مثنوی در تریبون سیاست

در نقد یک خطای گفتاری که به مناقشهای هویتی در فضای فرهنگی کشور تبدیل شد
هفت صبح، محمد عبدالعلیپور| شنبه این هفته در مراسمی رسمی، سیدرضا صالحی امیری، وزیر میراث فرهنگی گفت: ما مثنوی مولانا را در یونسکو مشترک با ترکیه و افغانستان ثبت کردهایم. او تاکید کرد که شمس و مولانا متعلق به ایرانیان و جهانیان است و متعلق به یک نقطه نیست.
این جملات در ظاهر میتواند نوعی دیپلماسی فرهنگی و تاکید بر اشتراکات تمدنی منطقهای تلقی شود؛ اما از منظر کارشناسان میراث فرهنگی، آنچه وزیر بیان کرد نه فقط یک برداشت سادهانگارانه، بلکه نشانهای از آشفتگی سیاستگذاری فرهنگی در سطح ملی است. سخنی که میتوانست در چارچوب گفتوگوی تمدنها معنا یابد، اینبار به ابزاری برای نقد فقدان دقت و دانش تخصصی در وزارت میراث فرهنگی بدل شد.
در بیانیههای پیشین، صالحی امیری استدلال کرده بود که ثبت مشترک مثنوی بر اساس نسخههای کهنتر و پیشنهاد یونسکو انجام گرفته است. خبرگزاری آنا به نقل از وزیر گزارش داد که «نسخه مثنوی در ترکیه ۴۰ سال قدیمیتر از نسخه ایرانی است و یونسکو ثبت مشترک را پیشنهاد داده است.»
این توضیح، اگرچه در ظاهر استناد به منطق تاریخی دارد، اما در حوزه میراث فرهنگی، قدمت نسخه معیار اصلی نیست. ثبت آثار جهانی براساس معیارهایی چون زبان اثر، زمینه فرهنگی، پیوند تاریخی و اصالت زبانی انجام میشود. مثنوی، اثری فارسیزبان است که در سنت عرفانی و ادبی ایران پرورش یافته و بخش عمده میراث فکری آن در بستر تمدن ایرانی - اسلامی شکل گرفته است. بنابراین، استناد به قدمت نسخه ترکیه بدون در نظر گرفتن ریشه زبانی و بستر فرهنگی، مغایر با اصول شناختهشده ثبت جهانی آثار است.
در واقع، چنین استدلالی اگر از زبان یک کارشناس بیرون آید، مستلزم تحلیل دقیق و مستند است؛ اما از زبان عالیترین مقام وزارت میراث فرهنگی، نشاندهنده رویکردی رسانهمحور و نه میراثمحور است. بهعبارتدیگر، صالحی امیری بیش از آنکه در جایگاه مدیر میراثی سخن بگوید، در موضع سیاستمداری ظاهر شده که میخواهد با کلماتِ دیپلماسی فرهنگی، دستاوردی خبری بیافریند.
چنین سخنانی صرفا لغزش زبانی نیست؛ بلکه بازتاب سیاستگذاری نادرست در سطح کلان است. کاهش اعتبار تخصصی وزارتخانه، فاصله از ماموریت اصلی و ابهام در مرز هویت ملی و جهانی پیامدهای مهم این نوع اظهارات است.وزارت میراث فرهنگی باید ماموریت خود را در حفاظت، مرمت و مستندسازی آثار جستوجو کند، نه در تولید خبرهای پرطمطراق و یا اقدامات رسانهای نمایشی. وقتی وزیر به لطف معاونان ارشدش که از رسانهملی به وزارت میراث مهاجرت کردند، بر خروجیهای رسانهای تاکید دارد، جز حاشیه برای این وزارتخانه و در سطحی کلانتر، آسیب به میراث ملی دستاوردی ندارد.
بیان اینکه شمس و مولانا متعلق به جهانیان است، هرچند در ظاهر شعاری وحدتگرایانه دارد، اما در عمل اگر بدون تمایز میان جهانشمولی اثر و ریشه فرهنگی آن مطرح شود، میتواند موجب تضعیف روایت ایرانی از این آثار گردد. ثبت مشترک اگر بدون موازنه حقوقی انجام گیرد، به جای تعامل فرهنگی، به واگذاری نماد هویتی میانجامد.
بررسی عملکرد وزارتخانه در سال اخیر نشان میدهد که مشکل، تنها حضور وزیری با سابقه امنیتی و بدون تخصص در حوزه میراث و تاریخ کشور در راس وزارتخانه نیست بلکه ساختار تصمیمگیری در وزارت میراث فرهنگی از ضعفهای مزمن رنج میبرد. در بسیاری از موارد، شوراهای تخصصی و کمیتههای مشورتی در بدنه وزارتخانه نقش صوری یافتهاند و تصمیمهای کلان در سطح سیاسی اتخاذ میشوند.
اظهار نظر اخیر سیدرضا صالحی امیری درباره ثبت مشترک مثنوی، نماد نوعی گسست میان گفتار فرهنگی و واقعیت اجرایی در دستگاه میراث فرهنگی ایران است. نتیجه نهایی این سخنان چیزی جز تضعیف روایت ملی از میراث فارسی نیست. در شرایطی که کشورهای منطقه با جدیت در پی مصادره نمادهای فرهنگی مشترکاند، کوچکترین لغزش گفتاری از سوی مقام رسمی میتواند به مستند بینالمللی تبدیل شود و منافع فرهنگی کشور را تحت تاثیر قرار دهد.
میراث فرهنگی ایران برای بقا، نیازمند مدیرانی است که سخنشان بهاندازه سندشان دقیق باشد؛ مدیرانی که پیش از بیان جملهای در تریبون عمومی، پشت آن پروندهای مستند و مصوب داشته باشند. در غیر این صورت، میراث ملی نه در خاک، بلکه در زبان سیاست ذرهذره فرسوده خواهد شد.