کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۹۷۰۷۷
تاریخ خبر:

یادداشت طنز| بی‌ملاحظه‌های بی‌اعصاب

یادداشت طنز| بی‌ملاحظه‌های بی‌اعصاب

همه مردم، نه سلام کردن بلدند، نه جواب سلام دادن، نه تشکر کردن و نه هیچیِ دیگر. حتی بلد نیستند وقتی...

هفت صبح، عبدالله مقدمی| خان‌عمو شاکی و برزخی وارد خانه شد و بدون اینکه نگاهی به من بیندازد، لگدی را حواله پهلویم کرد و  با خودش غر زد: «واقعا مردم بی‌ملاحظه شدن‌!» همانطور که از درد داشتم به خودم می‌پیچیدم، گفتم: «شما که ما را خوب ملاحظه می‌فرمایید. مرسی اَه!» گفت: «عه! برادرزاده جان! تو اینجایی؟ فکر کردم نیستی.» گفتم: «اگر من نباشم شما لگد مبارک را به کی بزنید؟»

 

گفت: «راست می‌گویی. عزیزم! واقعا مرسی که هستی... آخر بعضی‌ها برای آدم اعصاب نمی‌گذارند که. بندگان خدا یک‌ذره آداب معاشرت شهری بلد نیستند.» گفتم: «کی‌ها؟» گفت: «همه مردم، نه سلام کردن بلدند، نه جواب سلام دادن، نه تشکر کردن و نه هیچیِ دیگر. حتی بلد نیستند وقتی یکی دارد رفتار مودبانه می‌کند، بی‌سروصدا کنار بایستند و نگاه کنند و یاد بگیرند.» گفتم: «حالا به این افتضاحی هم که شما...»

 

حرفم را برید و گفت: «شما کدام پهلویت لگد نخورده؟» گفتم: «حالا که فکرش را می‌کنم می‌بینم هست... حتی بدترش هم است.» گفت: «آفرین! اصلا تو بگو! وقتی من در خیابان یک بزرگ‌تر را که آشنایم هم است می‌بینم، نباید بهش سلام کنم؟» گفتم: «چرا» گفت: «خب پس چرا مردم اعتراض می‌کنند؟» گفتم: «یعنی مردم رهگذر آمدند و به شما اعتراض کردند که چرا به یکی از آشناهای‌تان سلام کردید؟ مگر می‌شود؟»

 

گفت: «حالا که شد. من واقعا متوجه نمی‌شوم ملت چرا می‌گویند: اول ماشینت را پارک کن بعد برو چاق سلامتی کن. خب تا من جای پارک برای ماشین پیدا کنم که طرف رفته!» گفتم: «یعنی شما ده، دوازده ثانیه مردم را معطل کردید تا با آشنای‌تان چاق سلامتی کنید؟» گفت: «نه بابا ده ثانیه نشد که... حدود کمتر از ده دقیقه شد. بنده خدا پیر بود، وسط خیابان هم نرده‌کشی بود.

 

مجبور شدیم هر کدام‌مان تا وسط خیابان بیاییم و از لای نرده‌ها روبوسی کنیم!» گفتم: «یعنی اینقدر واجب بود؟» گفت: «ببین یک ساعت است من برای کی دارم قصه تعریف می‎‎کنم. خب خود تو هم که رفتار مودبانه را بلد نیستی. معلوم است که واجب بود... آدم باید آداب معاشرت بلد باشد.»

 

تسلیم شدم و چیزی نگفتم. اما در نهایت طاقت نیاوردم و گفتم: «خب توی این ده دقیقه ماشین‌های پشت‌سری شما چکار می‌کردند؟» گفت: «هیچی، اولش کلی بوق زدند و اعتراض کردند اما بعد که خسته شدند، نشستند و قشنگ یک دل سیر آداب معاشرت یاد گرفتند.»


 

سایر اخباراجتماعیرا از اینجا دنبال کنید.
کدخبر: ۵۹۷۰۷۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر