یک فهرست غمانگیز از جوانمرگان تاریخ معاصر
روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | این لیست جوانمرگان معاصر است که برای ننهعلی، مادر انصاریان اسمشان را جمع کردهام تا بگویم دنیا همیشه همینقدر آش و لاش بوده است غصه نخور. خدا بهت صبر بدهد. بیاو چگونه سر سفره هفتسین مینشینی و به ماهی قرمز خیره میشوی؟
* یک: لابد مادر فرخی یزدی هم حال تو را داشته وقتی پزشک احمدی زندان قصر عمرش را تمام کرد. یا ننهگلزار که پسرش حسین را در مسابقات پهلوانی کشور چیزخور کردند و رفت تا پایان عمر در سراب نیلوفر با ماران و موران دمخور شد. حتی خانجون مادر غلامرضا تختی. یا مادران میرزاده عشقی و عباس نعلبندیان و پروین اعتصامی که نمیدانم مردهشویها چه شکلی دلشان آمد گوشهایشان را پنبه بگذارند که هیچ نشنوند و هیچ نبینند که آنها از گوش میدیدند و از چشم میشنیدند و از گلو عاشق میشدند.
جهان لبریز از جوانمرگی مریم میرزاجانی و رضاقلیمیرزا ظلی و داریوش رفیعی است. پوپک گلدره و ناصر عبدالهی. چنین جهان لبریز از جوانمرگیای، فقط مادران را از پا میاندازد و از زایش پهلوانان پشیمانشان میکند. همچون ننهعلی و مادران توفیق جهانبخت و صمد بهرنگی و فروغ فرخزاد. جهان شرمزده چگونه میتواند رو در روی مادر مهدی باکری بایستد و نگاهش کند. جهانی که شیرسنگی ندارد روی قبر مرتضی کیوان و سیروس قایقران و پرویز فنیزاده بگذارد. یا حتی شانه گیسو که روی سنگ گور ماهچهره خلیلی و غزاله علیزاده و عسل بدیعی حکاکی کند.
* دو: مادران سیمین شفیقی و ژانت کهنصدق و پوپک گلدره. نمیدانم چرا همه این مادران جوانمرده شکل چشمهایشان شبیه مادر سهراب بود. سهراب سمنگانی. پسر تهمینه مغموم. که گویی پسران جوانمرگشان در نبردی یک طرفه با رستم روزگار جان باختهاند و دخترانشان نیز به دست افراسیابی از جنس معاصر. چه فرق میکند تصادف اتومبیل باشد یا بالا انداختن سیانوری تاریخگذشته یا به خاک افتادن به ضرب چاقو یا مثل مجید روستا که بیاید از پنجره بگریزد و ناگهان سقوط کند و بمیرد.
برای یک مادر چه فرق میکند ایست قلبی با سرطان یا کزاز. مهم آن فقدان ابدی ست که با هیچ پر نمیشود جز خودش. جز خودش که بازگشتنی نیست. جوانمرگی در شکل ظاهرش دچار تغییرات شده است وگرنه از نظر ماهوی همان است که بود. حالا دیگر سنگتراشان شکل شیر و شمشیر را به نشانه شیردلی جوان از دست رفته بر سنگ مزارش صیقل نمیدهند که وقت غروبها آدم نگاهشان کند و بگوید مادرش هیچ، بگو آن غسال چه شکلی طاقت آورد این بشر را بشوید؟
* سه: چه فرقی میکند جوانمرگی سهرابیَل پسر تهمتن با مرگ زودرس حسین ننهگلزار کرمونشاهی که دلپذیرترین پهلوان عصرقجر بود. یک عمر باید بازوبند پهلوونباشی پایتخت را میبست به بازوی نازنیناش و ننه گلزار، صبح تا شب قربونصدقهاش میرفت اما وقتی برای کشتی به تهران آمد نوچههای اکبر خراسونی، چنان چیزخورش کردند که مجنون شد و به کرمونشاه برگشت و در باغی مخروبه به تنهایی زیست و به تنهایی تموم کرد. هر گاه که غمسراییهای ننهگلزار را به یاد میآوردم که برای رولهاش، چنگ به صورت میزده و حتی این را نمیدانست که حسینش قرار بود بعد از رسیدن به بازوبند، با عشق ازلیاش وصلت کند. هنگامی که حسین در سراب نیلوفر، مخروبهنشین شد آخرش هم با ماری اژدهاپیکر درافتاد و گزیده شد. آیا مادرش قیه کشیدن بلد بود؟ مویه زدن چه؟ اوخشاما خواندن چه؟
* چهار: چه فرقی میکند جوانمرگ مغموم، پروین اعتصامی باشد که صورتش دائم از شکنجه شوهر افسرش کبود بود و هر قدر میخواست آن را جلوی در و همسایه، با چاقچور و چارقد بپوشاند باز کبودی از یکجایی دیگر میزد بیرون، یا داریوش رفیعی جوانمرگ باشد که عشقش به زهره از او تندیس اندوه ساخت یا عباس نعلبندیان که جوانمرگی را به تمام معنا زیست کرد و من هرچه دنبال نوار ضبطصوتی که او در آخرین ساعات زندگی قبل از خودکشیاش پر کرده و کنار گذاشته بود میگردم بیشتر در گل میمانم.
مردی که نمایشنامهاش با عنوان مطول «پژوهشی ژرف و سترگ در سنگوارههای قرن بیست و پنجم زمینشناسی» کلی جایزه در جشن و هنر شیراز برد و از او به عنوان« پسرک روزنامهفروشی که اثرش شاهکاری از یک نابغه است» تجلیل کردند سنگمزاری غریب دارد که آدم را از قبرستانهای قدیمی میگریزاند: «در این غربت قریب عطر تو را از کدامین طوفان باید خواست؟» مردی که تمام صادها را سین مینوشت و حتی خواهرش را خاهر صدا میزد وقتی که با موتور تصادف کرد و طحالش پاره شد انگار از خدایش بود که خودویرانگریاش به نهایت اضمحلال برسد و خلاصی یابد.
پس دیگر در روزهای آخر زندگی، از فرط فقر، کتابهایش را که عزیزترین اشیای عمرش بود میفروخت و وصله تناش میکرد تا بدون چاییشیرینی نماند و بالاخره در یک دوشنبه خردادی از سنه ۱۳۶۸ در حالی که «شونزده تا دیازپام… پانزده تا اکسازپام… ده تا کدئین…هفده تا دیکلوفناک…» همه را یکجا قورت داده بود حتی فرصت نیافت که با فردوس کاویانی وداع کند. کاش فردوس میتوانست اولین آدمی باشد که وارد اتاقش میشود و کاغذ سیگارش را به یادگار برمیداشت که رویش نوشته بود «امیدوارم امروز و فردا کسی به سراغم نیاید.» مردی با چهارده اثر منتشر شده و نشده -که هر کدام برای خود در فرمگرایی، بیپروایی وحشتناکی دارند- عینک دودیاش را کنار اکسازپامهایش و کاغذسیگارش جا گذاشت و دررفت سمت غسالخانه. آیا واقعا گاهی غسالخانه بهترین پناهگاه جهان نیست و کافور تنها ثروت نویسندگان اهل شورش و خطا و عدم به شمار نمیرود؟
* پنج: نگاه کن سوگلیهای مرا که روی سی سالگی ندیدند: مهدی باکری شهادت در جزیره مجنون (۱۳۶۳). سلمان هراتی شاعر ۲۷ساله که سال ۱۳۶۶ در سانحه رانندگی از دست رفت. میرزاده عشقی شاعر و آهنگساز آزادیخواهی که در ۲۹سالگی در مقابل خانهاش هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد (۱۳۰۳). بابک قربانی قهرمان ۲۵ساله کشتیفرنگی در بازیهای آسیایی گوانگجو که قبل از اعدام، خودکشی کرد (۱۹۹۳). صمد بهرنگی نویسنده ۲۸ساله غرقه در ارس به سال ۱۳۴۶٫ آیدین نیکخواه بهرامی ۲۵ساله که به همراه نامزدش در یک تصادف از دست رفت (۱۳۸۶).
سیمین شفیقی کاپیتان ۲۹ساله تیم ملی بسکتبال بانوان ایران که در کنار ژانت کهنصدق دونده ملیپوش ۲۶ساله در سانحه اتومبیل در پارکوی سال۱۳۵۱ جوانمرگ شدند. روحالله داداشی قهرمان زیر سیسال پرورشاندام که در ۱۳۹۰ به ضرب چاقو کشته شد، افشین مقدم خواننده ایرانی که چند روز مانده به ۳۰سالگی در تصادف ۱۳۵۵ جاده آمل از دست رفت. هادی نوروزی ستاره پرسپولیس که چند روز مانده به ۳۰سالگی ایستقلبی کرد (۱۳۹۴). مرتضی پاشایی آوازهخوانی که پیش از تکمیل ۳۰سالگی در اثر سرطان معده تمام کرد (۱۳۸۳). طغرل افشار منتقد ایرانی که سال ۱۳۳۵ در ۲۳سالگی در دریای بابلسر غرق شد.
* شش: نگاه کن سوگلیهای مرا که روی ۴۰سالگی را ندیدند: پروین اعتصامی شاعر ۳۵ساله، مرگ بر اثر حصبه در سال ۱۳۲۰٫ عسل بدیعی بازیگر ۳۵ساله بر اثر مرگ مغزی سال ۱۳۹۲٫ پوپک گلدره بازیگر ۳۴ساله مرگ در ۱۳۸۵ بر اثر تصادف رانندگی و کما. داود اسدی هنرپیشه ۳۸ساله بر اثر سکته قلبی سال۱۳۸۷٫ فروغ فرخزاد شاعر ۳۲ساله مرگ بر اثر تصادف در سال ۱۳۴۶٫ مرتضی کیوان منتقد هنری ۳۳ساله بر اثر تیرباران ۱۳۳۳ زندان قصر. مسعود ماهتابانی کاپیتان ۳۵ساله تیم ملی بسکتبال ایران غرق در دریای بابلسر ۱۳۵۳٫ سیروس قایقران کاپیتان ۳۶ ساله تیم فوتبال ایران تصادف در جاده شمال ۱۳۷۶٫
مهرداد اولادی ستاره ۳۰ساله پرسپولیس بر اثر ایستقلبی ۱۳۹۵٫ سیامند رحمان ۳۲ساله قویترین مرد جهان در وزنهبرداری معلولین و دارنده ۵ طلای جهان بر اثر ایست قلبی سال ۱۳۹۸٫ غلامرضا تختی کاپیتان تیم ملی کشتی ایران ۳۷سالگی خودکشی ۱۳۴۷٫ ناصر عبدالهی آوازهخوان ۳۶ساله، کما ۱۳۸۵٫ بهنام صفوی خواننده ۳۶ساله بر اثر تومور مغزی ۱۳۹۸٫ داریوش رفیعی ترانهخوان ۳۱ساله بر اثر کزاز و تزریق ۱۳۳۷٫ رضاقلیمیرزا ظلی خواننده ۳۹ساله بر اثر سل ۱۳۲۴ و مریم میرزاخانی ریاضیدان کمی مانده به ۴۰سالگی بر اثر سرطان ۲۰۱۷٫
* هفت: نگاه کن سوگلیهای مرا که روی ۵۰ سالگی را ندیدند: توفیق جهانبخت قهرمان کشتی المپیک ۳۹ساله ۱۳۴۹٫ ماهچهره خلیلی بازیگر ۴۴ساله سینما بر اثر سرطان لوزالمعده ۱۳۹۹٫ عارف لرستانی بازیگر ۴۶ساله بر اثر ایست قلبی ۱۳۹۶٫ مجید روستا دروازهبان دوستداشتنی فوتبال بر اثر سقوط از پنجره ۱۳۵۶٫ حبیب سماعی نوازنده ۴۱ساله موسیقی بر اثر ذاتالریه در سال ۱۳۲۵٫ غزاله علیزاده نویسنده ۴۷ساله خودکشی به مدل حلقآویز ۱۳۷۵ در جواهرده. دکتر علی شریعتی نظریهپرداز ۴۳ساله انسداد شرائین ۱۹۷۷٫ پرویز فنیزاده بازیگر ۴۲ساله بر اثر کزاز ۱۳۵۹٫ علی انصاریان فوتبالیست ۴۳ساله بر اثر کرونا. مهرداد میناوند فوتبالیست ۴۵ساله بر اثر کرونا. اینهمه شیرسنگی، من از کجا بیاورم خاهر؟