اصالت فین در خطر نابودی

باغ فین کاشان با بحران آب، مرمتهای نادرست و وعدههای بیسرانجام در آستانه فرسودگی کامل قرار دارد
هفت صبح، محمد عبدالعلیپور| صبح است. چشمانت را که باز میکنی، صدای آب جویها را نمیشنوی. در باغ فین، در دل کاشان، آنکه روزی جاری و زنده بود حالا زخمی شده و در سکوت میسوزد. درختان سرو کهنسال، همان که ستون آسمان باغ بودند، کمکم پژمردهاند. چشمه سلیمانیه، منبع آب این باغِ باشکوه که روزگاری دلِ باغ را زنده نگه میداشت، امروز نفسش به شماره افتاده است.
قدم میزنی در میان راهروهای باغ، زیر سایه چنارها و هنوز آن صدای آبِ ریزان در گوشِ خاطرهها طنین میاندازد. اما اکنون بیشتر از اینکه باغ فین را ببینی، خاطرهاش را حس میکنی. خاطرهای که دیگر بهراستی در حال محو شدن است. چند سال پیش، وقتی باغ فین در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شد، اغلب مدیران و مسئولان محلی و کشوری جشن میگرفتند. انگار آن ثبت جهانی قرار بود نقطه آغاز حرکت بزرگ نجات باشد.
اما امروز، این ثبت جهانی بیشتر به تابلویی بدل شده است. تابلویی برای نمایش در پوسترها، میزگردها و گزارشهای خبری، نه برای عمل واقعی. تیرماه امسال مهدی جمالینژاد استاندار اصفهان، در یادمان چهاردهمین سالروز ثبت باغ تاریخی فین در فهرست میراث جهانی یونسکو در مراسمی گفت: «ثبت جهانی باغ فین پایان راه نیست بلکه آغاز مسئولیتی جدید است.» اما آن مسئولیت هرگز به مدیرانی که باید اجراکننده باشند، سپرده نشد. باقیماندن در لایه تئوریک، تبدیل شد به دعوتی برای وعدهگویی رسانهای؛ کاری که امروز در وزارت میراث فرهنگی به سبک رایج بدل شده است.
مرمتهایی که در باغ فین انجام شدهاند، در بعضی موارد از نوعی عمل تخریبی پنهان حرف میزنند. به جای آنکه حافظ اصالت باشند، همانهایی که بهنام بازسازی انجام شدهاند، خود زخم باز کردهاند. در برخی موارد، آجرهای صنعتی به جای آجرهای دستساز سنتی استفاده شدهاند، یا سیمان به جای ملات سنتی آورده شده است. این مصالح مدرن نه تنها هماهنگی بصری بنا را خراب کردهاند، بلکه رطوبتگیر نیستند.
در بلندمدت، سیمان باعث شورهزدگی، ترک خوردن لایههای زیرین و بالا آوردن نمها میشود. در مرمت برخی کوشکها و گچکاریها، آنچه انجام شده بیشتر زیباسازی سطحی است تا بازسازی آسیبها. دیوار سفید شده اما لایههای تاریخی پشت آن حذف شدهاند. این یعنی حذف بخشی از حافظه باغ، به بهای نمایی ظاهراً زیبا. مرمت کوشکهای قاجاری و بخشهای حمام با نظارت پیمانکارانی صورت گرفته که تخصص چندانی نداشتهاند، نه با استادکارانی که سنت را میشناسند.
نتیجه، ناهمگونی بصری و از دست رفتن اصالت است. مرمت جویها و شبکه آب هم قربانی مصالح نامناسب شده است؛ بخشی از مسیرهای آبی با لولههای جدید پوشانده شده یا از مصالحی پر شدهاند که عملکرد هیدرولیکی باغ را مختل کردهاند. این یعنی خیانت تاریخی به سازهای که ذاتش آب بود. شاید بزرگترین مشکل باغ فین، پراکندگی و بلاتکلیفی ساختاری باشد. جایی که چندین نهاد با سهمی کوچک در باغ دخیلاند.
از وزارت میراث فرهنگی گرفته تا شهرداری، ادارات آب و منابع طبیعی و نهادهای محلی و استانی. در این وضعیت، هیچ کس بهدرستی نمیداند مسئول چه چیزی است. اگر جویها خشک شوند، میراث فرهنگی میگوید مسئله با آب است. اگر حریم بصری تخریب شود، شهرداری میگوید نقشی نداشتهایم. اگر ساختمان مجاور باغ ظاهر نامتناسبی دارد، هیچ نهادی پاسخگو نیست.
این فضای خاکستری، مغفول ماندن باغ را تسهیل میکند. در نتیجه، تصمیمها واکنشیاند، نه پیشبینیشده و پایدار. وقتی بحران پیش بیاید، مثلاً درختی خشک شود یا جویی بایستد، دست بهکار میشوند، اما پس از فروکش کردن بحران، اثری ماندگار باقی نمیماند. هزینههای پراکنده، انرژی تلفشده و فقدان راهنمای راهبری واحدی برای آینده. یک باغ تاریخی نیاز به مدیریت تخصصی، پاسخگو و مستقل دارد، نه ساختاری شکستخورده که در آن هر کس متولی بخش خودش باشد.
باغ فین منتظر احیای عمل و تخصص است
سخنرانیهای وزیر و معاونان وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی را که مرور کنید، متوجه میشوید که عمده تمرکز ایشان بر اقدامات نمایشی و رسانهای است. اما وقتی دوربینها خاموشاند چه اتفاقی میافتد؟ وعدههای پرطمطراق مدیران چه سرانجامی داشته است؟
سوم شهریورماه سال جاری، صالحی امیری اعلام کرد که عملکرد دولت چهاردهم در میراث فرهنگی با چالش همراه بوده «و یک روز بدون بحران نبودهایم.» این اعتراف شاید نشان از واقعیت دارد، اما به تنهایی کافی نیست. آیا آنچه در کاشان و باغ فین سپرده شده، فقط بحران است که همیشه وجود دارد؟ آیا نباید اتفاقی بیفتد که بحرانها دفع شوند نه اینکه دائمی شوند؟ باغ فین زمانی که در فضای طبیعی باز بود، بخشی از چشمانداز کوه، باغ و آسمان بود.
اکنون در حصاری سیمانی از ساختمانهای بلند و بیضابطه گرفتار است. اطراف باغ، مجتمعهای مسکونی و تجاری مدام در حال رشدند، بیآنکه ضوابط حریم رعایت شود. این ساختوسازها نه تنها چشمانداز باغ را میشکنند، بلکه آرامش معنوی و بصری آن را نیز مختل میکنند. شهر به باغ نزدیک شده و باغ را محاصره کرده است. شبکههای آب، برق، گاز و مخابرات بدون هماهنگی با میراث، گاه مسیر لولهها و کابلها را از زیر بناها میبرند و به بخشهای تاریخی آسیب میزنند.
باغ فین باید در محیطی امن و فاقد آلودگی شهری برقرار بماند اما حالا باغ در میان هیاهوی شهر پیر شده است. باغ فین چند صد درخت سرو دارد؛ اما چنین نیست که همه آنها سالم باشند. تعداد قابلتوجهی از آنها در معرض خشکیدگیاند. این باغ با دبی آبی که روزی در جویهایش جاری بود، حالا در برخی از مسیرها خشک است و دیگر صدای آب شنیده نمیشود. میراثی جهانی، محصور در سکوت اداری، منفعل مقابل وعدههای رسانهای وزارتخانه و معلق میان استان، شهرداری و نهادهای مختلف. آیا روزی خواهد رسید که باغ فین را هم نتوان دید، جز در کتابها و پوسترها؟
اما من هنوز امیدوارم. امیدوارم مدیرانی پیدا شوند که نه برای محتوای رسانهای، بلکه برای عمل اصیل کار کنند. کسانی که نه وعده روزنامهای بدهند و صبح فردا فراموش کنند، بلکه هر بامداد با سوال «برای میراث چه کردهام؟» به محل کار خویش روند. اگر وزارت میراث فرهنگی نمیخواهد قصهای از میراثکشی بنویسد، دستکم باید بپذیرد که زمانِ رسانهگرایی بینتیجه گذشته است. باغ فین نیازمند اقدامات نمایشی نیست، منتظر احیای عمل و تخصص است. امید که این گزارش نه پایان داستان، بلکه نقطه آغاز تحول باشد.