لابیهایی خارج از ایران که علیه یا بهنفع نظام فعالیت میکنند

روزنامه هفت صبح، مصطفی آرانی| دیدار برخی از ایرانیان با وزیر خارجه، مشاور امنیت ملی و معاون رئیسجمهور آمریکا در خصوص وقایع اخیر، باعث شده که بسیاری در خصوص وضعیت لابیهای له یا علیه نظام در خارج از کشور سوال داشته باشند. بهطور مشخص این روزها، سوالات زیادی در خصوص «نایاک» در فضای مجازی وجود دارد. این سوال مخصوصا وقتی ایجاد شد که برخی از مخالفان نظام در خارج از کشور، با محوریت انجمن خانوادههای قربانیان پرواز اوکراینی به لیدری حامد اسماعیلیون در خارج از کشور تظاهراتهایی را بهراه انداختند که به گفته سخنگوی کمیسیون امنیت ملی حتی در یک مورد خاص در کانادا، از تظاهرات در ایران نیز پرجمعیتتر بوده است. از سوی دیگر همین اقدام نیز مورد توجه برخی قرار نگرفته و حتی اسماعیلیون نیز مورد نقد برخی از اپوزیسیون خارج از کشور قرار گرفته و به همین دلیل، این هفته تصمیم گرفتیم تا شمایی کلی از آنچه خارج از ایران میگذرد را برایتان بنویسیم.
شرح عکس: در سمت راست عکس به ترتیب نازنین بنیادی، رویا حکاکیان و شری حکیمی را میبینید
فضای مجازی این روزها، نهتنها میدان جنگ بین نیروهای داخلی کشور (بین دو طرف انقلابی و مخالفان) بلکه میدان جنگی بین نیروهای خارج از کشور است که یکدیگر را به انواع و اقسام تهمتها، متهم میکنند. نیروهایی که دستکم در نقد وضع موجود با یکدیگر مشترک هستند ولی میزان انتقادشان و نیز راهبردشان برای تغییر اوضاع متفاوت است و از اصلاحات درونی تا براندازی و حمله نظامی آمریکا را دربرمیگیرد. ماجرای امروز ما، روایت این آدمهاست. آدمهایی در آن سوی مرزها با نسبتهایی متفاوت با نظام.
داستان تریتا
دکتر تورج پارسی، استاد محترمی بود در دانشگاه جندی شاپور اهواز. تحقیقاتی فراوان داشت در مورد ایرانباستان و دین و آیین زرتشتی (و خود نیز ظاهرا بر این آیین بود) ولی توسط رژیم سابق تحمل نشد. دلیلش خیلی مشخص نیست ولی بههرحال او سابقه زندان قبل از انقلاب به دلیل فعالیت سیاسی را دارد. بعد از انقلاب هم که افتاد زندان، از ایران رفت به سوئد. با دو فرزندش. تریتا و روزبه. «تریتا» نام نخستین پزشک ایرانی در اوستا، کتابی مقدس برای زرتشتیان است و روزبه، نامی بهمعنای خوشبخت و سعادتمند.
تریتا حدود 5 سال قبل از انقلاب به دنیا آمده و این روزها 48ساله است. او در سوئد به تحصیل پرداخت و دو فوقلیسانس در اقتصاد و روابط بینالملل گرفت و پس از آن، به آمریکا سفر کرد و در دانشگاه جان هاپکینز، دکترای روابط بینالمللی گرفت. استادش در آنجا، «فرانسیس فوکویاما»، بود. کسی که ایدهاش، «پایان تاریخ» بر اثر غلبه نظم لیبرال دموکراسی بود و نظراتش در ایران، با بدبینی از سوی محافظهکاران دنبال میشد. از سال 1990 در آمریکا، شورایی بهنام «شورای ایران- آمریکا» بهعنوان یک نهاد غیرانتفاعی و غیردولتی شروع بهکار کرد تا رابطه ایران و آمریکا را بهبود ببخشد. چهره اصلی این شورا، فردی بهنام دکتر «هوشنگ امیراحمدی» بود. نام او را در دوران محمود احمدینژاد زیاد شنیدیم.
ماجرای هوشنگ
امیراحمدی در سال 1326 در استان گیلان متولد شد. او کمی در ایران ماند و حتی از دانشگاه تبریز لیسانس گرفت ولی بعد از آن عزم آمریکا کرد. از همان حوالی تولد تریتا پارسی یعنی از سال 1975. او به دانشگاه رفت و در رشته «برنامهریزی و توسعه بینالمللی» از دانشگاه کرنل دکترا گرفت و بعدا در همین رشته استاد دانشگاه شد. او در سال 1990 شورای ایران- آمریکا را تاسیس کرد. همکاری خوبی با برخی از مقامات سابق آمریکا داشت و به لطف توان لابیگری کمنظیر امیراحمدی توانست نخستین نهاد آمریکایی شود که مجوز فعالیت در ایران را از هر دو کشور (از آمریکا به دلایل مسائل تحریمی) بگیرد.
این توان در سال 2000 منجر به سخنرانی وزیر خارجه وقت آمریکا یعنی مادلین آلبرایت در نشست این شورا شد که در همان سخنرانی آلبرایت از نقش آمریکا در کودتای 28مرداد سخن گفت. همچنین دو سال بعد، جو بایدن، رئیسجمهور کنونی آمریکا که در آن زمان هم سناتور شاخصی بود در آنجا سخنرانی کرد. این شورا قدرت خارقالعادهای در دوران اول احمدینژاد بهدست آورد چراکه احمدینژاد عاشق آمریکا بود و امیراحمدی برای او لابیمن خوبی بود تا بتواند در آن کشور، بهصورت غیررسمی رایزنی کند یا در سفرهای سالانه احمدینژاد به آنجا، مراسمهایی را برنامهریزی کند.
او البته در ایران هیچوقت نتوانست اعتماد حاکمیت را به دست بیاورد و در سه انتخاباتی که بهعنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام کرد تایید صلاحیت نشد. امیراحمدی ادعا میکند تریتا پارسی را به محمدجواد ظریف، مسئول دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل معرفی کرده است ولی این ادعا تایید نشده است. بههرحال میدانیم که او در دفتر نمایندگی سوئد در سازمان ملل و نیز کمیته سوم مجمع عمومی که مسئول امور مربوط به حقوق بشر است فعال بوده و از اینرو ممکن است، با ظریف آشنایی مستقل هم داشته باشد.
آغاز قصه نایاک
نایاک که تلفظ فارسی NIAC مخفف National Iranian-American Council است؛ در سال 2002 تاسیس میشود. یعنی در آخرین سالهای دولت خاتمی و درست در اوج قدرت شورای ایران- آمریکا. موسساش تریتا پارسی بود و البته کنار او دو نفر دیگر هم بودند. بابک طالبی و فرزین ایلیچ. از این دو نفر، اطلاعات زیادی در دست نیست. یک گزارش منتشر شده در سایت مربوط به سپاه در حدود 12 سال پیش بابک طالبی را دانشجوی کالج پارک دانشگاه مریلند و فرزین ایلیچ را فیلمساز و ادیب معرفی کرده است. مخالفان هم در گزارشی درباره بابک طالبی میگویند او کسی است که کمپین «رای من کجاست؟» را در سال 1388 در آمریکا بهراه انداخت ولی این را هم میگویند که در یک تظاهرات مربوط به این گروه، او خواهان برخورد پلیس با افرادی شده است که پرچم شیر و خورشید در دست داشتند.
نزاع آغاز میشود
در واقع، نخستین اتهام نایاک همین است که مانع از آن شد که دولت آمریکا از تظاهرات بزرگ 25 خرداد 1388 معترضان به نتیجه آن انتخابات این پالس را بگیرد که باید از این اعتراض حمایت کند و به تعبیر دیگر نایاک مانع حمایت دولت اوباما از آن اعتراضات شده است.
بهطور مثال در اتهامات اعضای نایاک در یک مقاله که علیه آنان نوشته شده آمده که آنان در این سال به دولت اوباما این مشورت را دادند که: «در ایران، هیچ حمایت جدی برای تغییرات خارج از قانون اساسی وجود ندارد. درست است که مردم ناراضیاند اما همین مردم به خوبی به یاد دارند که پس از انقلاب چه اوضاعی در ایران بود، یعنی بیقانونی، اعدامهای دستهجمعی و مهاجرت صدها هزار نفر و جنگ با عراق.
مردم نتایج سیاستهای آمریکا برای تغییر رژیم در عراق و افغانستان را دیدهاند و اصلا دلشان نمیخواهد که این بلا بر سرشان بیاید… محکوم کردن خشونتها (از طرف اوباما) با حمایت از یکی از طرفهای این دعوای انتخاباتی فرق میکند. مردم ایران به اعضای نایاک گفتهاند که مایل به این نیستند که آمریکا خودش را درگیر این نزاع کند. مردم میخواهند که آمریکا استفاده از خشونت توسط دولت را محکوم نماید.»
شرح عکس:از راست: تریتا، تورج و روزبه (دیگر پسر تورج پارسی و برادر تریتا پارسی). از روزبه پارسی به عنوان مغز متفکر نایاک نیز یاد شده است
داستان حسن داعی
آنچه که خواندید، بخشی از مقالهای بود که فردی بهنام حسن داعیالاسلام نوشته است. البته بخش نقلقول شده ما، دقيقا نقلقولهای او از اعضای نایاک است تا نشان دهد که این گروه لابی نظام ایران در آمریکا هستند. او کیست؟ متولد سال 1335 در تهران است. فعال دانشجویی بوده و در ابتدای دهه شصت به فرانسه میرود. در صفحه ویکیپدیای او چیزی در خصوص ارتباط حزبی او بهچشم نمیخورد و گویی او یک فرد مستقل است ولی افراد متعددی در مقالاتی نوشتهاند که او یکی از اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق است.
او از سال 2005 (یعنی دقیقا از ابتدای پروژه فشار بر روی برنامه هستهای) تلاش میکند به قول خود افراد شاخص که لابی ایران در خارج از کشور هستند را شناسایی و خنثی کند ولی در مورد این کار میتوان یک روایت دیگری هم داشت. آن روایت این است که نایاکیها، مخالف دو مسئله یعنی تحریم آمریکا علیه ایران به دلیل تاثیرات شدید آن بر مردم و نیز اقدام نظامی علیه ایران بودند و همین موضوع است که باعث عصبانیت اپوزیسیون تروریست و خشن یعنی سازمان منافقین شده است.
یک نزاع حقوقی
آنچه باعث شد که دعوا بین داعی و نایاک، رسمیت پیدا کند شکایت سال 2008 نایاک علیه حسن داعی بود. این شکایت با پیچ و تابهای متعددی حدود هفت سال طول کشید و در نهایت دادگاههای آمریکا، به نفع نایاک رای ندادند و عملا آنچه داعی گفت یعنی لابیگری نایاک برای ایران را تایید کردند. البته این تایید به مرحلهای نرسید که نایاک مجرم شناخته شود چرا که در صورتی که مشخص میشد که نایاک بدون مجوز گرفتن و شفافیت در حال نمایندگی از سوی حکومت ایران بود؛ با جرم و مجازات سنگینی روبهرو میشد.
بنابراین دادگاه گفت این حرف که نایاک حرف ایران را میزند خیلی بیراه نیست ولی رسما نمیشود تایید کرد که لابی ایران در آمریکا است.ادعاها در مورد رابطه نایاک و ایران البته بعدها هم ادامه پیدا کرد و مثلا هوشنگ امیراحمدی همین سه سال پیش مدعی شد که محمدجواد ظریف در تاسیس نایاک موثر بوده که این ادعا تکذیب شد. با این وجود فشارها بر این لابی ادامه دارد و حتی در سال 2020 درخواست شد که کنگره آمریکا نیز در این خصوص تحقیقاتی صورت دهد.
بدبینی در ایران
جالب است که همین رویکرد منفی نسبت به نایاک، در مورد یک نهاد دیگر به نام جنبش ضد تحریم و مداخله نظامی در ایران یا کَسمی (CASMII) نیز البته به شکل کوچکتری وجود دارد. این نهاد در دسامبر 2005 و در لندن توسط فردی به نام عباس عدالت تشکیل شد که خود با وجود تدریس در دانشگاه شریف در سال 1397 مورد ظن ماموران سازمان اطلاعات سپاه قرار گرفت و بازداشت شد.
همچنین در رسانههای محافظهکار ایران، مطالب متعددی در خصوص بدبینی به نایاک و نزدیکی آنان به تیم مذاکره کننده هستهای در دولت حسن روحانی به چشم میخورد. به یک تعبیر میتوان ماجرا را اینگونه برداشت کرد که هم محافظهکاران در ایران و هم محافظهکاران در آمریکا نسبت به فعالیت نایاک مشکوک هستند. این گروه هم از نظر سیاسی به دموکراتهای آمریکایی و جریان اصلاح طلب در ایران نزدیکتر است که یکی از ایدههای کلیدیشان حل مشکلات با آمریکا است.
داستان پاییز و زمستان 98
در آبان و دی 1398، رویدادهایی در ایران رخ داد که باعث شد شکاف بین اپوزیسیون بیشتر شود. ماجرای برخورد با اعتراضات آبان آن سال و قطع اینترنت، شهادت سردار سلیمانی و سقوط هواپیمای اوکراینی توسط دو موشک شلیک شده توسط سپاه در یک خطای انسانی و البته سه روز، پوشاندن این مسئله از افکار عمومی. باز هم نایاک تحت فشار قرار گرفت. مخصوصا به خاطر اینکه برخی از اعضای آن در آن سه روز اصابت موشک به هواپیمای اوکراینی را تکذیب کرده و آن را بهانهای برای تحریمهای جدید علیه ایران دانسته بودند.
به طور مشخص در این زمینه به کارنامه خانم «نگار مرتضوی» اشاره میشود. خبرنگار 41 سالهای که بیست سال است در آمریکا اقامت دارد. او در دانشگاه ماساچوست درس خواند و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته توسعه بینالملل از دانشگاه برندایز دریافت کرد و پس از آن به خبرنگاری پرداخت و حتی مدتی خبرنگار صدای آمریکا بود ولی مواضع او عمدتا در فضای مجازی به عنوان حمایت از جمهوری اسلامی فهم میشود و از این رو هم همین دیروز، نسبت به سخنرانی او در یک دانشگاه در آمریکا سر و صداهای زیادی صورت گرفت و حتی دانشگاه به بمبگذاری تهدید شد.
ظهور اسماعیلیون
حوادث آن ماه، البته باعث شد چهره جدیدی وارد عرصه سیاسی اپوزیسیون خارج از کشور شود و آن حامد اسماعیلیون بود. اسماعیلیون متولد سال 1355 در کرمانشاه است. دندانپزشک است ولی بیشتر به خاطر داستاننویسی شناخته میشد. او به همراه خانواده خود در سال 1389 به کانادا مهاجرت کرد. پریسا اقبالیان، همسر اسماعیلیون، و ریرا، دختر آنها، در پرواز شماره 752 هواپیمای اوکراینی بودند و او، بعد از آن ماجرا انجمنی را با عنوان انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس ۷۵۲ به راه انداخت و سخنگوی آن شد.
با این حال، مطمئنا رویکرد او، رویکرد همه خانوادههای قربانیان آن پرواز نیست. از سوی دیگر اسماعیلیون به دلیل برخی از رفتارهای خود مانند تلاش برای بخش هوایی ایران بعد از آن ماجرا و نیز اقدام اخیر او در خصوص تقاضا برای اخراج سفرای ایران، حتی مورد انتقاد طیف قابل توجهی از منتقدین نظام نیز قرار گرفته و آنان این رفتارها را باعث فشار بیشتر بر مردم ارزیابی کردند.
فشار بر خبرنگاران
فشار اپوزیسیون حامی دخالت نظامی و تحریم، همچنان ادامه داشت و در موقعیتهای مختلف نمود پیدا میکرد. به طور مشخص شاهد بودیم که اپوزیسیون فشار زیادی روی فرناز فصیحی وارد کرد. روزنامهنگار 51 ساله روزنامه نیویورک تایمز. او متولد آمریکا بود ولی بعد از مدتی با خانواده به ایران آمد ولی پس از آغاز جنگ دوباره به آمریکا برگشت. او کارشناسی زبان انگلیسی از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد در رشته روزنامهنگاری از دانشگاه کلمبیا دارد و از سال 2003 با نشریات معتبر آمریکایی مثل وال استریت ژورنال فعالیت کرده ولی حالا مدتهاست که خبرنگار حوزه ایران در نیویورک تایمز است.
فصیحی البته عضو نایاک نیست (یا دست کم این عضویت رسمی نیست) ولی همین فشار به خبرنگاران دیگری که مواضع مشابه داشتند هم وارد شده است. از بهمن کلباسی، خبرنگار بی.بی.سی. تا محمد منظرپور سردبیر اسبق صدای آمریکا. دقت کنید که این افراد از منظر نظام همگی اپوزیسیون هستند ولی بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور هستند که مواضع آنان را اعتدالی میدانند و در خدمت نظام. این فشار البته بر برخی دیگر نیز وجود دارد. مثلا خانم هدی کاتبی از فعالان عرصه مد که در شبکههای اجتماعی هدف حمله قرار میگیرد. البته او از مسئولان نایاک هم هست و برعکس سه نفر قبلی، عضویت رسمی در این شورا دارد. (شاید حتی بتوان فشار بر هدی رستمی، بلاگر را نیز مانند فشار بر هدی کاتبی دانست چرا که هر دو به اصطلاح آن اپوزیسیون خشن به «سفیدشویی» متهم هستند)
داستان 1401
ماجرای حرکت اخیر اما نکته دیگری داشت و آن هم زنانه بودن آن بود و از این رو بود که پنج زن ایرانی به جلسه با وزیر خارجه آمریکا دعوت شدند. آن طور که مشخص شده این افراد عبارت بودند از نازنین بنیادی، شری حکیمی، رویا حکاکیان، گیسو نیا و تارا سپهریفر که از این پنج نفر، اسم سه نفر بیشتر در شبکههای اجتماعی مطرح شده است.
نازنین بنیادی، بازیگر هالیوودی است که 42 سال سن دارد. او در ایران به دنیا آمده و در لندن بزرگ شده و در آمریکا به دانشگاه رفت. تحصیلاتش زیست شناسی بود ولی از 2006 به بازیگری روی آورد و در حدود 16 سال فعالیت به جایی رسیده که نقشی در سریال جدید ارباب حلقهها نیز به او رسیده است. او از سال 2009 در سازمان عفو بینالملل روی آنچه نقض حقوق بشر در ایران بیان شده، کار کرده و به این ترتیب میتوان گفت که حدود 4 سال بعد از آغاز فعالیت هنری، از او به عنوان یک کنشگر سیاسی هم در آمریکا استفاده میشود.
رویا حکاکیان، نویسنده 56 ساله و یهودی الاصل است و در کارنامه او نگارش یک کتاب با ادعای عدم پیگیری واقعه میکونوس در آلمان نیز دیده میشود. در مورد شری حکیمی اطلاعات زیادی در دست نیست ولی گفته شده او در سال 2020، جزو فهرست 40 جوان برگزیده نایاک شده و در حال حاضر، اتهامش در شبکههای اجتماعی اين است در سال 1394 گفته: «چشمانتان را ببندید و به سلبریتیای فکر کنید که عاشق عکس انداختن با او هستید. مال من جواد ظریف است.»
اما دو نفری که دست کم در عکس جلسه با آنتونی بلینکن به وضوح دیده نمیشوند تارا سپهریفر و گیسو نیا هستند. سپهریفر آن طور که مشخص است پژوهشگر بخش ایران در سازمان دیدهبان حقوق بشر در واشینگتن دیسی است. او که فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف است، پس از مهاجرت به آمریکا، در دانشگاه تافتس در رشته حقوق و روابط بینالملل تحصیل کرده است. گیسو نیا، هم مدیر اجرایی مرکز اسناد حقوق بشر ایران است. هر دوی این نهادها، یعنی سازمان دیدهبان حقوق بشر و مرکز اسناد حقوق بشر ایران از نظر نهادهای امنیتی ایران افراد متخاصمی هستند ولی از آن سو هم گفته میشود که این دو در کنار شری حکیمی، نمایندگان نایاک در جلسه با وزیر خارجه آمریکا بودند.
نتیجه
نایاک، در سال 2002 و با بودجه دست کم غیررسمی دولت آمریکا، آن هم در زمان بوش تاسیس شده است. بنابراین ادعای استقلال این نهاد از سیاستهای آمریکا در قبال ایران به طور کامل نمیتواند درست باشد. از آن رو درست است که این نهاد هماهنگیهایی با سیاستهای دولت ایران در زمان دولت روحانی داشته ولی حاکمیت، نسبت به آن کاملا بدبین است. با این حال نمیتوان انکار کرد که این گروه نقش مهمی در تعدیل سیاستهای جنگ افروزانه و تحریمی آمریکا دست کم در زمانه تصدی کاخ سفید توسط دموکراتها داشتند
و از این رو نسبت به لابی اولیه ایرانیان در آمریکا یعنی شورای ایران - آمریکا و نیز نهادهای دیگری مثل «اتحادیه روابط عمومی آمریکاییهای ایرانیتبار» که توسط فیروز نادری، دانشمند و مسئول سابق ناسا، موثرتر بوده و توانسته در برابر لابیهای مخربی چون «اتحاد علیه ایران هستهای» که ظاهرا برای «جلوگیری از تبدیل شدن ایران به قدرت منطقهای دارای سلاحهای هستهای» ولی باطنا برای تحریم و جنگ بیشتر علیه ایران بوده، موثر عمل کند. بنابراین شاید بتوان دعواهای اخیر را ناشی از تلاش بعضا متوهمانه برای هدایت اعتراضات و مدیریت وقایع پس از آن دانست یا به عبارت سادهتر نوعی جنگ قدرت بر سر قدرتی که وجود خارجی ندارد.