پاژ، روستای فراموش شده خالق شاهنامه

زادگاه فردوسی، برخلاف جایگاه جهانیاش، از ابتداییترین امکانات گردشگری بیبهره است
هفت صبح، مهسا کسنوی| همه ما نام استاد بزرگ زبان فارسی، «حکیم ابوالقاسم فردوسی» را شنیدهایم. شاعری که 30 سال از عمر خود را وقف احیای زبان فارسی، هویت و فرهنگ ایرانیان کرد و در تاریخ فارسیزبانان جهان جاودانه شد اما کمتر کسی میداند این شاعر بزرگ، زاده کجاست و در کدام نقطه از ایران، حماسهسرایی کرده است. فردوسی بزرگ در روستایی به نام «پاژ» از توابع توس چشم به جهان گشود. روستای پاژ در 30 کیلومتری شمال شرقی مشهد است و اگر از علاقهمندان به فردوسی باشید، دیدن زادگاه این شاعر بزرگ در گوشه نهچندان دور از شهر مشهد، خالی از لطف نیست.
افسانه باج تا پاژ
مردم محلی، روستای خود را «پاز» مینامند اما فامیل تمام اهالی این روستا در شناسنامه، با فاز یا فازی، خاتمه مییابد. در ورودی این روستا، چیز دیگری نوشته شدهاست:« به پاژ، زادگاه حماسهسرای بزرگ، حکیم ابوالقاسم فردوسی خوش آمدید.» مگر میشود روستای حماسهسرای بزرگ فردوسی، خود افسانهای برای نامش نداشته باشد.
مردم محلی، افسانه اسم روستا را اینگونه تعریف میکنند: « در دوران فردوسی، از تمام شهرها و روستاها خراج و باج میگرفتند اما وقتی به اینجا رسیدند مردم شهر به جای دادن باج، تصمیم گرفتند پهلوان خود را بفرستند تا با پهلوان سرزمین باجگیرنده کشتی بگیرد به این شرط که اگر در مسابقه پیروز شود، باج و خراجی ندهند.» طبق روایت افسانهها، « پهلوان فارسها، با یک دست، جگر پهلوان سرزمین باجدهنده را در میآورد و او درجا میمیرد. از آن روز به بعد به رسم افتخار اسم این سرزمین را باج مینامند که در سالهای متمادی به فاز، پاز و در آخر پاژ تغییر نام داده است.»
هیچ چیز در پاژ، برازنده نام فردوسی نیست
وقتی وارد پاژ شوید و کمی بعد که به قلعه زادگاه فردوسی برسید؛ نه عظمت برج و باروها و نه اشعار حماسهسرای بزرگ فردوسی روی دیوارها، بلکه بوی سرگین حیوانات، هوش از سرتان خواهد برد. جویهای آب در پاژ، جاری نیستند و آنها را لجن فراگرفته است. تلفن همراه نیز آنتن ندارد.تابلوی راهنمایی وجود ندارد تا شما را برای رسیدن به قلعه تاریخی، راهنمایی کند. اگر خیلی خوش شانس باشید و چند نفر از محلیها، پاسختان را بدهند به یک قلعه خواهید رسید که هیچ برازنده زادگاه فردوسی نیست.
از این بنا، تقریبا چیزی باقی نمانده، جز یک اتاق که میگویند خانه و زادگاه فردوسی بوده و به نظر میرسد مرمت شده که آن هم از یادگاری نوشتن برخی افراد، در امان نمانده است. روستاییها میگویند در قدیم، دور قلعه برای جلوگیری از حمله خندق بوده و این بنا 12 برج داشته که اکنون حتی یکی از آن برجها باقی نمانده است.
دکتر طوسیوند، ناجی قدیمی پاژ
از محلیها که در مورد قلعه بپرسید، نام دکتر طوسیوند از دهانشان نمیافتد. یکی از آنها که اجدادش از400 سال پیش در پاژ زیست میکردند، میگوید: «از دوران کودکیام، به خاطر دارم دور قلعه مالرو بود.» دکتر طوسیوند که اصالتا پاژی است، از جیب خودش هزینه کرد و راه را آسفالت و قلعه را مرمت کرد تا توریستها به اینجا بیایند.» او ادامه میدهد:«حتی او وصیت کرده تا بعد از مرگش نصف اموالش را خرج بازسازی پاژ کنند. اما خبری نیست. گاهی وکیل دکتر میآید و میرود اما کاری از پیش نمیرود. همین قدر که از پاژ باقی مانده است را ما مدیون دکتر طوسیوند هستیم.»
به دنبال گنج
دیوارهای قلعه پر از سوراخ است. یکی از اهالی روستا در اینباره میگوید:« سوراخها را گنجیابها ایجاد کردند. شبانه میآیند اینجا و دنبال گنج میگردند.» میپرسم چیزی هم پیدا کردهاند؟ پاسخ میدهد:« دلت خوش است خانم. اگر پیدا کنند میآیند به من و شما بگویند؟» یکی دیگر از اهالی روستا، بقیه صحبت را با تعریف خاطرهای ادامه میدهد:« به خاطر دارم دو بار در اینجا چیزی پیدا کردند که حسابی سر و صدا به پا کرد. یک بار زمانی که مدرسه میرفتم در دهه 50 ،یک جمجمه قدیمی انسان پیدا شد که خیلی قیمتی بود و گفتند میبرند موزه. بار دیگر در دوران سربازیام دور تا دور قلعه را فنس کشیدند و گفتند چیزی پیدا شده ولی هیچ وقت نفهمیدیم، چی؟»
از تاجیکستان تا توریست عاشق ایتالیایی
پاژ توریست هم دارد، توریستهایی که بیشترشان تاجیکی هستند و به نقل از مردم روستا به دلیل اهمیتی که در تاجیکستان به شاهنامه فردوسی میدهند، سر از پاژ در میآورند و دوست دارند زادگاه خالق شاهنامه را از نزدیک ببینند. اما هرازگاهی سروکله اروپاییها هم در این روستا پیدا میشود. یکی از محلیها با لهجه شیرین خراسانی تعریف میکند:« چند سال پیش یک مرد بور با شلوارک و رکابی در روستا پیدایش شد که همهمان را متعجب کرد. با مترجمش که صحبت کردیم، فهمیدیم ایتالیایی است و عاشق فردوسی. او گفت برای دیدن مقبره و زادگاه فردوسی به ایران، مشهد و به پاژ آمده است.» او ادامه میدهد:« مرد ایتالیایی با دیدن قلعه پاژ ناراحت شد و گفت شما قدر فردوسی را نمیدانید.»
رویای گردشگری در پاژ
فامیلش را نمیگوید. خانه پدریاش روبهروی قلعه است و آرزویش این است که پاژ، توریستپذیر شود. به گفته خودش با همین رویا، کار کردن در شهر را رها کرده و به پاژ برگشته است. او میگوید:«سال 89 بود که دهیار به من پیشنهاد داد به پاژ برگردم. او گفت ملکت جای خوبیست و برای گردشگری مناسب است. همین شد که با رویای آبادی به اینجا برگشتم. حتی برای جذب توریست مراسم هم گرفتند و مسئولان آمدند. اما همان مراسم بود و کاری از پیش نرفت.»
یکی دیگر از مردان روستا، پاژ را با یکی از روستاهای اطراف به نام فرخد که به لطف جشنواره گلمحمدی و گلابگیری از طریق جذب گردشگر، اوضاع اقتصادیشان رونق گرفته، مقایسه میکند و میگوید:« اینجا سرزمین فردوسی است. از لحاظ تاریخی بسیار ارزشمند است اما متاسفانه روستای پایینتر توریست دارد و ما نداریم. در آنجا سفیر عربستان میرود و ما را کسی نمیشناسد. دلیلش داشتن دهیار خوب است. در روستای فرخد، دهیار باعث کسب روزی برای روستا شده اما دهیار ما فقط نمایشی است.»
میخواهند پاژ را کسی نشناسد
زنان روستا زیاد اهل گفتوگو نیستند. به سختی به سوالم پاسخ میدهند. میپرسم تا به حال در روز بزرگداشت فردوسی در پاژ مراسمی گرفته شده است؟ یکی از زنان پاسخ میدهد:« بله چند سال پیش یک مراسم گرفته شد. صندلی آوردند.آواز خواندند، شاهنامهخوانی و نقالی کردند. فیلم گرفتند و حتی از تلویزیون هم پخش شد. اما آن فیلم را به فیلمهای آرامگاه فردوسی وصل کردند و اصلا به زادگاه فردوسی، اشاره نشد.» زن ادامه میدهد:« نمیدانم چرا میخواهند روستای ما را کسی نشناسد.»