عشقهای مسموم و سرنوشتهای خونین

تحلیل ریشههای روانی، فرهنگی و اجتماعی جنایتهای خانوادگی با تمرکز بر فشارهای سنتی، کمبودهای عاطفی و ناآگاهی اجتماعی
هفت صبح، سیما فراهانی| «پشیمان نیستم!» این جمله را مردی میگوید که همسر خبرنگارش را با ضربات دمبل و چاقو به قتل رساند و یکی از هولناکترین جنایتهای خانوادگی را رقم زد. مردی که قصد داشت حتی پسر نوجوانش را هم به قتل برساند. «برق طلاهای دخترخالهام مرا وسوسه کرد»؛ این را هم مردی میگوید که دخترخالهاش یعنی همان مجری شبکه افق را به طرز هولناکی، به قتل رساند به خاطر مقدار کم طلا!
مدتهاست که قتلها و جنایتهای خانوادگی، بهعنوان یک پدیده شوم، سایهای سنگین بر زندگی بسیاری از مردم انداخته است. این داستانها، داستانهایی از عشق، خیانت و درگیریهای عاطفی هستند که در بستر فرهنگی و اجتماعی خاصی شکل میگیرند. این داستانها، نه تنها نشاندهنده پیچیدگیهای روانی فردی هستند، بلکه یادآوری میکنند که چگونه فرهنگ و سنتها میتوانند بر رفتار انسانها تأثیر بگذارند.
در این روایتها، ما با دنیایی مواجه میشویم که در آن عشق و نفرت، امید و ناامیدی، همه و همه در هم تنیدهاند و نتیجهاش، گاه به جنایتی هولناک ختم میشود. آیا میتوانیم به این چرخه خشونت پایان دهیم؟ آیا میتوانیم با افزایش آگاهی و آموزش، به جامعهای دست یابیم که در آن عشق و احترام به جای خشونت و جنایت نشسته باشد؟ این سوالاتی هستند که نیاز به بررسی عمیقتر این پدیده را یادآوری میکنند.
کمبودهای عاطفی و خانوادگی
در دنیای پیچیدهای که در آن زندگی میکنیم، با گروه خاصی از قتلهای آشنا روبهرو هستیم. بعضیها ریشه در مسائل ناموسی دارند و بعضیها نیز ریشه در تمایل به کسب مال و منال بدون زحمت. دکتر مهرداد امیری، روانشناس در گفتوگو با خبرنگار هفت صبح این مسئله را بررسی میکند و میگوید: «این پدیده، نه تنها ناشی از عوامل فردی، بلکه به ساختارهای اجتماعی و فرهنگی وابسته است.
بسیاری از افرادی که دست به یکسری از جنایتهای خانوادگی میزنند، از دوران کودکی با کمبودهای عاطفی و خانوادگی مواجه بودهاند. آنها در خانوادههایی بزرگ شدهاند که نتوانستهاند به درستی آنها را تربیت کنند و به همین دلیل، در درون خود پر از عقدههای روانی و احساسی هستند. این کمبودها باعث میشود که آنها در مقایسه با دیگران، احساس نارضایتی و حسرت کنند.
در خیالات خود، این افراد به مقایسه ثروت و موفقیت دیگران میپردازند و فراموش میکنند که برای رسیدن به این موفقیتها، چه تلاشی لازم است. در جامعهای که برخی افراد به راحتی و از طریق ارتباطات خاص به موفقیتهای مالی دست مییابند، این حسرت و آرزو بیشتر خود را نشان میدهد. آنها به جای تلاش و کوشش، به دنبال راههای آسان و بدون زحمت هستند.»
جنایتکاران کم هوش
در دنیای امروز، افزایش جرائم و رفتارهای خشونتآمیز به معضلی جدی تبدیل شده است. این پدیده نه تنها امنیت اجتماعی را تهدید میکند، بلکه بر سلامت روانی افراد نیز تأثیرات منفی میگذارد. در این میان، نقش عوامل روانشناختی و اجتماعی در شکلگیری رفتارهای بزهکارانه به وضوح قابل مشاهده است.
استاد دانشگاه فرهنگیان تهران، در ادامه تحلیل این موضوع میگوید: «این مسئله به ویژه در افرادی که از نظر هوش و تواناییهای تحلیلی در سطح پایینتری قرار دارند، بیشتر به چشم میخورد. این افراد که معمولاً در تصمیمگیریهای خود دچار مشکل هستند، به راحتی در دام افکار منفی و جنایتکارانه گرفتار میشوند. از نظر روانشناسی، افرادی که به چنین اقداماتی دست میزنند، معمولاً قادر به ارزیابی درست پیامدهای اعمال خود نیستند و در نتیجه، به راحتی به سمت خشونت و جنایت میروند.
به قول بندورا، روانشناس آمریکایی، افرادی که به فکر پیامدهای اعمال خود هستند، هرگز به سمت جنایت نمیروند. در واقع، این افراد باهوش و متفکر، به دنبال راههای منطقی و انسانی برای حل مشکلات خود هستند. اما کسانی که در این مسیر قرار میگیرند، معمولاً به دلیل ناتوانی در تفکر منطقی و عمیق، به سمت اقداماتی میروند که نه تنها به خودشان آسیب میزند، بلکه به جامعه نیز خسارتهای جبرانناپذیری وارد میکند.
این مسئله به ویژه در جوامع ما که تحت تأثیر فشارهای اجتماعی و فرهنگی قرار دارند، بیشتر مشهود است. در چنین جوامعی، افراد ممکن است به خاطر ترس از قضاوتهای اجتماعی یا فشارهای خانوادگی، تصمیمات نادرستی اتخاذ کنند. این فشارها و حرص به ثروت، میتواند آنها را به سمت جنایت و خشونت سوق دهد.»
ریشهها و راهکارها
در جامعهای که با پدیدههای پیچیده اجتماعی و فرهنگی روبهروست، قتلهایی با ردپای آشنا، به عنوان یکی از چالشهای جدی مطرح میشود. این پدیده نه تنها ناشی از عوامل فردی و روانی است، بلکه به ساختارهای اجتماعی و اقتصادی نیز وابسته است.
امیری ادامه میدهد: «یکی از عوامل مهم در وقوع قتلهای ناموسی، عدم کنترل هیجان و احساسات است.افرادی که به دلیل ناآگاهی یا عدم توانایی در مدیریت هیجانهای خود، به رفتارهای خشونتآمیز دست میزنند، معمولاً از تفکر منطقی و عمیق باز میمانند.
این افراد در لحظات بحرانی، به جای فکر کردن به پیامدهای اعمال خود، تحت تأثیر احساسات قرار میگیرند و تصمیمات نادرستی میگیرند. به عنوان مثال، در مواردی که فرد به دلیل خیانت یا مسائل عاطفی به شدت هیجانزده میشود، به جای بررسی راههای منطقی برای حل مشکل، به سمت خشونت و جنایت میرود. این عدم کنترل هیجان نه تنها به خود فرد آسیب میزند، بلکه به جامعه نیز خسارتهای جبرانناپذیری وارد میکند.»
تأثیر فرهنگ و سنت
فرهنگ و سنتهای موجود در جامعه نیز نقش مهمی در بروز قتلهای خانوادگی با علتهای ناموسی ایفا میکنند. این روانشناس با اشاره به چنین موضوعی میگوید: «در جوامعی که به شدت تحت تأثیر فرهنگهای خاص قرار دارند، افراد ممکن است به خاطر حفظ آبرو یا ناموس خانواده، دست به اقداماتی بزنند که در نهایت به خشونت و جنایت منجر میشود.
این مسائل به ویژه در مناطقی که فرهنگهای سنتی و محافظهکارانه حاکم است، بیشتر به چشم میخورد. افرادی که در چنین جوامعی زندگی میکنند، ممکن است به دلیل ترس از قضاوتهای اجتماعی یا فشارهای خانوادگی، تصمیمات نادرستی اتخاذ کنند. این فشارها میتواند باعث شود که فرد به جای حل منطقی مشکلات، به سمت خشونت و جنایت برود.»
کاهش وقوع جنایات به شرط افزایش آگاهی عمومی
این روانشناس جنایی، به راهکارهایی در این زمینه اشاره میکند و میگوید: «برای کاهش وقوع قتلهای خانوادگی و دیگر جرایم خشن، ضروری است که آگاهیهای روانشناختی و اجتماعی در جامعه افزایش یابد. اگر مردم نسبت به رفتارهای خود و پیامدهای آنها آگاه شوند، احتمال وقوع چنین جنایتهایی به شدت کاهش خواهد یافت. آموزش قوانین و حقوق یکی از این راهکارهاست.
مردم باید با قوانین آشنا شوند و بدانند که هرگونه اقدام غیرقانونی چه پیامدهایی دارد. این آگاهی میتواند به جلوگیری از وقوع جنایات کمک کند. همچنین به افراد آموزش داده شود که زمان به خودی خود مشکلات را حل نمیکند و باید برای حل مسائل تلاش کنند. این موضوع به آنها کمک میکند تا در مواجهه با مشکلات، به جای اقدام ناگهانی، به فکر راهحلهای منطقی باشند.
ایجاد اعتماد در روابط اجتماعی و خانوادگی، به ویژه در زمینههای حقوقی و مالی، هم میتواند از بروز بسیاری از مشکلات جلوگیری کند. وقتی افراد به یکدیگر اعتماد داشته باشند، احتمال بروز تنشها و درگیریها کاهش مییابد. همچنین به نظر من، مردم باید به اهمیت تفکر قبل از عمل و مشورت با افراد متخصص توجه داشته باشند.
این موضوع به ویژه در زمینههای حقوقی و مالی بسیار حیاتی است. مشورت میتواند به افراد کمک کند تا از تصمیمات نادرست جلوگیری کنند. در این میان رسانهها و نهادهای اجتماعی هم باید به مردم کمک کنند تا نسبت به مسائل اجتماعی حساس شوند و از آنها مطالبهگری کنند. این حساسیت میتواند به افزایش آگاهی عمومی و کاهش وقوع جنایات کمک کند.»
بیتفاوتی نسبت به جرم
وقتی صحبت از قانونگریزی و قانونمندی میشود، هر دو حالت تأثیر عمیقی بر جامعه میگذارند. زمانی که جنایت در جامعه گسترش مییابد و نمونههای مشابه به کرات تکرار میشود، متأسفانه این پدیده به تدریج قفل میشود و حساسیت اجتماعی نسبت به این جنایتها کاهش پیدا میکند. به مرور زمان، رگ گردن مردم به خاطر این مسائل دیگر بیرون نمیزند و این وضعیت به امری عادی تبدیل میشود.
دکتر امیری با بیان این صحبتها موضوع را از جنبه دیگری بررسی میکند: «این وضعیت میتواند به فاجعهای بزرگ منجر شود، مثلا مشکلاتی نظیر گرسنگی و فقر به بخشی از زندگی روزمره تبدیل میشوند و کسی هم متوجه این تغییرات نمیشود. گسترش جنایت و خشونت هم به دلیل کثرت شنیدن، دیدن و خواندن در رسانهها، به نوعی اشباع شدگی در جامعه منجر میشود.
مردم به تدریج نسبت به این بدیها بیتفاوت میشوند و آنها را جزئی از زندگی میپندارند. وقتی به این مرحله برسیم، هیچ کس برای اصلاح امور اقدام نمیکند و این بزرگترین فاجعهای است که ممکن است در جامعه رخ دهد. یکی از پیامدهای این وضعیت، از بین رفتن سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی به معنای حضور فعال و موثر مردم در جامعه برای اصلاح امور است.
وقتی مردم دیگر نسبت به این موضوعات حساسیتی نداشته باشند، سرمایه اجتماعی به صفر میرسد و این موضوع به ضرر جامعه تمام میشود. در این شرایط، قانونگریزی بیشتر میشود و هزینههای بازگرداندن جامعه به مسیر قانونمداری به شدت افزایش مییابد. این مسئله نه تنها برای جامعه، بلکه برای حاکمیت و دولت و تمام ارگانها نیز چالشبرانگیز میشود.
در نهایت، این چرخه منجر به افزایش جنایت و کاهش امید به زندگی در جامعه میشود. بنابراین، ضروری است که مردم را بیشتر آگاه کنیم.رسانهها باید به آموزش و اطلاعرسانی درباره تأثیرات منفی قانونگریزی و جنایت بپردازند. باید به ایجاد حساسیتهای اجتماعی نسبت به این موضوعات پرداخته و مردم را به مطالبهگری ترغیب کنیم تا دیگر چنین اتفاقاتی نیفتد. همچنین باید قوانینی وضع شود که مجازاتهای سختتری برای جنایتکاران در نظر بگیرد و آنها را از پیامدهای اعمال خود آگاه کند. با این اقدامات، میتوانیم به جامعهای سالمتر و آگاهتر دست یابیم که در آن امید به زندگی و احساس امنیت دوباره به مردم بازگردد.»
ریشههای اجتماعی و فرهنگی جنایت
برای کاهش قتلهای ناموسی و دیگر جرایم، باید به عوامل فرهنگی، اجتماعی و روانی توجه کنیم و تلاش کنیم تا آگاهی مردم را افزایش دهیم. با ایجاد یک جامعه آگاه و حساس، میتوانیم به سمت کاهش خشونت و افزایش امنیت اجتماعی حرکت کنیم. این موضوع نه تنها به نفع فردی است، بلکه به نفع کل جامعه خواهد بود.
عبدالصمد خرمشاهی، یک حقوقدان جنایی است که این موضوع را از زاویه دیگری بررسی میکند و به خبرنگار هفت صبح میگوید: «در سالهای اخیر، جوامع مختلف به ویژه در کشور ما با پدیدهای نگرانکننده به نام افزایش جرائم خشن مواجه شدهاند. این افزایش تنها به قتلهای خانوادگی یا خویشاوندی محدود نمیشود، بلکه به نوعی نشاندهنده یک بحران اجتماعی عمیقتر است.
در واقع، این افزایش نشاندهنده یک روند کلی در جامعه است که به عواملی فراتر از یک یا دو واقعه خاص مربوط میشود. جرائم خشن به هیچ وجه یک شبه یا به طور ناگهانی بروز نمیکنند؛ بلکه هر بزه یا جرمی که اتفاق میافتد، ریشه در علل و عوامل مشخصی دارد که از منظر جرمشناسی قابل تحلیل و بررسی هستند.
این عوامل میتوانند شامل شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی باشند که بر رفتار افراد تأثیر میگذارند. بنابراین، برای درک بهتر این پدیده، لازم است به بررسی عمیقتر این عوامل و زمینههای اجتماعی بپردازیم تا بتوانیم راهکارهای موثری برای کاهش جرائم خشن ارائه دهیم.»
برنامهای برای کاهش فاصله طبقاتی و بهبود وضعیت اقتصادی
این حقوقدان معتقد است برای کاهش این جرائم، دولت باید برنامههایی برای کاهش فاصله طبقاتی و بهبود وضعیت اقتصادی جامعه تدوین کند:« این اقدامات میتواند شامل ایجاد شغلهای جدید و افزایش دستمزدها باشد. آموزش باید در اولویت قرار گیرد.
بهبود کیفیت آموزش و دسترسی به آن میتواند به کاهش مشکلات اجتماعی کمک کند. قوه قضائیه و سایر نهادهای مربوطه هم باید برنامههای موثری برای پیشگیری از جرم داشته باشند. این برنامهها باید شامل آموزش و ارتقاء آگاهی عمومی در مورد خطرات و عواقب رفتارهای بزهکارانه باشد. بدون اقدامات موثر و تغییر شرایط اقتصادی و اجتماعی، نمیتوان انتظار داشت که با نصیحت و موعظه، رفتارهای بزهکارانه کاهش یابد.»