۱۰۰ قصه دیگر از لابهلای تاریخ| عجیبترین چهره سیاسیتاریخ معاصر ایران

درباره بهمن بازرگانی آخرین زندانی سیاسی دوره پهلوی.
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | یادداشتی از مهرداد خدیر درباره بهمن بازرگانی مرا به صرافت داستان او انداخت.کسی که به روایتی آخرین زندانی سیاسی دوره پهلوی بود و در 30 دی ماه 1357 به همراه رجوی و موسی خیابانی از زندان آزاد شد. او حکم حبس ابد را داشت.
از سری اول رهبران مجاهدین تنها او و مسعود رجوی از حکم اعدام رهایی یافتند وحبس ابد گرفته بودند. اما ویژگی بازرگانی درست از همین بدو خروج از زندان تازه آغاز شد. او کاری کرد که تازه به زندگیاش آوازه و معنای متفاوتی داد: به شکل کامل از فعالیتهای سیاسی کناره گرفت.
مهندس 35ساله (مدرک خود را از دانشکده فنی دانشگاه تهران گرفته بود) بعد از هفت سال تحمل زندان در یک تصمیم عجیب و در حالی که به نظر میرسید در حال رسیدن به اهداف مبارزاتی خود بوده تصمیم میگیرد که کار سیاسی را کنار بگذارد و برود دنبال مشغولیات فلسفی و نظریاش که در زندان به آنها علاقهمند شده بود.
بگذارید از قبلتر شروع کنم. در اواخر دهه 1340 مرکزیت سازمان عبارت بود از: حنیفنژاد، سعید محسن، بدیعزادگان، علی باکری، بهمن بازرگانی، محمود عسکریزاده، ناصر صادق، نصرالله اسماعیلزاده، علی میهندوست، رضا رضایی، محمد بازرگانی و مسعود رجوی. در میان این نامها اسم علی باکری هم نام جالبی است. همان برادر مهدی و حمید باکری از سرداران بزرگ دوران جنگ ایران.
اصلا بهمن بازرگانی از طریق همین همشهری ارومیهای خود بود که به مجاهدین وصل شد. بازرگانی اما گرایشات مذهبی نداشت و فقط تشنه مبارزه بود. خودش میگوید دست تقدیر او را سر راه یک گروه چریکی به ظاهر مذهبی انداخت. بازرگانی این نقش را پذیرفت و جزو حلقه اول یا آنطور که خودشان میگویند اکیپ اول سازمان قرار گرفت و در منطقه آذربایجان و کردستان مسئولیت گرفت و یک دوره آموزشی نظامی را هم در لبنان و اردوگاههای الفتح از سرگذراند
اما در بازگشت به تهران در موج اول صید مجاهدین توسط ساواک به دام میافتد ولی از آنجا که عمده تلاش او از همان ابتدا روی مسائل ایدئولوژیک بود و از عملیات نظامی مجاهدین دور بود و همچنین اعدام برادر بزرگترش یعنی محمد بازرگانی، موجب شد تا بهمن از اعدام فرار کند و حبس ابد بگیرد.
در زندان او دیگر تصمیم خود را گرفته بود و دیدگاههای مذهبی را کنار گذاشته بود. خودش بعدها میگفت که مجاهدین اصلا از همان ابتدا روی اصول مارکسیستها بنا شده بود و کارهایی که حنیفنژاد و سعید محسن و بدیعزادگان میکردند و برای حرکت خود هویت مذهبی انتخاب میکردند یک پوسته ظاهری بوده است.
بازرگانی که خود مسئول تدوین جزوات و ترجمه برخی آثار برای اعضای گروه بود بیش از هرکسی سستی آرای اعضای اولیه را میتوانست درک کند. لطفالله میثمی در اینباره میگوید: «از سال 1351 که در زندان قصر بودیم، بهمن بازرگانی ادعا کرد که مارکسیست شده و نماز هم نمیخواند.
بعد مسعود رجوی، موسی خیابانی و محمد حیاتی به او میگویند که تو را به خدا اعلام نکن چراکه بچهها هم به او شک کرده بودند. حتی به همین دلیل پیشنماز شد تا شک و شبهه بچهها از بین برود. این موضوع را زینالعابدین حقانی در زندان شیراز به من گفت. باز هم روایت است که در همان زندان بازرگانی نقد جزوات و آموزههای مجاهدین را شروع کرده بود اما با اصرار بقیه اعضای بلند مرتبه از ارائه آنها خودداری میکند.
او میگوید که در زندان قدیمیهای سازمان اصرار داشتند که سازمان مال مذهبیهاست و مارکسیستها باید به چریکهای فدایی بپیوندند. کاری که در بیرون از زندان تقی شهرام میخواست انجام دهد و ملاقاتی هم با حمید اشرف انجام داد اما لحن متکبرانه شهرام و نگاه از موضع بالای او موجب شد تا این پیوند شکل نگیرد. دوران زندان بهمن بازرگانی در زندانهای مختلفی گذشت. در سال ۵۱ که در زندان قصر بود، تقی شهرام نیز در آن زندان نگهداری میشد.
بازرگانی در پاسخ به این سوال که چیزی از شهرام در آن زمان به خاطرش مانده است یا خیر؟ میگوید: «تقی شهرام معروف به تقی قمپوز بود و به گمانم این لقب را مهدی خسروشاهی به او داده بود. شهرام از اکیپ سوم بود. اکیپ دوم کاظم شفیعیها، موسی خیابانی، رضا باکری، مهدی خسروشاهی و… بودند اکیپ سه میشدند تقی شهرام و زمردیان و علیرضا تشید و اینها. من زیاد باهاش تماس نداشتم. در شماره سه قصر با حسین عزتی از اعضای گروه ستاره سرخ زیاد بحث میکرد. بعد هردوشان را منتقل کردند به زندان قائمشهر یا ساری و از آنجا فرار کردند.»
بهمن بازرگانی اعتقاد دارد که در زمانی سازمان با محوریت تقی شهرام اقدام به تغییر استراتژی کرد که بزرگان سازمان همه یا زندانی یا اعدام شده بودند. بازرگانی همچنین از طنین مخوف کشتن شریف واقفی توسط بخش مارکسیستهای مجاهدین در زندان یاد میکند و وحشتی که متعاقب آن پیش آمده بود و همینطور میگوید که کارهای تقی شهرام و ترورهای او موجب شد تا گروههای جوان مذهبی فاصله خود را از مجاهدین بیشتر کنند و به دیگر قطبهای مبارزه در جامعه بپیوندند.
«شاید هیچ کمونیستی به اندازه تقی شهرام به بیداری و تشکل مذهبیهای سنتی و ضدکمونیست کمک نکرده باشد. کار تقی شهرام همان نعمت خفیه الهی بود که مذهبیهای مخالف کمونیستها ناگهان این هدیه الهی را با چشمانی ناباور مشاهده کردند.»
بهمن بازرگانی بعد از انقلاب از کار سیاسی کناره گرفت و حتی در پاسخ آیتالله بهشتی که علت کنارهگیریاش را جویا شده بود بر این تصمیم پافشاری کردهبود. تا سال 1381 خبر خاصی از او نیست. او در تمام ماجراهای دهه شصت سکوت کردهبود و حاضر به همکاری با هیچ جناح سیاسی نشدهبود تا اینکه در سال 1381 کتاب ماتریس زیبایی را منتشر کرد که مطالعهای بر روی مفهوم زیبایی در دوران پست مدرن بود. سماجت یک روزنامهنگار منجر به انتشار دو جلدی خاطراتش شد. بیتردید او یکی از عجیبترین چهرههای سیاسی تاریخ معاصر ایران است.