یادداشت طنز| بیملاحظههای بیاعصاب

همه مردم، نه سلام کردن بلدند، نه جواب سلام دادن، نه تشکر کردن و نه هیچیِ دیگر. حتی بلد نیستند وقتی...
هفت صبح، عبدالله مقدمی| خانعمو شاکی و برزخی وارد خانه شد و بدون اینکه نگاهی به من بیندازد، لگدی را حواله پهلویم کرد و با خودش غر زد: «واقعا مردم بیملاحظه شدن!» همانطور که از درد داشتم به خودم میپیچیدم، گفتم: «شما که ما را خوب ملاحظه میفرمایید. مرسی اَه!» گفت: «عه! برادرزاده جان! تو اینجایی؟ فکر کردم نیستی.» گفتم: «اگر من نباشم شما لگد مبارک را به کی بزنید؟»
گفت: «راست میگویی. عزیزم! واقعا مرسی که هستی... آخر بعضیها برای آدم اعصاب نمیگذارند که. بندگان خدا یکذره آداب معاشرت شهری بلد نیستند.» گفتم: «کیها؟» گفت: «همه مردم، نه سلام کردن بلدند، نه جواب سلام دادن، نه تشکر کردن و نه هیچیِ دیگر. حتی بلد نیستند وقتی یکی دارد رفتار مودبانه میکند، بیسروصدا کنار بایستند و نگاه کنند و یاد بگیرند.» گفتم: «حالا به این افتضاحی هم که شما...»
حرفم را برید و گفت: «شما کدام پهلویت لگد نخورده؟» گفتم: «حالا که فکرش را میکنم میبینم هست... حتی بدترش هم است.» گفت: «آفرین! اصلا تو بگو! وقتی من در خیابان یک بزرگتر را که آشنایم هم است میبینم، نباید بهش سلام کنم؟» گفتم: «چرا» گفت: «خب پس چرا مردم اعتراض میکنند؟» گفتم: «یعنی مردم رهگذر آمدند و به شما اعتراض کردند که چرا به یکی از آشناهایتان سلام کردید؟ مگر میشود؟»
گفت: «حالا که شد. من واقعا متوجه نمیشوم ملت چرا میگویند: اول ماشینت را پارک کن بعد برو چاق سلامتی کن. خب تا من جای پارک برای ماشین پیدا کنم که طرف رفته!» گفتم: «یعنی شما ده، دوازده ثانیه مردم را معطل کردید تا با آشنایتان چاق سلامتی کنید؟» گفت: «نه بابا ده ثانیه نشد که... حدود کمتر از ده دقیقه شد. بنده خدا پیر بود، وسط خیابان هم نردهکشی بود.
مجبور شدیم هر کداممان تا وسط خیابان بیاییم و از لای نردهها روبوسی کنیم!» گفتم: «یعنی اینقدر واجب بود؟» گفت: «ببین یک ساعت است من برای کی دارم قصه تعریف میکنم. خب خود تو هم که رفتار مودبانه را بلد نیستی. معلوم است که واجب بود... آدم باید آداب معاشرت بلد باشد.»
تسلیم شدم و چیزی نگفتم. اما در نهایت طاقت نیاوردم و گفتم: «خب توی این ده دقیقه ماشینهای پشتسری شما چکار میکردند؟» گفت: «هیچی، اولش کلی بوق زدند و اعتراض کردند اما بعد که خسته شدند، نشستند و قشنگ یک دل سیر آداب معاشرت یاد گرفتند.»