کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۲۰۹۰
تاریخ خبر:

مرگ خروس‌‌ جنگی در تخت‌‌جمشید

مرگ خروس‌‌ جنگی در تخت‌‌جمشید

یادداشت ابراهیم افشار درباره جلیل ضیاءپور پدر کوبیسم ایران.

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار| یک: تخت‌‌جمشید محبوبترین خیابان زندگی من، مُرده است اما هنوز انباشتی از داستان‌های ناگفته تاریخ معاصر را بر پیشانی خود دارد. خیابانی که روزگاری منتهی‌‌الیه شمال تهران بود اکنون عصرها سوت و کور است و من همین کوری‌‌اش را دوست دارم. تو چه می‌‌دانی چه خانه‌‌های پرخاطره غریبی در این خیابان خسبیده و از شکوه افتاده است.

 

یکبار به ساختمان چسبیده به دیوارغربی کاخ وزارت نفت نگاه ‌‌کن. آنجا روزگاری باغ پردرخت آتلیه آقای ضیاءپور پدر کوبیسم ایران بود؛ همان دفتر هنری آپادانا، که هفت هشت دهه قبل، محل تجمع نویسندگان روشنفکر نشریه طنز «خروس جنگی» بود که مملکت را با نظریه‌‌هایش به هم ریخته بود. ساختمانی که اکنون دیگر هیچ صدای قوقولی‌‌قوقویی از آنجا درنمی‌‌آید.

 

نه آقای ضیاءپور زنده است و نه حتی آن خروس‌‌جنگی‌‌هایی که در جلد هر شماره از نشریه او، پر و بال آراسته بودند. شما هزاربار هم که بگویی تاریخ و مقبولیت و اعتبار ژورنالیسم طنز ایران در دو نشریه عامه‌‌پسند «توفیق» و «گل‌‌آقا» خلاصه شده است من از خروس جنگی دست برنخواهم داشت که وجه حیرت‌‌آوری از طنزنویسی آنتلکتوئل‌‌ها در ایران را رو کرده بود. آن هم چه موقعی؟ 74 سال پیش؛ در حالی که مردم این سرزمین، نان برای خوردن نداشتند آنها دنبال نشریه طنز روشنفکری و مباحث اگزیستانسیالیسم و کوبیسم بودند. 

 

دو:  من آقای جلیل ضیاءپور بنیانگذار نشریه خروس‌‌جنگی را فقط یکبار دیدم. آن هم در اواسط دهه شصت که نمایشگاهی برای البسه پهلوانان باستانی ایران ترتیب داده بود و رفتم که خبرش را در کیهان‌‌ورزشی بنویسم و از قضا چقدر هم از سرخابی‌‌ها فحش و فضاحت شنیدم که چرا به جای احمد عابد باید سطرهایت را خرج چنین خزعبلاتی بکنی.

 

چه می‌‌دانستم که این مرد، انجمن هنری خروس جنگی را در سال 1328 بنیان گذاشته است که به نوعی نخستین انجمن سوررئالیست‌‌های ایران تلقی می‌‌‌‌شد و می‌‌خواستند در عرصه هنرهای نو -به ویژه ادبیات، تئاتر، موسیقی و نقاشی-  به ارائه حرف‌‌های نو روی آورند.

 

مردانی جنگجو که خود از خروس جنگی چیزی کم نداشتند و در مبارزه با کهنه‌‌پرستی و ترویج نوگرایی کم نگذاشتند. آنها شعار انجمن خروس‌‌جنگی را هم از فرخی سیستانی برگزیده بودند که: «فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/  سخن نو آر که نو را حلاوتی دگر است.» انجمنی که به سرعت تبدیل به پاتوق هنرمندان نوگرای ایران شد و چهره‌‌هایی چون نیما و سهراب و بهمن محصص را سمت خود کشاند.

 

آقای ضیاپور نماد خروس را از این بابت انتخاب کرده بود که از نظر اندام، موجودی به شدت قرص و محکم و مهاجم، از لحاظ زیبایی ظاهری بسیار جلوه‌گر و از نگاه اساطیری، نماینده فرشته بهمن بوده و پیوسته برای بیداری مردمانش از جان کوشیده است، شمایلی از یک زیبای مبارز، مبارز زیبا.

 

سه:  اما خروس جنگی فقط 5 شماره در مبارزه با مرغان تخم‌‌گذار ایرانی دوام آورد. بیچاره آقای ضیاءپور چه می‌‌دانست که طنز در ایران همیشه بر مدار سوءتفاهم چرخیده است. اگر طنزآوران جهان پیوسته در یک چهارضلعی «سیاست، قومیت، جنسیت و مذهب» به آفرینش طنز خود پرداخته‌‌اند اینجا سرزمینی است که هر چهار جهتش، به نوعی تابو محسوب شده

 

و بالای سر هر طنزنویسش پیوسته یک محرمعلی‌‌خان سر و مر و گنده گردن برافراشته است. اگر وضعیت طنز مکتوب در ایران بعد از گذشت بیش از 120سال از تولید نخستین نشریات طنزش، در چنین وضعیت پر از سوءتفاهمی به سر می‌‌برد که امروز قابل مشاهده است باید دید 74سال پیش همزمان با انتشار خروس‌‌جنگی چه اوضاعی داشته باشد. 

 

مملکتی که تلفات فرهنگی-انسانی ناشی از وقوع جنگ‌‌جهانی دوم و تجاوز متفقین و قحطی و وبا را پشت سر گذاشته بود و اکنون مردی که تازه یک‌سال بود از تحصیل در پاریس زیبایش برگشته بود در سر هوای نوگرایی داشت. مجسم کنید آن خروس‌‌جنگی هزاررنگ را که دشمنانش غیر از دولت وقت، در سه دسته خلاصه می‌‌شد؛ نخست توده‌‌ای‌‌ها که می‌‌گفتند عالم نقاشی باید برای جماعت کارگر و حتی پرتقال‌‌فروش قابل‌‌فهم باشد.

 

دوم مینیاتوریست‌‌ها که هنرنو را نوعی جفنگیات تلقی می‌‌کردند و سوم رئالیست‌‌های تحت‌‌حمایت اشراف و اعیان که عاشق واقعگرایی از مدل کمال‌‌الملکی بودند. چنین شد که خروس‌جنگی بسیار زود بر اثر سوءتفاهم‌‌هایی توقیف شد. آن هم پس از انتشار پنج شماره که دکتر عباس اقبال وزیر فرهنگ وقت دستور به توقیف و توقف خروس‌‌جنگی داد.

 

بیچاره ضیاءپور در فکر شناساندن تئوری‌‌های کوبیسم و اگزیستانسیالیسم بود که در یکی از روزهای اردیبهشت 1328 روزنامه اطلاعات را دید که در صفحه اولش خبر از استیضاح وزیر فرهنگ در مجلس شورای‌‌ملی داده است. درد بزرگتر اما این بود که وقتی آقای ضیاءپور در محاکمه اداری وزارت فرهنگ شرکت کرد چیزهایی شنید که هنوز آدم با شنیدنش از کله‌‌اش دود بلند می‌‌شود.

 

او ابتدا به دفتر وزیر فرهنگ رفت و به او صفحاتی از مجله را نشان داد و گفت«اینکه می‌‌گویند خروس‌جنگی را توده‌‌ای‌‌ها در دبستان‌‌ها پخش می‌‌کنند شما آخر ببینید بزرگترهای ما این مقاله سوررئالیسم را متوجه می‌‌شوند که دبستانی‌‌ها بفهمند؟» وزیر که برای اولین‌بار نظری به نشریه خروس‌‌جنگی انداخته بود گفت «به گمانم نه تنها دبستانی‌‌ها و دبیرستانی‌‌ها که دانشجوهای ما هم از این مطالب سنگین چیزی متوجه نمی‌‌شوند.»

 

دکتر اقبال گفت «در هر صورت به توقیف نشریه‌‌تان حکم داده‌‌ایم بروید با اسم دیگری منتشر کنید.» سوختن دل ضیاءپور نه از بابت تعطیلی نشریه‌‌اش که به خاطر محاکمه‌‌اش در شورای اداره فرهنگ به ریاست دکتر شریف رزاز بود وقتی که محاکمه‌‌کنندگان او را چنین به سین -جیم کشیدند:

 

-آیا کسانی از کشورهای دیگر شما را مامور اشاعه نقاشی کوبیسم در ایران کرده‌‌اند؟

بیچاره گفت نه.

-شما این رشته را با چه هدف سیاسی انتخاب کرده‌‌اید؟  

 

ضیاءپور بینوا توضیح داد که آخر چرا باید مرا اجانب به این کار وادار کنند؟  ضیاءپور حتی فرش ایرانی زیر پای محاکمه‌‌کنندگان را هم نشان داد و گفت «کوبیسم یعنی همین نقش و نگارها». بعد از دفاعیه صادقانه او بود که محاکمه‌‌کنندگان نگاهی به هم انداختند و جلسه را سکوتی سیاه فرا گرفت. آقای ضیاءپور وقتی داشت جلسه را با حکم توقیف نشریه‌‌اش ترک می‌‌کرد نمی‌‌دانست بخندد یا بگرید؟ چون محاکمه‌‌کنندگان به او گفته بودند «ما فکر می‌‌کردیم کوبیسم همان کمونیسم است!»

 

چهار: جلیل ضیاءپور پدر نقاشی مدرن ایران، در حالی عطای انجمن خروس‌‌جنگی را به لقایش بخشید که فقط 29 سال داشت. او بعدها بیش از 28 کتاب تاریخی درباره پوشاک ایران قدیم و تاریخ میهنش نوشت. مردی که در دانشسرای‌‌عالی ملی هنرهای زیبای پاریس در رشته هنرهای تجسمی تحصیل کرده بود در پی آن بود که در خروس‌‌جنگی نه تنها پنبه مقلدان گذشته‌‌گرایی را بزند بلکه درصدد بود مدرنیست‌‌های بی‌‌ریشه از خارج برگشته و توده‌‌ای‌‌های مسکوپرست را با حقانیت هنر بومی از نگاه نو و یا نگرش به اصول زیبایی‌‌شناسی کوبیسم در بستر ملی، اقناع کند.

 

مردی که در میان تابلوهایش آثاری چون دختر دامن‌‌قرمزی، زن کُرد قوچانی، دختر ترکمن، زینب‌‌خاتون، زن بندری، دختر لُر، زن کُرد سنندجی و مهشا دلبری می‌‌کند و تابلوی «آقام حینا می‌‌بنده»اش حلاوتی دیگر دارد. یلدای 30 آذر  سال 1387 بود که آقای ضیاءپور بدون خروس‌‌جنگی خود برای همیشه در خاک خفت و برای ما هنوز کوبیسم همان کمونیسم است. پس مرا نگذارید در تخت‌‌جمشید بمیرم.

 

کدخبر: ۵۵۲۰۹۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر