داستان ثریای اول
100 قصه دیگر از لابه لای تاریخ: ماجرای سفر امانالله خان پادشاه افغانستان و همسرش ثریا
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | سال 1307 اولین زن بیحجاب در تهران رویت شد. نه یک زن فرنگی که یک زن سلطنتی از افغانستان. امانالله خان پادشاه افغانستان و همسرش ثریا در مسیر بازگشت از مسافرت تفریحی اروپا به کشورشان، وارد تهران شدند و ثریا بدون حجاب در مراسم و مهمانیها ظاهر میشد در حالیکه تاجالملوک با چادر نماز به استقبال او رفته بود.
در آن دوران بهجز ایران دختر تیمورتاش و چند خواننده زن آنهم در محافل محدود خصوصی کسی در پایتخت بیحجاب ظاهر نمیشد. اما ملکه افغانستان سنت دیرپای دربار ایران را شکست... بههرحال امانالله و زنش بعدها در هنگام رسیدن به کابل با کاروان گرانقیمتشان تقریبا بلافاصله از سلطنت خلع و محمد نادرشاه حاکم افغانستان شد.
سه سال بعد محمد نادرشاه هم ترور شد تا پسرش محمد ظاهرشاه سلطنت 40ساله خود را شروع کند. ظاهرشاه 5 سال از محمدرضا مسنتر بود و هشت سال زودتر از او به سلطنت رسید. ظاهرشاه از همان ابتدا نوعی سلطنت مشروطه را پذیرفت و برقرار کرد که تکیهاش بر صدراعظمهای قدرتمند بود. کاملا برخلاف رویه محمدرضا.
ظاهرشاه عاقبت در سال 1352(1973) با کودتای عموزادهاش داودخان برکنار شد و حکومت سلطنتی جای خود را به جمهوری داد و بعد هم کودتاهای چهرههای کمونیست افغانستان از راه رسید. نورالدین ترهکی، نجیبالله و ببرک کارمل و بعد هم نبرد داخلی با مجاهدان افغان و دخالت شوروی و طالبان و حضور آمریکا و بقیه داستانها تا به امروز. مطلب زیر حرفهای محمود فروغی درباره شباهتها و افتراقهای حکومت سلطنتی در افغانستان و ایران است:
در ظاهر یک چیزهایی بود که آنها از ما عقبتر بودند. مثلاً بناهای وزارتخانههایش را بگیریم... وزارت دادگستریشان یادم میآید یک بنای محقری بود. وزارت کشور محقر بود. داشتند میساختند. اگر این ظواهر را بخواهیم بسنجیم ایران پیشتر بود. ولی یادم میآید من اول که به عنوان سفیر به افغانستان رفتم، به دیدن وزیر دادگستری بود یا وزیر کشور که رفتم دیدم این پهلویش ۱۵-۲۰ نفر روی زمین و صندلی اینها از همین مردم بسیار عادی نشسته بودند...
و من قلباً خیلی خوشحال شدم. دیدم اینها هنوز تماس وزیر و مردمشان در این مرحله است... نه. مال افغانها، به نظر من خیلی ساده بود روبهراه بود. همانی که بهتون عرض کردم واقعاً یک وضع دموکراتیک داشتش. در به روی همه باز بود. اینطور گرفتاریها را نداشتند.
مثلاً شاه آنها هیچ به جزئیات کاری نداشت و رسیدگی نمیکرد. سروکارش با یک مسائل کلی بود. عرض کردم، معتقد بود به یک شاه مشروطه و سلطنت مشروطه. صدراعظم آنچه میگفت حرف آخر همان بود. تصمیم را صدراعظم میگرفت.
یعنی آن شبی که در ارتباط با مذاکرات آب هیرمند آقای هویدا آنجا در افغانستان بود و ما تا سه-چهار بعد از نصف شب این اتاق بودیم. هیات دولت بود. پادشاه نبود و کسی هم به شاه کاری نداشت. اگر هیات دولت تصمیم میگرفت و صدراعظم هم که جزو هیات دولت موافقت میکرد، پادشاه رد نمیکرد. من واقعاً آنجا را یک سلطنت مشروطه دیدم بهخصوص در آن سالهای آخر، آن دو سه سال آخر.
مجلسشان... تشریفات نبود واقعاً. مثلاً هر دفعه که دولت تازهای تشکیل میشد، یک ماه، یک ماه و نیم طول میکشید تا بتوانند رأی اعتماد آیا بگیرند یا نگیرند. یک روز صدراعظم افغانستان یک تسبیح شاه مقصودی به من داد گفت تمام این مدتی که اینها وکلای مجلس نطق میکردند من فشارم به این تسبیح بود، حرص میخوردم و باید بلند میشد و جواب میداد. نه هیچ تشریفات نبودش. عرض میکنم روزبهروز دیگر به یک حکومت مشروطه واقعی اینها نزدیکتر میشدند...
من غالباً این را میگفتم. گاهی با یک لبخند تمسخر و تحقیر، گاهیوقتها بیاعتنا رد میشدند ازش. من هر چه میخواستم بگویم که آقا قبول دارم تعداد تحصیلکرده در ایران خیلی بیشتر از افغانستان است، ولی در افغانستان یک تعداد کوچک نخبهای هستند و همه اینها مؤثر است در کار و واقعاً برای مملکتشان کار میکردند.
واقعاً از افراط و تفریط اینها جلوگیری میکردند. در هزینهها چهجور مراقبت میکردند، حالا یا علت فقر بود، نداری بود، اینقدر هر یک شاهی را میخواستند به جا خرج بشود. هرکسی حالا خودش هر قضاوتی میخواهد بکند. من فقط بیان مطلب را میکنم. قضاوت نمیکنم.
آن کودتای سال ۱۳۵۲ به نظر من، علت بزرگش خشکسالی و آن قحطی بود که مقدمات را فراهم کرد برای یک همچین کودتایی. کودتا هم خیلی بامهارت شد و شما ببینید، با یک داودی که خیلی از افغانها طرفدارش بودند، چون سابق صدراعظم بود و در آن زمان مردم افغانستان زندگیشان بالاخره بهتر بود، راحتتر بودند از این دوره قطحی و پسرعموی خود پادشاه هم بود. یک سردار داودخان باید بیاید کودتا کند و او باید بگوید جمهوری.
مرحله بعدی، از بین بردن داود بود. دیگر حالا بعد از کودتای داودخان جمهوری شده، سلطنت رفته دیگر. دیگر راه برای چپگرایی یا کمونیست باز شده. او رفت، بعدنورمحمد ترهکی آمد. این را با یک مهارت و نقشهای انجام دادند. بنابراین میشود گفت که واقعاً دست خارجی بوده در این کودتا. منتهایش حالا داود اول فریب خورد یا چپیها فریب خوردند، این دیگر با خداست باید دید که چه خواهد شد.
بخشی از مصاحبه محمود فروغی (۱۲۹۰-۱۳۷۰) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار هفتم