بگذارید همین خوشیِ اندک برای ما کتاببازها بماند

نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران یکی از خلوتترین و خالیترین دورانش را تجربه میکند
هفت صبح، حمیدرضا محمدی| تا باشد ردیف و رسته برای «کتاب» باشد. خوشا که مردم اجتماع یابند و پشت هم قطار شوند برای کتاب. همین که آدمها گرد هم آیند تا از نویسنده محبوبشان برای تازهترین کتابش سایهدست بگیرند، زهی سعادت. حالا آن مؤلف یا مترجم هرکسی که میخواهد باشد؛ خواه سیاستمدار و بازیگر و خواننده و فوتبالیست، خواه قلم بهدستی نامبردار و نامدار و نامآور. اصلا تو بگو زردترین آدم.
مهم این است که فصل مشترک آن افراد فرهنگ است و کتاب. حتی با وجود قیمت سر بهآسمان ساییده کتاب -چه برای ناشر و چه برای مطالعهکننده- که دیگر در سبد خرید طبقه متوسط کمتر جایی دارد و بدل به کالای مرفهان شده است.آن هم در سالی که شاید به جرئت بتوان گفت، نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران یکی از خلوتترین و خالیترین دورانش را تجربه میکند و معالاسف خرید قسطی کتاب دارد رونق میگیرد.
همهمان یاد داریم دورههایی را که هیچ دور و دیر و دراز هم نیست و دستکم عصرها و آخر هفتهها غلغلهای از جمعیت مشتاق بود و حتی در راهروها جا برای عبور نبود و چاپ بعضی کتابها در همین 11روز تمام میشد. اما اکنون جز چند ناشر مشهورتر که مشتری دائمی خود را دارند، بقیه غالباً مگس میپرانند و فروششان چنگی به دل نمیزند.
برای همین میگویم آن غرزنان و نقکنان همیشگی که نک و ناله میکنند و ایراد میگیرند کاش بدانند برای ما جماعتِ کتاببازِ کتابخوار، همین خوشیهای کم و کوچک و کوتاه که گاهی شاید یکپنجم حقوق ماهانهمان هم بهسختی سهم ابتیاع کتاب شود، مانده است تا صف بکشیم و مراسم موسوم به جشن رونمایی، از آدم محبوبمان، روی صفحه نخست کتاب جدیدش امضا بگیریم. -اگرچه شاید خودم هیچگاه در صف امضا نایستم- اما همین اندک را بگذارید بماند و خرده نگیرید تا جایگاه و پایگاه کتاب بیش از این مشمول نسیان روزگار نشود.