داش یدالله، آرسن لوپن شاخ ۱۳۱۹
یادداشت ابراهیم افشار در باشگاه مشتزنی با موضوع: کلاهبردارها
روزنامه هفت صبح| یک: داش یدالله بزرگترین آرسن لوپن ایران در قبل از جنگجهانی دوم بود. این را روزنامه اطلاعات سی اردیبهشت سال 1319 نوشته است: «محاکمه جنجالی آرسنلوپن ایران برگزار شد.» او در عرض سه سال، 23 رقم دزدی، کلاهبرداری، فروش اراضی موهوم و اتومبیل، ازدواج غیرقانونی، صدور چک بیمحل، استفاده از عناوین پزشک و وکیل و صاحبمقام، سرقت مادیان و هر جرمی که فکرش را بکنی داشته و برای خود از لحاظ کمیت بزه، رکورددار بود؛«یدالله یغمایی فرزند فضلالله. 35 ساله. اهل سمنان و دامغان.»
وقتی رئیس دیوانعالی جنایی کشور، ادعانامه دادیار را به دست منشی میداد خود از میزان شیادی این بشر به حیرت فرو رفته بود. در دادخواست آمده بود داشیدی شب هفتم آذر 1314 برای صرف غذا با رفقای خود به کافه جاوید رفته و به عذر اینکه اسکناس هزارریالی دارد و خرد کردن آن میسر نیست از پرداخت 150 ریال بهای غذا و نوشابههای مصرف شده خودداری و آن را به دواخانه پارس حواله داده و دواخانه به واسطه نشناختن متهم، از پرداخت آن استنکاف کرده است.
یدالله وقتی در مشهد به واسطه مرتکب شدن بزه، زندانی بود از روابط مدیر زندان با مهدی بازرگان مطلع گردیده و پس از اتمام مدت کیفری به تهران آمده و حوالهای به امضای مدیر زندان به عهده بازرگان مزبور جعل نموده و مبلغ 850 ریال کلاهبرداری میکند. یدالله در همین سال در رباط کریم، خود را عباس کرامتی مامور خرید خواروبار عباس توکلی معرفی نموده و بر اثر اتخاذ سمت معجوله، یک مادیان به قیمت 500 ریال خریداری و حواله مجعولی به عهده تجارتخانه کرامتی تحویل میدهد.
داش یدی همچنین از علی چوبفروش به موجب سند رسمی محضری، دویست عدد الوار به مبلغ شش هزار ریال خریداری و 2500 ریال نقد تادیه مینماید و بقیه وجه موکول به تحویل الوار میگردد که بیچاره علی هر چه منتظر میماند خبری از آن نمیشود. آقا یدالله در خلال مدتی که در خانه «خانم خانمها» اقامت داشته مقداری طلا و گرامافون از مال او سرقت و وجوه آن را حیف و میل میکند. او همچنین در نزد بشیر فرزند سلیم، خود را اسدالله درخشان معرفی و یک انگشتر از او به امانت گرفته و مسترد ننموده است.
همچنین از ابوالقاسم مظفری ساعتساز، به مناسبت ارتباطی که با اخویزاده او داشته یک ساعت به امانت گرفته و مسترد نداشته است. او در سال 1314 به اتفاق چند نفر از همراهانش به خانه شیرینجان رفته و خود را ابوالقاسم میرزایی کارمند وزارت دادگستری معرفی و چند روزی در آنجا اقامت نموده و مبلغ سیصد ریال بابت هزینهها بدهکار میشود و برای تادیه بدهی خود چکی به امضای خسروی موهوم به عهده بانکملی ایران شعبه دزفول میدهد که به جایی نمیرسد.
او همچنین فردی را به نام عنوان کاذب دکتر نیکخواه به قصرشیرین میفرستد تا از احمدنام مبلغ 380 ریال وجه دریافت کند. یدالله در غیاب ابراهیم کلیمی در سال 1313 به زوجه او مراجعه و با دادن نشانی خلاف واقع از طرف ابراهیم، یکدست رختخواب و یک قالیچه از عیال او گرفته و تصاحب میکند.
یدالله در همین سال با ارائه سفارشنامه منتسب به رسول ممتازیان به غضنفری کارمند اداره دارایی بابل، خود را مباشر نامبرده معرفی و با اتخاذ اسم معجول به عنوان اسدالله شاهی مقنی، مبلغ 50 ریال از او گرفته و تصاحب میکند. او در سال 1315 به سرگرد سیمو مراجعه و وی را ترغیب به فروش اتومبیل خود میکند؛ آنهم با این عنوان که کارکنان شرکت کامپساکس، جویای این اتومبیل بوده و آن را به بهای گزاف خریداری میکند.
او اتومبیل را زیر پای خود میاندازد و سوار میشود اما پولش را پرداخت نمیکند. یدالله همچنین اراضی موهومی را از قرار متری 5 ریال به مرتضی کلیمی فروخته و به این هم اکتفا نکرده و در خلال گفتوگو در اطراف اراضی موهوم، دو دست لباس از مرتضی گرفته که بهای آن را بابت وجه اراضی محسوب دارد اما آن را هم پرداخت نمیکند.
از جمله عملیات شگفتانگیز یدالله یغمایی، ازدواج با زرینتاج خانم اللهیاری بوده که به وسیله نیرنگ و فریب با وی ازدواج نموده است. او در مهر 1315 بر سر اداره موقوفات لواسان کلاه میگذارد و مبالغی را از متصرفین موقوفات آن حدود، تحت عنوان «ده – یک» گرفته و حیف و میل مینماید. یدالله وقتی که از فوت شخصی به نام صادق اردهانی مطلع گردیده مبلغ 480 ریال از ماترک متوفی به عنوان امانت میرباید و نوشتهای به شرح زیر و به امضای کاذب حیدری تسلیم مینماید.
«مبلغ 48 تومان وجه نقد عیال صادق بابت گاو و گوسفند به رسم امانت نزد اینجانب است که هر گاه خواست با مقررات قانون دیون شوهر خود را تادیه نماید به او تسلیم گردد.» او در زمان توقف در لواسان به وجود زغالسنگ در این منطقه پی برده و مترصد فرصت میماند تا از آن مجرا استفاده نماید.
برای این منظور در تهران به چراغعلی مراجعه و خود را دکتر حیدری معرفی و حدود دو هزار خروار زغالسنگ از قرار خرواری 32 ریال به موجب سند رسمی از متهم خریداری نموده و حسب قرارداد 12 هزار و هشتصد ریال نقدا پرداخته و بقیه موکول به تحویل زغال مورد معامله در پنج قسط میشود اما متهم تقاضای خود را انجام نکرده و با شکایت مواجه میشود. دادیار پرونده در دادگاه اعلام کرد که او حتی یک «بادبان» نیز ربوده است!
همچنین شیادیها و حقهبازیهای دیگری نیز انجام داده که در پرونده مستتر است. خبرنگار حوادث اطلاعات نوشته که «یدالله یغمایی برخلاف بقیه بزهکاران که هنگام شنیدن ادعانامه دچار شکنجه و عذاب روحی میشوند با یک حالت آرام و قیافه متین و حق به جانب به ادعانامه گوش میکرد که گویی برای او قصه میگویند.»
دادیار و بازپرس دادگاهعالی جنایی در مجموع، بزههای منتسب به یدالله را 15 فقره کلاهبرداری، یک فقره شرع به کلاهبرداری، پنج فقره جعل، دو فقره دزدی، پنج فقره خیانت در امانت، یک فقره صدور چک بیمحل همراه با سوءنیت اعلام کرد و افزود که او در مشاغل دولتی نیز بدون سمت رسمی و اجازه از مقام صلاحیتدار، مداخله و استعمال لباس دولتی نموده و با حیله و نیرنگ با زرینتاج ازدواج کرده و ارتکاب مشارالیه به بزهها از نظر دادگاه ثابت شده است.
دادگاه اعلام کرد «تمام دوران زندگی او مصروف نیرنگ و شید بوده و این تبهکار از اوان جوانی تاکنون در نقاط مختلف کشور جز فکر حیله و تزویر، کاری انجام نداده و حتی برای یکبار هم دنبال زندگی شرافتمندانه نرفته است. یدالله، قناعت به یک یا دو قسم نیرنگ ننموده و در حین ارتکاب یک بزه، نقشه بزه دیگری کشیده است و با یک تیر چند نشان زده و در آنِ واحد، افراد و عائلهها را به پرتگاه درماندگی سرازیر و وجودش موجب بدبختی، پریشانی و زیان اجتماع میشود.»
دو: یدالله یغمایی اگرچه توسط روزنامههای ایران، آرسنلوپن سال 1319 معرفی شد اما از او آرسن لوپنتر سارق جگرداری بود که در نهایت جسارت و اسگلی، پردههای کاخ رضاشاه را دزدید. رضاخان به حدی از شیردلی او متعجب شد که نه تنها توی تنورش نیانداخت بلکه ازش خواست نعل به نعل سرقت را روایت کند.
آن مرد گلابی مگر چه در سرش گذشته بود که تصمیم گرفت از بین تمام جواهرها و گاوصندوقهای دنیا، توی کار پردههای کاخ رضاخان برود و بعدش هم بپیچد سمت استامبول که آبشان کند و عدل همانجا هم خفگیر شده بود. ماموران آتاتورک که از نظمیه ایران تلگراف محرمانهای درباره این سرقت دریافت کرده بودند شاهدزد را در بازار بزرگ «توپکاپی» آنهم هنگام چانه زدن بر سر معامله خفگیر کرده و به ایران برگرداندند. بعدها در روزنامهای خواندم که رضا شصتتیر چنان از شجاعت او خوشش آمده که بخشیدهاش.
سه: ما در طول تاریخ این مملکت انواع دزدها و آرسن لوپنها را داشتیم اما شیادان چند دهه اخیر از چنان وقاحت و تزویری برخوردار بودند که روی آرسن لوپن سال 1319 را سفید کردند. پردهدزد کاخ رضاخان لابد جگر شیر داشت که پردههای زربفت کاخ را در میان یکصد قُرقچی و قراولچی دزدید و بعد از سرقت موفقیتآمیزش به سمت مرز ماکو حرکت کرد تا پردهها را در بازار استامبول آب کند.
چنان خونسرد بود که تمام روز را در کاخ قایم شده و در خلوت شب، کلی ریاضت کشید تا پردهها را یکی یکی از دیفال قصر بکَند. حتی فکر این را نکرده بود که وقتی اتاقها لخت شوند در میان آنهمه خدم و خشم، فوری لو خواهد رفت. لابد خیلی هم ماهر بوده و فکر جزئیاتش را کرده که بیرون بردن آن همه پرده تابلو از کاخ در میان آن همه قراول، او را لو ندهد.
رضاخان وقتی فهمید پردههای اتاق خوابش را دزدیدهاند خونش به جوش آمد و کل مملکت را تحتنظر حکومت نظامی برد که فقط پیدا کنید این دلاور کیست که به پردههای اتاق خواب من چشم بد داشته است. دلاور ساکن خیابان شاپور در بازار زیرزمینی استامبول وقتی داشت پردهها را آب میکرد با مامورهای آتاتورک مواجه شد و او را تحتالحفظ تا محضر رضا توپچی آوردند.
در غل و زنجیر هم آوردند. سارق خمارینچشم بعد از آنکه بخشیده شده تا آخر عمر توی کوچه لختیها واقع در خیابون شاپور زندگی کرد اما دیگر حاضر نشد هیچ جا افتخار بزرگ زندگیاش را که دزدیدن پردههای کاخ شاه بود برای کسی تعریف کند.
آقا دزد هم دزدهای قدیم. مجسم کن اگر سلبریتیهای الان در زمان پهلوی اول بودند، در تبلیغ مردانگی و وجدان پردهدزد کاخ شاهی، چقدر استوری میگذاشتند که پردههایتان را بروید از ایشان بخرید. اسم بیرانوند را هم بدهید کلی تخفیف میدهد!