایستاده بود و فدائیان اسلام را سرکوب کرده بود و به درخواستهای روحانیت هم بیاعتنا بود.
نخستوزیر کهنه کاری که هربار حضورش در دربار موجب وحشت محمدرضا میشد که در وجود رزمآرا سایه پدرش را میدید. به عنوان یک نظامی تهدیدگر و کسی که میتوانست همچون رضا خان در 25 سال قبل، در حرکتی ناگهانی سلطنت را در اختیار بگیرد.
محمدرضا شاید به درستی حدس میزد که ناتوانی دربار در مقاومت مقابل نهضت ملی شدن نفت، انگلیسیها را به سمت گزینههای دیگری سوق دهد که مهمترین آنها ژنرال قدرتمند بود که بعد از ماجرای دفع غائله پیشهوری، رئیس ارتش شده بود و از تیرماه 1329 نخست وزیر...
به این ترتیب محمدرضا خطر رزمآرا را بیخ گوش خود احساس میکرد. ازآن سو ملیگرایان ناگهان چهره لیبرال دموکرات خود را کنار گذاشتند و در یک جلسه مخفیانه با فدائیان اسلام بر ترور رزمآرا به توافق رسیده بودند. محل ترور مجلس ختم آیتالله فیاض در مسجد شاه تهران تعیین شد.
نکته عجیبتر اینکه رزمآرا در آخرین لحظه از شرکت در این مراسم منصرف شد اما محمدرضا، اسدالله علم را پی رزمآرا فرستاد تا حتما در این مجلس شرکت کند! و خب حاصلش قتل رزمآرا بود در یکی از عجیبترین ترورهای تاریخ معاصر ما.
اما رزمآرا را رها کنیم و برگردیم به این عکس. همسر رزمآرا. خانمی به نام انورالملوک هدایت. بیست و دوسال قبل، رزمآرا که از اروپا برگشته بود با وصلت با دختر اعتضادالملک که از خانواده مشهور هدایت بود، خودش را به کانونهای قدرت در ایران نزدیک ساخته بود.
در خانواده هدایت شما بیشمار رجل سیاسی میتوانستید پیدا کنید: رئیس مجلس، نخست وزیر، وزیر عدلیه، وزیر پست و تلگراف، رئیس دفتر نخست وزیر، رئیس دانشگاه جنگ، وزیر علوم، نماینده مجلس، نویسنده، نقاش، و...خانواده هدایت پربود از این نامها و منصبها و این موهبتی بود برای رزمآرای جوان که در نردبان قدرت پشتیبان خاصی نداشت. او در وصلت با دختر خانواده هدایت، باجناق محمد علی دولتشاهی شد که دختر دیگر هدایتقلی خان را به همسری گرفته بود. و در دوره رضاشاه به وزارت پست و تلگراف هم رسیده بود. این محمدعلی دولتشاهی، عموی عصمت دولتشاهی همسر سوگلی رضاشاه بوده. شما ببینید شبکه ارتباطات و وصلتها و فامیلها را. رزم آرا جای خوبی آمده بود.
انورالملوک اینگونه زن این نظامی جوان 26 ساله شد و داستان عاشقانهای به راه افتاد که میتوان حدس زد که چقدر باعث اشمئزاز برادرش یعنی صادق هدایت شده بود . مجموعه نامههای عاشقانه انورالملوک به همسرش علی رزمآرا که به تازگی منتشر شده حاوی عشق حیرتانگیز این دو نفر بوده است. حاجعلی و انورالملوک.
رزمآرا در بسیاری از عکسهای دوران شهرت و قدرتش ترجیح داده در کنار انورالملوک باشد و فرزندانش. دهها عکس وجود دارد از او و همسرش در کنارهم که در میان رجل سیاسی آن دوران اتفاق نادری است. البته که مشهور است صادق هدایت به عنوان پسر یاغی خاندان هدایت، از شوهر خواهر خود منزجر بوده است. اما در استفاده از روابط شوهر خواهرش به عنوان یک نظامی بلندپایه و بعدها نخست وزیر ایران تردید نمیکرده است. هرچه بود صادق خان در خانوادهای پروبال گرفته بود که اصولا بر مبنای روابط سیاسی و با کانونهای قدرت روزگار خود را میگذراندند.
سفر آخر او به پاریس با تکیه بر نفوذ رزمآرا شکل گرفته و محموله و کمکهای مالی که از سفارت ایران در پاریس در اختیار صادق هدایت قرار میگرفته است و صادق آن را صرف پودر سفید و دیگر مخارج روزانه خود میکرده است.
انورالملوک اما احتمالا هیچ هنر خاصی نداشته است. در خانواده هدایت مردها مهم بودند و خانمها فقط راهی برای وصلتها و ارتباطها و نردبانها بودهاند. انورالملوک اما از بخت خودش راضی بوده. او زن مقتدرترین مرد ایران بود و خواهر مشهورترین روشنفکر و نویسنده ایران. اما این رویا در همین عکس به پایان میرسد.
در 14 اسفند شوهرش را از دست میدهد و با ناباوری متوجه میشود که هیچ مرجع مشخصی پیگیر ترور نخست وزیر کشور نیست و در سطح جامعه، احزاب و طرفدارانشان در حال هلهله و شادی هستند. او حتی صدای نفس آسودگی دربار را هم میتوانست بشنود. یک ماه بعد در 19 فروردین 1330 ،برادر مشهورش صادق هدایت هم که ارتباطات خود را با دربار از دست داده بود و سفارت ایران در پاریس درهای خود را به سوی او بسته بود، تصمیم به خودکشی میگیرد. علی رزمآرا در هنگام مرگ 49 ساله بود و صادق هدایت به هنگام خودکشی 48 ساله .
انورالملوک هدایت مثل بسیاری از زنان خانوادههای بزرگ در از دست دادن شوهر و برادرش، در صحنه تاریخ گم میشود. دیگر نه اسمی و نه عکسی از او به دست میآید ...