جنوب کوچک مشهد | روایت زندگی مهاجران جنوب در شهرک عربهای مشهد

از بازار پرمشتری فلافل و ماهی تا لهجه شیرین عربی
هفت صبح، مهسا کسنوی| اگر گذرتان به مشهد افتاده و دلتان هوای جنوب کرده، کافیست سری به شهرک عربها بزنید؛ محلهای که با فلافلهای تند، رایحه خرما، صدای لهجههای گرم جنوبی و بازار ماهیاش، شما را بیدرنگ از شمال شرق ایران به سواحل کارون و اروندرود پرتاب میکند!
اینجا، پیش از انقلاب خانههای سازمانی نیروی هوایی بوده است، اما پس از انقلاب و با شعلهور شدن آتش جنگ ایران و عراق، بسیاری از مردم خوزستان به این نقطه پناه آوردند. بنیاد امور مهاجرین و جنگزدگان برای اسکانشان، آنجا را تجهیز کرد و مدرسه، مسجد و مرکز بهداشت هم در آن ساخته شد. اینجا نام دلنشینی دارد: شهرک عربها.
با گذر زمان، این محله نهتنها رنگ و بوی مهاجرنشینیاش را از دست نداد، بلکه تبدیل به یکی از خاصترین و زندهترین محلههای مشهد شد؛ جایی که فرهنگ جنوب و شمال شرق در هم آمیختهاند. حالا اگر مسافر مشهد هستید و با بلیط تهران-مشهد پا به این شهر گذاشتهاید، شهرک عربها را در لیست مقصدهای حتماً دیدنیتان قرار دهید. آنجا فقط یک محله نیست؛ سفری کوتاه به دل فرهنگ و مقاومت است.
بوی ماهی، شیرینی عربی و فلافل فضا را پر کرده است. اگر چشمانتان را ببندید و به صداها و لهجهها گوش دهید و هوا هم کمی گرم باشد، شک نکنید که خیال حضور در جنوب به سرتان خواهد زد. اینجا «شهرک عربها» است، در دلِ شرقیترین نقطه ایران؛ مشهد.
شهرک شهید بهشتی یا شهرک عربها
شهرک شهید بهشتی، که مردم مشهد آن را به نام شهرک عربها میشناسند؛ گوشه دنجی از شهر است که در و دیوارش شما را به یاد خرمشهر و آبادان میاندازد.مردم این منطقه، معمولا جنگزدههایی هستند که به مشهد پناه آوردند و بعد از گذشت ۴۰سال هنوز هم در این مکان ماندهاند. مغازهها اینجا به چند دسته تقسیم میشوند.
ماهیفروشها، که انواع ماهیهای جنوب را دارند. فلافلیها که جز فلافل، خوراک و سمبوسه و بقیه غذاهای جنوبی را هم میفروشند. حلویات که شیرینیهای جنوبی و خرماهای مختلف را در آن مغازهها خواهید دید. و مغازههای ته لنجی، که در آن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را پیدا میکنید. از شامپوهای مارکدار و نسکافه آنور آبی بگیر تا شکلاتهای خارجی.
خانههای نیروهوایی که میزبان جنگزدهها شد
صاحب یک فلافلی بزرگ در اول شهرک است. نامش را نمیگوید. میلی به حرف زدن ندارد؛ غرغر ریزی میکند و با لهجه شیرین عربیاش میگوید:« قهوه نخوردم. مغزم کار نمیکنه.»اما بعد از چند دقیقه، بدون هیچ اصراری برای صحبت کردن، ادامه میدهد:«9 سالم بود که آمدیم مشهد؛ بیشتر بچهها و زنها. مردها ماندند تا بجنگند.» او در ادامه میگوید که شهرک شهید بهشتی یا شهرک عربها، آن زمان خانههای سازمانی نیروهوایی پهلوی بوده که بعد از انقلاب، خالی مانده، برای همین، بسیاری از جنگزدهها، به این شهرک آمدهاند و هنوز هم اینجا ساکن هستند.
از دل جنگ به فلافلفروشی
سه نفری نشستهاند کنار هم و گپ میزنند. از قدیمیهای شهرک هستند. هر کدام در حیطههای مختلفی، فعالیت میکنند. آقای عبداللهی ماهیفروشی دارد. آقای تموری فلافل فروشی و دیگری که نامش را نمیگوید و از همه مسنتر و کمحرفتر است، شیرینیهای مخصوص جنوبی میفروشد.
آقای تموری، گفتوگو را با لهجه شیرین جنوبی، شروع میکند:«جنگ که شد، گیج و ماتم زده بودیم. نمیدانستیم چه کنیم. حوالی سال 1360 بود و من 14 سال داشتم که به مشهد آمدیم و از اول همینجا ساکن شدیم. ما نوجوانها، بچهها و زنها ماندیم و مردها برگشتند که بجنگند.»او ادامه میدهد:« برای گذران زندگی، ایده فلافل فروشی به سرمان زد. اول فقط دو مغازه بود. بعد بیشتر و بیشتر شد و ماهی و بقیه چیزها هم اضافه شدند.»
آقای عبداللهی، صحبتهای آقای تموری را کامل میکند:«غذاهای اینجا، همه سنتی جنوب است. فلافل، سمبوسه، میگو، خوراک ماهی، کبه و شیرینیهای عربی مثل بامیه،جوز و لوز، قطاب و باقلوا که از اینجا به بقیه شهر هم پخش میشود.»
نمیخواستیم دوباره از صفر شروع کنیم
از آنها میپرسم، چه شد که بعد از تمام شدن جنگ، باز هم در مشهد ماندید؟ عبداللهی میگوید:«وقتی آمدیم، ما هم مثل امام رضا در مشهد غریب بودیم. به بودن کنارش عادت کردیم و نمیتوانستیم دل بکنیم.»تموری ادامه میدهد:« وقتی آمدیم اینجا از صفر شروع کردیم. خانه، خانواده و زندگی ساختیم. حتی بعضی از ما با مشهدیها ازدواج کردیم. اگر برمیگشتیم باید دوباره از صفر شروع میکردیم؛ این کار برایمان سخت بود.»
نسل جدید به دنبال آسودگی
بیشتر کاسبهای اهل شهرک را میانسالها، تشکیل میدهند و اگر جوان فروشندهای هم ببینید، به محض هم صحبتی با او متوجه خواهید شد از اتباع است. به همین بهانه، میپرسم، فرزندانتان هم کار شما را در شهرک، ادامه دادند؟ عبداللهی پاسخ میدهد:« در مواقعی که سرم شلوغ است، کمک میکنند اما اینکه بگویم کار من را برای آینده بخواهند ادامه بدهند، نه.» تموری، زخم دستانش را که با تیغ ماهی،سالها پیش بریده، نشان میدهد و میگوید:« نسل جدید کار سخت را دوست ندارد. یعنی ما هم به آنها میگوییم درس بخوانند تا زندگی و کار بهتری داشته باشند.»
کمک شبکههای اجتماعی به دیدهشدن
تقریبا هفت، هشت سالیست که شهرک شهید بهشتی، معروف به شهرک عربها در بین مردم معروف شده است. آقای عبداللهی در اینباره میگوید:« ما تبلیغ خاصی نکردیم. فقط از طریق پیج اینستاگرام و شبکههای اجتماعی مردم ما را بیشتر شناختند.» عبداللهی ماهیفروش است و ماهیهایش را از طریق اینستاگرام به روش خاص خودش تبلیغ میکند و از خواص آنها میگوید.
آقای تموری هم میگوید: « کسی از مسئولان نه حمایتی کرده و نه تسهیلات و وامی به ما داده است. بدون وام هم که نمیشود کسب و کاری را توسعه داد. فقط شبکههای اجتماعی در حال حاضر، سبب رونق کسب و کار ما شدند.»