زیباییِ اضمحلال
چه جنایت دلپذیری است این جرمگیری
روزنامه هفت صبح| از مواد جرمگیر و رسوب گیر خوشم میآید. دوست دارم آن محلول سمی بدبو را روی سطحی بریزم و به تماشای اضمحلال کثافاتِ پایدار بنشینم. منظره زیبایی است. کمی عقبتر میایستم و با لبخندی شیطانی بر لب میگویم: «بمیر! بمیر لعنتی.» و از تماشای منظره لذت میبرم؛ آنجایی که اتحادِ نفوذ ناپذیر لکهای سمج از هم میپاشد و صدای جیغ جمعیت بلند میشود و آهسته شروع میکنند به کمرنگ شدن، حل شدن و زوال.
مراحل پاکسازی روحیِ قاشقهای چوبی هم جالب است. مثل جادوگری که به سحر خود ایمان دارد آب را در قابلمهای میجوشانی و یکی یکی قاشقهای سنگین و دلمرده را در آن چشمه جوشان فرو میکنی. کمی طول میکشد تا سفتی همیشگی را رها کنند و کف آن جهنم مایع شل شوند و هر آنچه مدتها لای درزهایشان ته نشین شده بود را بیرون بریزند.
کم کم تکههای چربی مثل جزایری بی نام و سکنه روی آب میآید و سرخی و زردی و تیرگی سس و ادویهها رنگ چشمه را عوض میکند. با تحسین نگاهشان میکنم و میگویم چه کثافت مهوع دلربایی! از ظرف که بیرون آیند دیگر آن قاشقهای سابق نیستند.
تن براقشان مثل کسی است که تمام مهملات کهنه را از سرش بیرون ریخته و اضافات سنگین معده را بالا آورده و با فینی سفت و جان دار، بینی مدتها گرفتهاش را باز کرده و همه حسهای بدرنگ و دلخوریهای لب پر و جفنگیاتی که زمانی بهشان اهمیت میداد را پشت سر گذاشته و حالا با پوستی پاکسازی شده و روحی جلایافته به جهان لبخندی تمسخرآمیز میزند. چه جنایت دلپذیری است این جرم گیری.