کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۶۱۲۲
تاریخ خبر:

تک‌نگاری| استندآپ کمدی‌ با رگلاژ موتور کولر

روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلی‌پور | آقا امروز با یکی از دوستان در خانه‌اش نشسته بودیم و در کمال ادب و تمدن با هم صحبت می‌کردیم که از قضاوت،علی الخصوص قضاوت عجولانه در هر موردی که باشه باید پرهیز کرد… آقا باد بسیار خوبی از کولر می‌وزید و گرمای جهنمی بیرون کاملا از یادمان رفته بود.باد کولر تداعی‌کننده هوای کوهستان بود و ادبیاتمان تداعی‌کننده فرهنگستان ادب و هنر…که ناگهان صدای تسمه کولر قطع شد…

با این تفکر که برق رفته،صحبت‌های زیر کولری‌مان در کسری از ثانیه فراموش شد و متاسفانه در مورد برق و سیستم برق‌رسانی و اداره برق و وزارت نیرو و غیره،خیلی زود قضاوت کردیم و جملاتی بین‌مان رد و بدل شد که از فرهیختگانی چون ما بعید بود… بعد از چند دقیقه که از نعماتِ شعور و فهم و عقلمان مقداری استفاده کردیم، متوجه شدیم که زود قضاوت کرده‌ایم… چراکه چراغ‌ها روشن بودند و فقط کولر از کار افتاده بود… بنابراین برق نرفته بود…

از آنجایی که هر دو نفرمان از لحاظ آشنایی به موارد فنی با شلغم در رقابت بودیم،بنابراین فرضیه رفتن به پشت‌بام و پیدا کردن نقیصه کولر منتفی بود… پس بدون فوت وقت، دوستم به تعمیرکاری که شماره‌اش را در گوشی‌اش به طرز انحصاری و ویژه‌ای ذخیره کرده بود، زنگ زد:
-«مخلصیم… آقا این کولر ما از کار افتاده. زحمت می‌کشی یه تک پا بیای ببینی چشه؟… نمی‌دونم… نمی‌دونم… اونم نمی‌دونم…»

چون هیچ چیز رو نمی‌دونست و از طرف دیگر، طرف هم نمی‌تونست در اون لحظه یه تک پا بیاد، قرار بر این شد همینجور که گوشی دستمونه، بریم بالا سر کولر و شرح ماوقع بدهیم و طرف هم از پای تلفن یه نسخه‌ای برامون بپیچه…آنلاین به پای کولر رفتیم:
- « آره آب می‌ریزه… تسمه؟… من تسمه نمی‌بینم… نه چیزی نمی‌چرخه…آهان… یه تسمه پاره اینجا افتاده… اِ؟… این تسمه باید بچرخه؟…»

با راهنمایی‌های آنلاین طرف متوجه شدیم که تسمه پاره شده و همینطور که شرشر عرق می‌ریختیم و راجع به گرمای هوا از دایره لغات بسیار خاصی استفاده می‌کردیم، تسمه به دست راه افتادیم که بریم از سر کوچه، یک تسمه به اندازه تسمه‌ای که لاشه‌اش در دستانمان بود بخریم… از شانس خوبمان، مغازه مربوطه، تسمه بزرگ‌تر داشت ولی فروشنده با اطمینان خاطر گفت که:«مشکلی نداره… موتور رو رگلاژ کنین…»

دوست مهندسم در جا به تعمیرکار زنگ زد که تسمه اون اندازه ندارن و میگن موتور رو رگلاژ کنیم و آیا از پای تلفن میتونه ما رو در رگلاژ کردن موتور یاری برسونه؟… بعد از اینکه طرف پای تلفن از شدت خنده به سرفه افتاد و به زحمت تونست حرف بزنه، توجیح‌مان کرد که تا همین چند دقیقه قبل فرق تسمه و مار عینکی رو نمی‌دونستین، حالا پای تلفن رگلاژ موتور کولر رو بهت یاد بدم؟… خلاصه که خیلی موجبات تفریح و شادی‌اش را فراهم کردیم و به قول خودش،روزش را ساختیم و حسابی خستگی‌اش دررفت…

نتیجه استندآپ کمدی‌ای که برایش اجرا کردیم این شد که در اسرع وقت خودشو به ما برسونه تا هلاک نشدیم… در این فاصله زمانی، به همان بحث قبلی برگشتیم ولی متاسفانه قادر به استفاده از همان کلمات و ادبیات قبلی نمی‌شدیم… یعنی خیلی هم سعی کردیم ها…ولی نمی‌شد. آخه موقعی که با دستمال کاغذی داری عرق پیشونی و گردنتو پاک می‌کنی، هر چقدر هم که بخوای نمی‌تونی مودبانه فکر کنی…

نفهمیدیم موتور چطوری رگلاژ شد،ولی به محض اینکه اون باد خنک از کانال‌ها دراومد، درجا فرهیخته شدیم… در باب سعه صدر صحبت می‌کردیم که صدای کولر دوباره قطع شد… بلافاصله در مورد تعمیرکار کولر، قضاوت‌های عجولانه آنچنانی کردیم و اینکه اگر هرکس فقط در حوزه خودش انسان باشد و دزدی نکند، همه چیز درست می‌شود که متوجه شدیم ای بابا… باز زود قضاوت کرده‌ایم… کولرساز کارش رو درست انجام داده… برق رفته بود.

کدخبر: ۳۹۶۱۲۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • Papak

    خیلی خوب بود????