شوفرهای بینالنهرینی در جاده شمرون پول پارو میکنند!

یادداشت ابراهیم افشار در باشگاه مشتزنی با موضوع: ماشینهای عصر ما
روزنامه هفت صبح،ابراهیم افشار| یک: تو چه میدانی لذت داشتن یک دستگاه ماشین «استودی بیکر» که ما در تبریز «اوستو بشیکِ» میخواندیم یا زیس 150 مسکویچ در دهه سی چه لذتی داشت. تو چه میدانی اتولهای سیمی معروف به مرغدان که مسافرانش را با طناب میبستند تا در دستاندازها به جاده پرت نشوند چه حالی داشت. تو چه میدانی وقتی شوفرها دست چپشان را از پنجره بیرون میدادند و صدایشان را میانداختند ته گلو و خراباتی میخواندند و روی فرمان، ضرب میگرفتند چه لذت غریبی داشت:-«دیشب پریشب پسپریشب، اشکنه خوردم/ خدا خواست که نمردم/ سر کوچه دَردار / شوفر ماشینو نگهدار!»
دو: تو چه میدانی شوفرهای خارجی مخصوصا بینالنهرینی روزگاری در همین جاده تهرون-شمرون چه پولی پارو میکردند. سر همین بود که اولین اعتراضها به ازدیاد اتولهای خارجی و شوفرهای اجنبی در ایران و اینکه چرا ما با وجود خوابیدن روی نفت، در حوزه حمل و نقل ماشینی، سرسپرده اجانب هستیم در روزنامه اطلاعات 22 مرداد 1306 چاپ شد که از دود شدن سرمایه ملی در جاده تهران به شمیران نوشت:
«هیچ به این فکر افتادهاید که حساب مصرف نفت و بنزین را در این مملکت بکنید که روزی چه مبلغ در این راه تهران به شمیران دود میشود؟ صرفنظر از طبقه اعیان و اشراف و آن عده که خود اتومبیل دارند، عده کسانی که هر روز با این اتومبیلهای کرایهای در این راه رفتوآمد میکنند به پنج هزار نفر بالغ میگردد که در ایام تعطیلی نیز دو یا سه برابر میگردد.
با این شکلی که پیش میرود شمیران از حالت ییلاقی خارج و حکم شهر را پیدا کرده است. مسافرت از تهران به تجریش، نفری یک قران تا سه چهار قران است که در مجموع روزی دوهزارتومان خواهد شد. از این مبلغ، روزی بیشتر از 250 تومان آن در مملکت نمیماند. یعنی اجرت کارگران ایرانی و منفعت صاحبان ایرانی اتومبیلهای کرایه میشود و بقیه آن 1750 تومان، روزی پول بنزین و لاستیک و به جیب روس و انگلیس و یا شوفرهای بینالنهرینی میرود.
یک قسمت عمده حمل و نقل راه شمیران را شوفرهای عرب اداره میکنند و روز به روز هم میجوشند. بله تنها از یک ایاب و ذهاب شمیران که خیلی هم بیاهمیت است سالی سی هزارتومان از ثروت مملکت خارج و دستخوش اجنبیها میشود. در انتهای تابستان است که شوفرهای عرب، سرمایههای این مملکت را برداشته و دوباره به بغداد میروند و در اول بهار مجددا بازگشته و برای جمع کردن پول شما حاضر میشوند.
حقیقتا تحملناپذیر است که اتومبیل از خارجه، بنزین از خارجه، تمام لوازم از خارجه و بالاخره خارجی هم باید بیاید و ما را سواری بدهد و پول ما را بگیرد. اتومبیلهای ما با بنزین روس و انگلیس روی دریای نفت و بنزین حرکت میکند، فقر و فاقه هم سراسر مملکت را گرفته. افراد گرسنه و عور این مملکت هم میبینیم که روی همین ذخایر زیرزمینی جان میسپارند...»
سه: تو چه میدانی بنزهای 180 فرمونچرمی و بیاموهای فسقلی 2002 چقدر کشتهمرده داشتند. تو چه میدانی لذت خرید و آوردن یکی از همین اتولها در دل بعضی قهرمانان معروف چه ولولهای بهپا کرده بود. هم تجارت بود هم زیارت. هم میرفتند گردشی دور اروپا میزدند هم ماشینی میآوردند که بندازند زیر پای خودشان یا در تهران بفروشند و دوزار کاسب شوند.
مثل اتول تودلبروی ایتالیایی که صفرخان ایرانپاک ستاره پرسپولیس آورد و مجله جوانان سال 1353 دربارهاش نوشت: «ایرانپاک مهاجم سرشناس تیم فوتبال پرسپولیس که سفر کوتاهی به ایتالیا داشت با یک اتومبیل فیات برتونی به تهران برگشت. این اتومبیل در مجموع هفتاد هزارتومان برای ایرانپاک تمام شده که با وجود قیمت زیادش ایرانپاک حاضر به فروشش نیست.
علاوه بر این، او ضمن خرید اتومبیل، در ایتالیا سری هم به باشگاه میلان زده که مربی این باشگاه آمادگی بدنی ایرانپاک را پسندیده و خود او هم بازی بچههای میلان را در سطحی دیده که به قول خودش میتواند با آنها همبازی شود و فعلا مشغول مکاتباتی است تا شاید در فصل آینده به این تیم ایتالیایی بپیوندد.»
چهار: تو چه میدانی آن فورد بلژیکی که با عنوان نخستین اتومبیلِ سواری، در اوایل قرن بیستم و به دست شاه مظفرالدین وارد تهران شد چه گرد و خاکی کرد. مخصوصا وقتی که هنگام حرکت، کلی دود از اگزوزهایش خارج میشد و مردم اسمش را گذاشته بودند «کالسکه دودی». مظفر در اولین سفر خود به اروپا با دیدن موجود عجیبالخلقهای به نام اتومبیل دهانش باز ماند و نتوانست آب دهانش را جمع کند.
ابتدا دو دستگاه از آن خودروهای جنزده را با خود به ایران آورد و ملت با دیدنش جیغ و داد راه انداختند «یا موسیبنجعفر این چهارچرخه آهنپاره را اجنه راه میبرند؟» مظفر با آنکه خزانه را خالی میدید اما چنان دلداده اتولها شد که با چندصد هزار لیره استقراضی از بانک شاهنشاهی ایران (متعلق به انگلیسیها) دو دستگاه رنو خریداری کرد و عین بنگاهیهای امروز، هنگام معامله از مدیر کمپانی رنو پرسید: «این دو دستگاه را با ما چند حساب میکنید مسیو؟»
مدیر کمپانی کلی خم و راست شد و به عرض رساند که «قبله عالم به سلامت باشد، اتومبیل اول رایگان است و اتومبیل دوم 16000 فرانک.» شاه گفت: «ما عادت نداریم از بیگانگان چیزی به رایگان بگیریم جماعت فکر میکنند رشوه گرفتهایم.» مدیر کمپانی گفت:«قربان استدعا دارم اولین اتومبیل را به عنوان کادو قبول نمایید.» شاه پذیرفت و اتومبیل نفتسوز مدل 1900 میلادی از نمایشگاه بینالمللی فرانسه به قیمت چهارهزار تومان خریداری و به وسیله وزیرمختار ایران به تهران فرستاده شد. مظفرالدوله تاکنون صد کفن پوسانده اما تهران ما هنوز بعد از 118 سال، پر از کالسکه دودی است!
پنج: تو چه میدانی روزگاری سرعت 40 کیلومتر در ساعت، چه رکوردی بود. اولین برخورد سخت با شوفرهای خلافکار که با سرعتی بالای 40 کیلومتر رانندگی میکردند در سال 1307 رخ داد و وزارت عدلیه سوم دی ماه همین سال با صدور اطلاعیهای از مجازات رانندگان بیمبالات سخن گفت: «از قرار معلوم عموم شوفرها در موقع مسافرت به واسطه بیمبالاتی و شرب مسکرات و راندن اتومبیل با سرعتی بالای 40 کیلومتر مواجه با خطراتی شده
و در جادههای شوسه تلفاتی وارد مینمایند که از طرف امنیه محل این قبیل شوفرها دستگیر و تسلیم عدلیه میشوند. برای اینکه به دوسیه این قبیل شوفرها زودتر رسیدگی شده و به مجازاتهای قانونی برسند لازم است ادارات عدلیه مرکز و ولایات در حدود قانون و وظیفه اقدامات مقتضی را به عمل آورند که تاخیر و تعویقی در جریان امر مجازات مرتکبین حاصل نشود.
شش: تو چه میدانی سفر در روزگاران دور با اتول چه شکنجههای شیرینی داشت. آن روزها که شوفرها مسافرین خود را با طناب در اتولهای باری میبستند تا در جادهها پرت نشوند! اطلاعات در شماره 10 تیرماه 1308 خود درباره این مدل مسافرآزاریهای سادیستی نوشته است: «اتومبیلهای دراز سیمی که مرغدان اسم گرفته و مخصوص حمل و نقل مالالتجارهاند را همه دیدهاند اما از چندی قبل دارندگان این اتومبیلها در تهران سوءاستفاده نموده و به حمل و نقل مسافر اشتغال داشتند.
چندی ست این موضوع قدغن شده و فقط حق دارند با آن، مالالتجاره و اثاثیه حمل کنند. اما در جاده خراسان از این اتومبیلها زیاد دیده میشود که مسافر حمل میکند و قسمت داخل آن صندلی ندارد. مسافرین مجبورند بر سطح اتومبیل بنشینند و اغلب به قدری مسافر جا میدهند که با یک تکان مختصر همه روی هم میریزند. مسافرین این اتومبیلها بیشتر اهالی دهات و اشخاص بیبضاعت هستند که برای زیارت از اماکن دوردست به مشهد میآیند.
در یکی از کوچههای میدان ارک مشهد یکی از همین اتومبیلها را دیدم که مشغول بارگیری و جا دادن مسافر در شرف حرکت بود. طرفین اتومبیل را از مسافر پر کرده بود و در وسط و انتهای آن مسافر مینشاند. شوفر و شاگردشوفر با طنابهای محکمی مشغول بستن مسافرین به اتومبیل بودند. کتهای آنها را با طناب به سیمها و جدار اتومبیل، محکم میبستند. معلوم شد که برای خرابی راه است. شوفر برای اینکه چالههای زیاد و دستاندازها مسافرین را روی هم نریخته و به زمین نیفتند ناچار بود این بدبختها را به این شکل فجیع چارمیخ تحت شکنجه قرار دهد.»
هفت: تو چه میدانی قدیمها داشتن یک دستگاه «دوج برودر» در تهران چه لذتی داشت. کلکسیون اتومبیلهای وارداتی تهران در سال 1309 را به نقل از روزنامه اطلاعات 27 دی ماه یادداشت کردهام که در احصائیههای گمرکی مشخص شده است: «فورد 587 دستگاه. شورولت 319. بیوک 113. دوج برودر 73. گراهام پیج 96. اولدسمبیل 41. ناش 37. استودی بیکر 32. اسکس 31. هودسن 28. اوکلند 26. پونتیاک 26. موریس 23. فیات 18. اوپل 14. کرایسلر12. سیتروئن 8. ویندرسور8. آدلر4. رنو 4. رگبای 4. ارسکین 4. اوستن 3. هوپ مبیل3. رنو 3. آلفارمئو 2. سینکر 2. سیدنی 2. کروسلی، لینکلن، مرسدس و کس هال از هر سیستمی یک عدد و متفرقه گمنام 11 عدد.»
هشت: تو چه میدانی از روزی که پای اتول به ایران باز شد اولین آییننامههای رانندگی در ایران چه طنزهای ابزوردی بودند. یاد اولین آییننامههای رانندگی که به شوفرها تاکید کرده بود هرگاه خواستید به چپ یا راست بپیچید یا ترمز کنید باید ابتدا دستتان را از پنجره بیرون بیاورید و به رانندگان عقبی علامت بدهید که داداش مرگ من یواش!
در نخستین آییننامه 32مادهای راهنماییورانندگی که در اردیبهشت 1307 با امضای سرتیپ درگاهی رئیس کل تشکیلات نظمیه مملکت به شوفرها اعلام شد قوانین جالبی آمده است: مثلا: «1-در موقع حرکت دادن ماشین، وظیفه راننده این است که دست خود را بیرون آورده تا اتومبیلهای عقب و همچنین مردم بدانند که قصد شروع به حرکت دارد.2-موقعی که راننده بخواهد داخل کوچهها شود اول بوق میزند و در عین حالی که مطابق نیمدایره بزرگی میچرخد دست خود را از اتومبیل بیرون آورده و مواظب طرف راست خواهد بود.
3- برای موقع توقف، قبل از اینکه بایستد، دست را از اتومبیل بیرون آورده تا اتومبیلهای عقبی بدانند که راننده جلو قصد توقف دارد و بعد گاز را قطع کرده، ترمز میکند و همیشه باید مراقب باشند نزدیک پیادهرو بایستند. 4- صدای بوق باید لااقل در فاصله 100 متر شنیده شود. 5- عبور از وسط دسته نظامیان و همچنین از دستجات شاگردان مدارس و نیز از دسته تشییع جنازه به کلی قدغن است. 6- در شهر استعمال بوقهایی که صدای سوت یا صدای مکره دارند قدغن است.»
9: تو چه میدانی چه مدیرانی در این مملکت آمدند و رفتند. نمونهاش رئیسکل شهربانی کشور که درباره رعایت فرهنگ حملونقل شهری در چهارم مهر 1324 در اطلاعیهای از شهروندان خواست که در سوار شدن به اتوبوسهای شرکت واحد رعایت حقوق بانوان و کهنسالان را بکنند. او شماره تلفن منزلش را به اهالی پایتخت داد تا هرگاه با بینزاکتی مردم مواجه شدند شخصا از او استمداد جویند!
10: تو چه میدانی یک زمانی شوفرهای ایرانی از چه ارج و قربی برخوردار بودند. شوفرهایی که حافظ مال و جان مردم به حساب میآمدند و جماعت مسافر از لحظه سوار تا پیاده شدن، صلوات بود که برای سلامتی او و شاگردش میفرستادند. آن اوایل هرکس که سراغ گواهینامه رانندگی میرفت یا این جمله افسر راهنمایی مواجه میشد که «اول برو سابقه درشکهچی بودنت را بیاور تا تصدیق بدهم!»
درشکهچیهای صدسال پیش هم برای خودشان ابهت و تشّخصی داشتند و پردرآمدترین و متبخترترین کارگزاران حملونقل تهران قدیم به حساب میآمدند. آن روزها فقط درشکه بود که در خیابانهای بیندیمه تهران سلطنت میکرد و هرکس که نمونهای از آن را داشت مثل مازراتیسوارهای امروز کلی غمزه به شهروندان گداگشنه میفروخت و اشرافیت خود را به رخ میکشید.
آنها درشکههاشان را عین عروس، بزک میکردند؛ دواب فربه و سرحالی که عین عروس چارپا پیشاپیش درشکهها آرایش شده بود و کلی رشته اسپند و نظرقربونی و چراغ و بوق و نوارهای شبنما از کروکاش آویزان بود. تمام آنهایی که روزگاری به بستن اسب به درشکه اعتراض داشتند که این کاری فرنگیمآبانه است و ایرانیجماعت فقط باید قاطر به درشکه ببندد تاریخ انقضای درشکهها را هنگام تماشای تاکسیهای فورد فخرالدوله در شکوه بیزوال نئونهای لالهزار و گلوبندک و کاروانسراسنگی به چشم خود دیدند.
یکبار ابرام قاطرکُش بچه میدون خراسون با سی سال سابقه درشکهسواری برایم تعریف کرد که شازدهها را چنان به حضرتعبدالعظیم میبرده که آب تو دلشان تکان نخورده و تازه در داخل درشکه خوشگلاش عین قهوهخانه سیار با قلیان خوانسار و کاشان از مسافرهایش پذیرایی میکرده است. ابرام قاطرکش در دوران علیاکبرخونیاش روزی 12 تومان درآمد داشت که 9 تومانش را خرج اسب کهرش میکرد که عین اسب ناپلئون میشد.