کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۰۰۸۲۷
تاریخ خبر:

تک‌نگاری| جیم‌بال رو بی‌خیال؛ همون دمبل ‌‌و‌ هالتر‌

روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلی‌پور| رفقا راستش رو بخواین آخرین باری که دچار بحران ورزش کردن و داشتن زندگی سالم شدم، مربوط به زمانی میشه که شلوارها، خُمره‌‌ای بود و اگر یک عدد پاره آجر به‌نام موبایل هم از کمربندت آویزون می‌کردی، جزو افراد دست‌نیافتنی می‌شدی. در آن «آخرین» باری که این مرض رو گرفتم، وسایلی که استفاده می‌کردیم یک دمبل بود و یک هالتر. یادمه عمرِ آن «آخرین» بار، به هفته نکشید و چیزی جز بدن‌درد و از دست دادنِ توانایی راه رفتن به مدت یک هفته، چیز دیگری عایدم نشد.

همان موقع با خودم عهد کردم که دیگر گردِ ورزش و این کارها نگردم و به زندگی معمولی و بی‌‌حرکتم ادامه بدهم تا همین هفته گذشته. ای بد چیزیه این جَوزدگی… مگه ول می‌کنه یقه آدم رو؟… خلاصه که عهدِ دیرین را زیر پا گذاشتم و تصمیم گرفتم که در منزل، ورزش روزانه کنم.
صبحِ فردای شکستنِ پیمان، با سری بالا و سینه‌ای فراخ و دستانی باز، وارد مغازه فروش لوازم ورزشی شدم. اصلا اولین حرکت رو انجام نداده، تغییر را در فیزیک بدن، کاملا احساس می‌کردم:

- «داداش خسته نباشی. وسایل بدنسازی می‌خواستم با همه وزنه‌هاش.»/ «سلام… صبحتون بخیر. وسایل بدنسازی، اون سمته. تشریف ببرین ببینین، من هم میام خدمتتون.»با همان حال بدنم، راهیِ همون سمتی شدم که فروشنده مودب و مهربان فرموده بودند. فقط ظاهرا منظور من را اشتباه متوجه شده بود. اون سمتی که ایشون فرموده بودند، وسایل شادی و تفریح کودکانِ عزیز در مهدکودک‌ها بود. توپ‌های بزرگ آبی و صورتی و شاد و یکسری طناب…

- «خب جناب کدوم رو می‌خواین؟»/ «داداش شاید من بد گفتم. شرمنده. وسایل بدنسازی می‌خوام. برای خودم.»/ «بله متوجه شدم. چی نیاز دارید الان؟ جیم بال؟ استپ؟ کِش؟…»چند لحظه‌‌ای با دهانِ باز نگاهش کردم و احساس کردم که زبان تکلمش را متوجه نمی‌شم و نمی‌فهمیدم که چگونه ممکن است با این وسایل، ورزش کرد. با توجه به موقعیتی که به‌وجود آمده بود، توانایی استفاده از کلمه «داداش» را دیگر نداشتم. بادِ بینِ دست‌هام خوابید و بدنم در حالت نرمال قرار گرفت. یک چانه‌ای خاروندم و فهمیدم که بهتره «این کاره بودن» رو بگذارم کنار و بفهمم که دنیا دستِ کیه…

- «ببخشید. اون چیه؟»/ «جیم بال»/ «نه…اون توپه رو میگم.»/ «من هم توپه رو عرض کردم… اسمش جیم باله.»/ «آره همون… چه‌جوری باهاش ورزش می‌کنن؟»/ «سی‌دیِ آموزشی داره. تقدیم می‌کنم.» از نگاه طرف مشخص بود که با خودش می‌گفت «دشتِ اول که اینه، خدا بقیه روز رو به خیر بگذرونه.»- «اون چیه؟»/ «استپ»/ «آهان. اون چه‌جوریه؟»/ «اون چند تا دی‌وی‌دی داره. تقدیم می‌کنم»/ «دستت درد نکنه. بعد اون چیه؟»/ «همه‌شون راهنما دارند که تقدیم می‌کنم.»

خارش چونه را دوباره شروع کردم:- «هالتر و دمبل ندارین؟»/ «نه متاسفانه…»/ «بعد اینا کارِ هالتر و دمبل رو می‌کنن؟»/ «اگر هدفتون از ورزش، سلامتیه، این وسایل کاملا به‌دردتون می‌خوره. مطالعات نشون داده که ورزش‌های هوازی این روزها…» از اینجا به بعد دیگه صحبت‌های تخصصی شروع شد و گوش‌های من هم کاملا کر شد و فقط سر تکان می‌دادم.

- «خیلی ممنون از توضیحاتِ خیلی خوب و مفیدتون. استفاده کردم… اون و اون و اون رو با راهنماهاشون بدین می‌برم…»/ «درود بر شما. مَت هم می‌خواین؟»/ «جان؟»/ «مَت… مَت… که موقعِ ورزش، آسیب نبینین.»/ «والا…چه شکلی هست؟… اونم لطفا بدین. راهنما داره؟» از شدتِ پرت بودنِ من، دچار لکنت شده بود: «دیگه اون نه دیگه… اونو پهن می‌کنین رو زمین فقط دیگه.»/ «مرسی.»

بعد از خرید اقلام فوق، دو سه روزی، گرفتار دیدن دی‌وی‌دی‌های راهنما بودم. چقدر عالی بودند و چقدر به نظر راحت و مفرح می‌آمدند. چقدر عالی شد که این تحول بزرگ رو در زندگیم به‌وجود آوردم. اول از همه به سراغِ همون توپ بزرگه رفتم. بهش میگن جیم بال. رفقا. از من به شما نصیحت و وصیت.

بچسبین به همون هالتر و دمبل. این سوسول‌بازی‌ها به ما نیومده. چرا که بنده در همان حرکت اول با جناب جیم بال آنچنان با تمام وجود بر زمین کوبیده شدم که همسایه‌های ساختمان، از خوف زلزله جیغ‌کشان به سمت کوچه فرار کردند و همگی آمادگیِ خود را در برابر زلزله محک زدند و مانور موفقی انجام شد. راستی تو این وانفسا چه پولی در میارن این فیزیوتراپیست‌ها…

کدخبر: ۵۰۰۸۲۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر