فرونشستِ آرام و بیصدا زیر پای جامعه

این تغییرات تدریجی آنقدر آرام رخ میدهد که مردم در خانه و محل کار خود متوجهاش نمیشوند
هفت صبح| تهران آرامآرام در حال فرو رفتن است؛ نه با زلزلهای مهیب یا انفجاری ناگهانی، بلکه با فرونشستی که سال به سال، میلیمتر به میلیمتر، زمین زیر پایمان را میبلعد. معاون پیشگیری و کاهش خطر سازمان مدیریت بحران هشدار داده است که جنوبغرب تهران بیش از ۳۰ سانتیمتر نشست کرده و اگر روند برداشت بیرویه آبهای زیرزمینی ادامه یابد، مناطق شرقی هم دیر یا زود گرفتار خواهند شد. این تغییرات تدریجی آنقدر آرام رخ میدهد که مردم در خانه و محل کار خود متوجهاش نمیشوند؛ اما لولههای آب و گاز، خطوط ریلی و سازههای زیربنایی با لرزشی نامرئی خبر از فروپاشی میدهند.
اما شاید خطر بزرگتر، نه در ترک خوردن خاک، که در ترک خوردن لایههای اجتماعی و فرهنگی ما نهفته باشد. همانگونه که زمین بیصدا فرو مینشیند، جامعه نیز در حال فرونشست است؛ مهاجرت پزشکان، کمبود پرستاران، بیمیلی به کار و تولید و بیاعتمادی به آینده همه نشانههای نشستی هستند که دیده نمیشوند اما عمیقتر از هر گسل، حیات جمعی ما را تهدید میکنند.
وقتی درمانگران میروند
در نظام سلامت، آمارها هشداردهنده است. رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران اعلام کرده که از میان ۵۰۰ مجوز استخدامی برای پرستاران، تنها ۳۰۰ نفر داوطلب شدهاند. این در حالی است که دانشگاه با کمبود بیش از ۱۵۰۰ پرستار روبهروست. افزون بر این، حدود ۳۰ هزار پزشک در کشور، به جای کار در حرفه خود، به مشاغل غیرپزشکی روی آوردهاند.
مهاجرت جغرافیایی و شغلی، دو روی یک سکهاند: بخشی از نیروی متخصص کشور به خارج میرود و بخشی دیگر در داخل از کار اصلی خود دل میکند. علت این مهاجرت خاموش روشن است؛ تفاوت فاحش درآمد با کشورهای دیگر، نبود امنیت شغلی و هزینههای سنگین زندگی در شهرهای بزرگ. پرستاری که حقوقش کفاف اجاره یک آپارتمان کوچک را نمیدهد، چگونه میتواند به ماندگاری امیدوار باشد؟ نتیجه چنین وضعیتی، نه فقط کمبود نیرو در بیمارستانها، بلکه سست شدن ستونهای اعتماد عمومی به نظام سلامت است.
فرونشست اجتماعی؛ از بیمارستان تا سالن سینما
این پدیده محدود به حوزه سلامت نیست. در سینما و فرهنگ، در اقتصاد و صنعت جوانترها یا مهاجرت میکنند یا به مشاغل دیگری روی میآورند. در صنعت، کارآفرینانی که سرمایه اندکی داشتند، به دلیل نوسانات ارزی و تورمهای افسارگسیخته عطای تولید را به لقایش بخشیدهاند. در کشاورزی، کشاورزانی که زمین و آبشان بیثمر شده، یا زمین را رها کردهاند یا به کارگری در شهرها پناه بردهاند.
اینها همه فرونشستهای اجتماعی و فرهنگیاند؛ روندی آرام، تدریجی و بدون هیاهو، اما با پیامدهایی بهمراتب ویرانگرتر از یک فروچالههای ناگهانی. آنچه از دست میرود، نه فقط نیروی کار یا تولید، بلکه امید به آینده است؛ سرمایهای که اگر فرو ریزد، با هیچ بارشی تامین نخواهد شد.
زندگی در تعلیق
چرا جامعهای به چنین فرونشستی دچار میشود؟ ریشه اصلی را باید در روانشناسی «انتظار» جستوجو کرد. انسان ایرانی در وضعیت تعلیق زندگی میکند: منتظر کاهش یا افزایش نرخ دلار، منتظر تصمیمهای دولتی درباره یارانهها، منتظر تغییر در سیاست خارجی، منتظر جنگ یا صلح، منتظر تعیین شدن نتیجه مذاکراتی که بیش از دو دهه ادامه یافته است. در این وضعیت، فرد احساس میکند هیچ نقشی در شکلدادن به آینده ندارد؛ تنها میتواند تماشاچی باشد.
این تعلیق فلجکننده است. فردی که آیندهاش را در اختیار ندارد، نمیتواند تصمیمهای بزرگ بگیرد. ازدواج، سرمایهگذاری، بچهدار شدن، یا حتی انتخاب شغل همه به امید به آینده استوارند. همین بیعملی تدریجی به نوعی فرونشست روانی میانجامد؛ فرونشستنی که مانند خاک زیر شهر، آهسته اما پیوسته رخ میدهد.
اقتصاد نااطمینانی
فرونشست اجتماعی بیارتباط با اقتصاد نیست. در کشوری که ارزش پول ملی در کمتر از یک دهه دهها برابر سقوط کرده، اعتماد به آینده اقتصادی سخت است. جوانی که امروز حقوق ماهانهاش معادل چند ده دلار است، میداند فردا شاید نصف همین هم نباشد. در چنین شرایطی، انگیزه برای ماندن، تولید کردن یا سرمایهگذاری کاهش مییابد.
اقتصاد نااطمینانی درست مانند برداشت بیرویه آبهای زیرزمینی عمل میکند؛ لایههای حمایتی جامعه را خالی میکند و بستری برای نشست فراهم میآورد. حتی اگر بارندگیهای سیاسی یا اقتصادی گهگاه رخ دهد، حفرههای خالی پر نخواهد شد. سرمایه انسانی که مهاجرت کرد، دیگر بازنمیگردد؛ اعتماد اجتماعی که فرو ریخت، به این آسانیها دوباره شکل نخواهد گرفت.
امید برابر نشست
با این همه، فرونشست اجتماعی سرنوشت محتوم نیست. همانطور که در مهار نشست زمین راهکارهایی چون بازچرخانی پساب یا محدودیت برداشت وجود دارد، در جامعه نیز میتوان با سیاستهای روشن و اعتمادساز از شدت نشست کاست. افزایش واقعی حقوق کادر درمان، حمایت از تولیدکنندگان فرهنگی و صنعتی و اقتصادی، ایجاد ثبات در سیاستهای اقتصادی و مهمتر از همه، بازگرداندن نقش و اختیار به مردم در تصمیمهای سرنوشتساز، میتواند لایههای اجتماعی را تقویت کند.
عاقل را اشارتی کافی است
وقتی زمین تهران در سکوت ۳۰ سانتیمتر پایین میرود، ما متوجه نمیشویم؛ تنها خطوط لوله و ریل قطار به ما هشدار میدهند. در جامعه هم نشانهها همینطور است. کاهش داوطلبان پرستاری، مهاجرت پزشکان، تعطیلی کارگاههای کوچک، یا کاهش آمار ازدواج جملگی نشانهاند. تمام اینها همان ترکهای نامرئیاند که دیر یا زود به شکافهای بزرگ بدل میشوند.
اگر امروز به این نشانهها بیتفاوت باشیم، فردا با هزینهای سنگینتر روبهرو خواهیم شد. فرونشست زمین شاید با مهندسی خاک مهار شود؛ اما فرونشست اجتماعی تنها با بازسازی اعتماد و امید قابل ترمیم است. هشدار تهران درباره نشست زمین، در واقع هشدار به همه ماست: زیر پایمان، نه فقط خاک، که مبادا جامعه فرو بنشیند.