قصه های گمشده - ۳۸ | تیره روزان پادگان جمشیدیه
بداقبالترین چهرههای پهلوی در دوره انقلاب؛ از زمامداری شریف امامی تا دوره ازهاری و همینطور بختیار
هفت صبح| «صدای همهمه بیرون مدام بیشتر و بیشتر میشد. مقاومت سربازان پادگان جمشیدیه تمام شده بود و سه مامور امنیتی که برای محافظت از بند رجال رژیم انجام وظیفه میکردند پادگان را ترک کردند. انقلابیون درست پشت دروازههای پادگان بودند و در داخل پادگان و در زندان گروهی از دولتمردان مغضوب پهلوی از ترس بر خود میلرزیدند. هوا روبه تاریکی میرفت که ...»
اگر بخواهیم به بداقبالترین چهرههای پهلوی در دوره انقلاب اشاره کنیم مطمئنا به گروهی پرشمار از وزرا و مسئولین و نظامیها و دولتمردان میرسیم که در چند مرحله، در مهر و آبان ماه 57 از زمامداری شریف امامی تا دوره ازهاری و همین طور بختیار به بهانه مبارزه با فساد و برای آرام کردن جو عمومی انقلاب، به زندان افتادند و عموما راهی زندان پادگان جمشیدیه شدند.در واقع فرصت فرار پیدا نکردند و بیشترشان همچون بستههای هدیه در اختیار انقلابیون قرار گرفتند و اکثر قریب به اتفاقشان اعدام شدند.
یک لیست طول و دراز که تا روز 22 بهمن بیخبر از فضای بیرون در این پادگان زندانی بودند و ناگهان در بعدازظهر 22 بهمن خود را رویاروی هجوم انقلابیون خشمگین مسلح دیدند. لیست واقعا پرطول و تفصیل است و میگویند دستپخت تیمسار مقدم و پرویز ثابتی بوده است. نفرات مهمشان را حتما میدانید: هویدا، نصیری، داریوش همایون، عبدالعظیم ولیان، منوچهر آزمون، نیک پی، ایرج گلسرخی، هوشنگ اربابی، منوچهر تسلیمی، جمشید بزرگمهر و... بداقبالتر از آنها عبدالمجید مجیدی و هوشنگ نهاوندی بودند که در 14 و 15 بهمن 1357 به دستور بختیار به زندان افتادند. هرچند در مورد این دو نفر شاید این حبس ناگهانی به سودشان عمل کرد... میخواهم داستان این دو نفر را برایتان تعریف کنم.
در دهه پنجاه رقابت تکنوکراتهای نسبتا جوان برای رسوخ به دربار و بالارفتن از پلکان ترقی بسیار داغ بوده. هوشنگ نهاوندی، سید حسین نصر و احسان نراقی از جمله چهرههای مشهور در این رقابت بودند. تحصیلکردههای آمریکا و فرانسه که زاویه ورودشان به سمت دربار، از سمت دفتر فرح بوده. مردان خوش سخنی که فرح را با معلومات و اصطلاحات خاص روشنفکرانه تحت تاثیر قرار میدادند و از یک کارت سبز ویژه برای حضور در تمام کانونهای مشورتی و نهادهای فرهنگی و آموزشی برخوردار بودند.
در این میان رقابت و خصومت میان سید حسین نصر و هوشنگ نهاوندی بیش از بقیه بود. نصر در آمریکا تحصیل کرده بود و از خانواده مادری به شیخ فضلالله نوری میرسید و مادرش دختر خاله کیانوری بود و هوشنگ نهاوندی در فرانسه دکترایش را گرفته بود و خواهرزاده فریدون کشاورز از مقامات رده بالای حزب توده محسوب میشد. نهاوندی از سال 43 یک نفس مناصب مهم به دست آورده بود. یعنی از 31 سالگی. دورهای وزیر شده بود و بعد رئیس دانشگاه پهلوی شیراز بود و بعد شد رئیس دانشگاه تهران و بعد هم رئیس دفتر فرح و در انتها وزیر کابینه شریف امامی.
نصر هم پس از بازگشت به ایران رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و دورهای معاون ریاست این دانشگاه (یک سالی هم معاون نهاوندی) و بعد هم شد رئیس دانشگاه صنعتی آریامهر. نهاوندی در تیم هویدا و حسنعلی منصور بود و تجربه وزارت هم داشت و نصر اما ترجیح میداد آزادی عمل خود را حفظ کند و از ورود به حوزه سیاست خودداری کند. تا این که بالاخره فشار شدید همسرش که اعتقاد داشت حسین نصر باید هرچه زودتر سهم خود را از دولت پهلوی دریافت کند موجب شد تا در شهریور 1357 و بعد از چندین سال مراوده با فرح پهلوی، حسین نصر در بدترین و بدموقعترین تصمیم عمرش، ریاست دفتر او را قبول کند. چگونه این پست به او رسید؟ چون هوشنگ نهاوندی که از سال 55 تا 57 رئیس دفتر فرح بود با عنوان وزیر به کابینه شریف امامی پیوسته بود و نصر باز هم باید پشت سر او حرکت میکرد. نصر در مصاحبههایش بارها نهاوندی را به این که ذاتا کمونیست بوده متهم کرده است ...
بگذریم. نصر را در این داستان رها کنیم چرا که او در دی ماه 57 از ایران رفت. نهاوندی اما در ایران ماند. او از آبان 57 با استعفا از مقام حکومتیاش هیچ پستی هم نداشت و خانوادهاش را هم از ایران خارج کرده بود. مرد زیرکی بود که روابط خاصی با ساواک برقرار ساخته بود و حتی میگویند در تشکیل آن لیست اول و گرفتاری آن گروه 14 نفره او بوده که به ثابتی مشاوره داده است و راه را برای محبوس ساختن هویدا صاف کرده بود.
هرچه بود وقتی شاه و فرح رفتند و ثابتی هم ایران را ترک کرد و بختیار ساواک را منحل کرد، نهاوندی متوجه شد که شرایطش متزلزل است اما باز هم باور نمیکرد که بختیار حکم جلب او و عبدالمجید را در 15 بهمن صادر کند. وقتی در نیمههای شب دو تا جیپ ارتشی در کنار خانهاش پارک میکنند و او را با حکم مستقیم شاپور بختیار بازداشت میکنند. و دست نهاوندی هم به هیچ جایی بند نبوده است. نهاوندی در پادگان جمشیدیه خود را در کنار چهرههای عجیبی میدید. گروهی از مقامات لشگری و بلند مرتبه حکومت پهلوی که حالا در حبس قرار داشتند.
بقیه داستان روایت شب پرحادثه هجوم انقلابیون به پادگان جمشیدیه و سرنوشت بلندپایگان دربند را در شماره بعدی روایت خواهم کرد.