غم نان یا غم جان| فریادهای خاموش یک نسخه درمانی

حکایت بیمههای ناتوان و بیمارانی که درمان را به امید بهبودی رها میکنند
هفت صبح، مریم قاسمی| تصور کنید در جامعهای زندگی میکنید که اولین واکنش به گلودرد، سرفه یا تب، نه مراجعه به پزشک، بلکه چانهزنی با درد و امیدواری برای بهبود خودبهخود است. این تصویر، یک فرضیه ترسناک نیست؛ واقعیت روزمره بخشی از جامعه ماست. سلامت، که زمانی گرانبهاترین دارایی خانواده محسوب میشد، امروز به کالایی لوکس تبدیل شده که قفسه آن در سبد خانوارهای ایرانی خالی است. این گزارش، واکاوی عمق این بحران، ریشههای آن و پیامدهای شومی است که فردای سلامتیمان را تهدید میکند.
از سرماخوردگی تا درمان؛ سفر پردغدغه یک بیمار
خیال کنید که بدن شما یک کارخانه است و سیستم ایمنی، خط تولیدش به دلیل یک ویروس مختل شده. در گذشته، با یک تنظیمات ساده و کمهزینه پزشک، دوباره به راه میافتاد. اما امروزه، هزینه راهاندازی مجدد این کارخانه، آنقدر سرسامآور است که ترجیح میدهید با خطای تولید زندگی کنید و امیدوار باشید که خودش درست میشود!
بر اساس آخرین دادههای انجمن پزشکان عمومی ایران، هزینه متوسط ویزیت یک پزشک عمومی در مراکز خصوصی بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان است. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود. نسخهای که برای یک عفونت تنفسی ساده (سرماخوردگی پیچیده) نوشته میشود، حاوی حداقل یک آنتیبیوتیک قوی، مسکن، داروهای کاهشدهنده علائم و احتمالا یک کورتون است.
هزینه این قبیل داروها به راحتی از مرز ۱ تا ۱.۲ میلیون تومان عبور میکند. جمع این ارقام، هزینه تکاندهنده ۱.۵ تا ۱.۸ میلیون تومانی را برای درمان یک بیماری ساده نشان میدهد. رقمی که معادل حقوق چند روز یک کارگر ساده یا هزینه یک ماه تغذیه پایه برای یک کودک است. تازه اگر دکتر برایتان اسکن ریه و یا سرم و آزمایش ننویسد که اگر بنویسد این رقم تا 7-6 میلیون تومان نیز میگذرد!
مثلث بیمار، پزشک و بیمههای فراری!
در یک سوی مطب، بیماری ایستاده است، با چهرهای درهم رفته و کیف خالی و در سوی دیگر، پزشکی نشسته، با نسخهای زیر دستش که میداند شاید به دلیل قیمت بالای داروها، هرگز به داروخانه نرسد. اما در رأس این مثلث، بازیگری قرار دارد که قواعد بازی را یکطرفه به نفع خودش تعیین میکند؛ «بیمه تکمیلی». بازیای که در آن، همه برندهاند به جز بیماری و هزینههای کمرشکن آن.
بیماران در این مراکز درمانی، اسیر دو نوع فشارند؛ ترس از بیماری و وحشت از هزینههای کمرشکن. البته که مطبها و بیمارستانهای خصوصی نیز خود قربانیان حلقه بعدی هستند. آنها برای ادامه حیات اقتصادی خود مجبورند هزینهها را به شکل نقدی دریافت کنند. همانطور که اشاره شد، هسته اصلی مشکل اینجاست؛ اینکه بیمههای تکمیلی با تاخیرهای چندماهه و حتی چندساله در پرداخت مطالبات مراکز درمانی، به نوعی اعتماد را از سیستم درمان حذف کردهاند.
ابوالفضل غیاثی، مدیر بیمارستان نیمه خصوصی به «هفت صبح» میگوید:«وقتی فلان شرکت بیمه برای پروندههای سال ۱۴۰۲ هنوز به طور کامل تسویه نکرده، چگونه میتوانیم در سال ۱۴۰۴ به پوشش بیمهای همان شرکت اعتماد کنیم؟» این امر باعث شده تا بسیاری از مراکز، ارائه خدمات به بیمارانی که بیمههای تکمیلی خاصی دارند را، متوقف کنند یا بیمار را مجبور به پرداخت نقدی و سپس پیگیری خودش با بیمه کنند؛ پروسهای که برای یک بیمار عادی تقریبا غیرممکن است.
مقصر کیست؟ دولت، بیمه یا سبک زندگی مردم؟
وقتی مقام مسئولی در وزارت بهداشت، گریبان مردم را برای هزینههای سرسامآور درمان میگیرد، گویی یک اتهام بزرگ به پای جامعه نوشته میشود. همانجایی که دکتر مهشید چایچی، سرپرست معاونت توسعه سلامت دفتر طب ایرانی و مکمل وزارت بهداشت با بیان اینکه «غفلت از بهداشت و خودمراقبتی هزینههای درمان را سرسامآور کرده»، تلاش میکند تا بخشی از مسئولیت را به سبک زندگی مردم بازگرداند! اما آیا این تحلیل، منصفانه و همهجانبه است؟ یا تنها تلاشی است برای انتقال بار مسئولیت از دوش سیستم ناکارآمد به دوش شهروندی که خود، قربانی اصلی است؟
بررسی یک ادعا
این اظهارنظر، به خودی خود اعترافی رسمی و قابل تامل از درون سیستم بهداشتی کشور است نسبت به اینکه هزینههای درمان به نقطه جوش و «سرسامآور» خود رسیده است. این دیگر یک ادعای مردمی نیست، بلکه یک پذیرش رسمی است.
هرچند نقش خودمراقبتی و سبک زندگی در سلامت افراد انکارناپذیر است، اما این تحلیل، یک مسئله سیستماتیک و چندلایه (کاهش پوشش بیمهها، تورم دارو، مدیریت ناکارآمد) را تا حد یک علت فردی تقلیل میدهد. حالا این سوال پیش میآید که یکی دو دهه قبل که هنوز هزینههای درمانی قابل قبول بود و آمار بیمارانی که بیمارستان و مطبها میرفتند بسیار بالاتر بود، آیا سبک زندگی مردم متفاوت بود و خود درمانی کمتر بود یا پایین بودن هزینههای درمانی به آنها «جرات» میداد تا برای درمانشان پا پیش بگذارند؟ به زبان ساده آیا مشکل اصلی «مردم امروز» هستند یا «سیستم درمانِ امروز»؟
در واقع زمانی که شهروندی به دلیل هزینههای گزاف، از مراجعه به موقع به پزشک منصرف میشود و بیماریاش شدت میگیرد، چگونه میتوان او را به «غفلت از خودمراقبتی» متهم کرد؟ این دور باطل، شبیه این است که به فردی که به دلیل فقر گرسنه مانده، بگوییم «چرا در خوردن غذا اسراف میکنی؟!!!»
فرار رو به جلو از نوع مسئولانه
به نظر میرسد چنین اظهارنظرها و تحلیلهایی، تلاشی است برای اینکه بار مسئولیت را از دوش نهادهای متولی (برای کنترل قیمتها، نظارت بر بیمهها و توسعه فرهنگ سلامت) برداشته شود و آن را یکطرفه به دوش مردم بیندازد. در حالی که به گفته کارشناسان حوزه سلامت، راهکار اصلی، یک همکاری سهگانه بین مردم (خودمراقبتی)، دولت (سیاستگذاری و نظارت) و بیمهها (پوشش حداکثری و بهموقع) است.
بنابراین درست است که فرهنگ خودمراقبتی نیاز به ارتقای جدی دارد، اما نمیتوان آن را به عنوان علت اصلی هزینههای سرسامآور درمان معرفی کرد. این کار، انحراف اذهان از ریشههای اصلی بحران (اقتصادی، ساختاری و مدیریتی) است. مردم بیشتر از آنکه مقصر باشند، قربانی این سیستم معیوب هستند.
سقوط آزاد؛ از چکاپ ساده تا بیماری سخت
در کنار این موارد نباید از کنار این سوال نیز به سادگی گذشت که غفلت از پیشگیری، دقیقا به چه دلیل یا دلایلی رخ میدهد؟!. فاجعه وقتی آغاز میشود که ترس از هزینههای امروز، باعث نادیده گرفتن هشدارهای فردا شود. غفلت از یک چکاپ ساده، مانند نادیده گرفتن روشن شدن چراغ هشدار موتور یک خودرو است.
اول فقط یک چراغ روشن است، اما بعد موتور از کار میافتد و هزینه تعمیر، سربه آسمان میساید. اینجاست که سلامت شهروندی بعد از بیتوجهی به همان چراغهای هشدار ساده، به یک بحران بزرگ و ملی تبدیل میشود. بحرانی که وقتی جدیتر میشود که تعرفهها و قیمتهای نجومی دارو و ویزیت و آزمایشها و... باعث میشود که بسیاری از شهروندان، از خیر درمان خود میگذرند.
تبعات ناخوشایند؛ جامعهای بیمار، اقتصادی فلجشده
حذف سلامت از سبد خانوار، مشکلی شخصی و فردی نیست؛ بلکه چالشی است که زهر آن به تدریج تمام پیکره جامعه و اقتصاد را فرا میگیرد. وقتی مردم به دلیل هزینه، از چکاپهای دورهای، غربالگری و درمان بیماریهای اولیه مانند فشارخون یا دیابت غفلت میکنند، این بیماریها در خفا پیشرفت میکنند و در نهایت به بحرانهایی غیرقابل کنترل ( مانند سکتههای قلبی و مغزی، نارسایی کلیه و...) تبدیل میشوند که هزینه درمان آنها دهها و صدها میلیون تومان است و بار آن مستقیما بر دوش خانواده و سیستم سلامت دولتی میافتد.
نوبتهای چندین ماهه دولتیها
در شرایط کنونی و به خاطر عدم استطاعت مالی مردم برای مراجعه به بخش خصوصی، هجوم به بیمارستانهای دولتی و مراکز درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی چندین برابر شده است. مراکزی درمانی که خود با کمبود بودجه و نیروی انسانی دستوپنجه نرم میکنند و توانی برای درمان بیماران مضاعف را ندارند. موضوعی که باعث شده تا طبق آمار وزارت بهداشت، زمان انتظار برای دریافت برخی خدمات تخصصی در بیمارستانهای دولتی به بیش از ۶ ماه برسد.
هشدارهایی از خط مقدم سلامت و درمان
در این میان پزشکان شاید بهتر از هر مسئولی با پوست و گوشت خود، کمرنگ شدن حضور بیماران را لمس میکنند. دکتر سارا میرزایی، پزشک خانواده در گفتوگو با «هفتصبح» میگوید:«من هر روز شاهد این تراژدی هستم. بیمارانی که با علائم واضح بیماری مراجعه میکنند، ولی وقتی نسخه را میبینند، با بغض و یا چشمانی اشکآلود میپرسند «دکتر، میشود برای ما داروهای ارزانتر بنویسید؟»
وقتی کلمات کم میآورند
اعداد که دروغ نمیگویند! آنها روایتگر خشک و بیرحمی از واقعیت هستند. وقتی یک ویزیت ساده به اندازه یک چهارم پایه حقوق حداقلی کارگر یا کارمند میشود و یک نسخه دارو، معادل هزینه یک ماه رفتوآمد یک خانواده است، دیگر جایی برای کلمات و تعارفات باقی نمیماند، در واقع اینجا، زمین بازی رقمهاست.
در واقع این دسته از پزشکان در دوراهی اخلاقی وحشتناکی گیر کردهاند؛ بین انتخاب داروی موثر و انتخاب داروی ارزانقیمتتر اما با اثربخشی کمتر. این وضعیت، اعتماد بنیادین بین پزشک و بیمار را نیز خدشهدار کرده است. مردم فکر میکنند پزشک قصد دارد از آنان سوءاستفاده مالی کند، در حالی که این سیستم درمانی معیوب است که مقصر اصلی است.
تبعات عدم وجود زنجیره تأمین مالی سلامت
عیسی بیگدلی، کارشناس اقتصاد سلامت نیز در گفتوگو با هفتصبح عنوان میکند: «مسئله اصلی، فقط قیمت دارو یا ویزیت پزشک نیست. مسئله، عدم وجود«زنجیره تأمین مالی سلامت» است. متاسفانه اکثر بیمههای تکمیلی به دلیل مدیریت ناکارآمد، نقدینگی پایین و گاهی سودجویی، نقش خود را به درستی ایفا نمیکنند. بنابراین دولت باید فورا با وضع مقررات سختگیرانهتر، پرداختهای بهموقع بیمهگران را تضمین کند. همچنین باید به سمت «بستههای خدمات درمانی ضروری با قیمت مصوب» برای انواع بیماریهاحرکت کنیم تا کسی به دلیل هزینه از درمان اولیه خود و خانواده محروم نماند.»
بحرانی برای آینده
بحران امروز سلامت، تنها مختص به زمان حال نیست. این بحران، در حال زایش یک آینده بیمار است. آیندهای که در آن، نیروی کار جامعه، سالمندانی با بیماریهای مزمن و کودکان با مشکلات درماننشده هستند. نادیده گرفتن سلامت امروز، به معنای سرمایهگذاری روی فردایی است که تمام منابع کشور، صرف درمان میشود، نه پیشرفت.
زهرا سادات موسوی، کارشناس بهداشت عمومی نیز در این رابطه عقیده دارد:«پیامد این بحران سلامت، یک «بمب ساعتی اپیدمیولوژیک» است. به زبان ساده، ما در حال از دست دادن دستاوردهای چند دههای در زمینه واکسیناسیون، کنترل بیماریهای واگیر و ارتقای سلامت عمومی هستیم. وقتی مردم به دلیل هزینه دارو و درمان، بیماری را پنهان میکنند، احتمال شیوع بیماریهایی مانند سل و اخیرا سرخک افزایش مییابد. سلامت باید به عنوان یک «امنیت ملی» دیده شود، نه یک کالای لوکس.»
راهحلهای پیشرو برای گذر از بحران سلامت
اما آیا این گرداب پایان راه است؟ خیر. هر بحرانی، اگر به درستی ریشهیابی شود، راه خروجی دارد. راه نجات، در اقدام هوشمندانه و عزمی ملی نهفته است. این بخش، نگاهی میاندازد به نقشه راهی که میتواند دوباره سلامت را به سبد خانوارهای ایرانی بازگرداند. کارشناسان بر این باورند که راه نجات از این وضعیت، هرچند دشوار، اما امکانپذیر است.
ساماندهی بیمههای تکمیلی و ایجاد صندوق ضمانت برای پرداخت بهموقع مطالبات مراکز درمانی و نظارت واقعی بر عملکرد مالی این بیمهها، تقویت شبکه بهداشت و درمان پایه، سرمایهگذاری واقعی روی «پزشکی خانواده» و مراکز بهداشتی محلی برای پیشگیری و درمان اولیه با هزینهای بسیار پایینتر. شفافسازی و کنترل قیمتها با تعیین و انتشار قیمتهای واقعی و مصوب خدمات پزشکی و داروها برای جلوگیری از سودجویی و از همه مهمتر حمایت هدفمند از اقشار آسیبپذیر با ارائه بستههای حمایتی سلامت به جای یارانههای غیرمستقیم و پراشکال میتواند جایگاه سلامت را دوباره به سبد خانوار برگرداند.
سلامت، حق است نه امتیاز خصوصی
واقعیت این است که سلامت در حال تبدیل شدن به یک امتیاز برای گروههای خاص است. این مسیر، مسیر نابودی سرمایه انسانی و تضعیف پایههای توسعه کشور است. درمان یک سرماخوردگی شاید امروز ۱.۵ میلیون تومان باشد، اما هزینه درمان جامعهای که به دلیل بیتدبیری در حوزه سلامت از درون میپوسد، قطعا با هیچ عدد و رقمی قابل محاسبه نیست. وقت آن است که فریاد بیماران را که پشت درهای بسته مطبها خاموش میشوند، بشنویم و سلامت را به جایگاه واقعی آن، یعنی اولویت اول ملی کشور، بازگردانیم.
کلام آخر؛ فریادهای خاموش یک نسخه درمانی
اینها روایتهایی درباره ارقام و اعداد نیست، بلکه قصههایی است درباره انسانها. درباره حق مسلمی است که هر انسانی برای داشتن یک زندگی سالم دارد. این گزارش، فریاد خاموش نسخههایی است که روی میز داروخانه جا ماندهاند. آیا کسی هست که این فریاد را بشنود؟