۱۰۰قصه از لابهلای تاریخ| هشت صدراعظم
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | محمدرضا در دوران 37ساله سلطنتش با بیش از 30 نخستوزیر کار کرد که برخی از آنها نامهای معروفی بودند.احمد قوام. گرگ سیاست ایران در بهمن 1324 در سال آخر حضور متفقین در ایران برای بار چهارم منصب نخستوزیری را تجربه کرد و با کاراکتر کاریزماتیک خود عرصه را بر محمدرضای 25ساله تنگ کرد. او در این سالها نام خودش را بهخاطر مذاکرات ویژه با استالین در مسکو و وعده نفت موهوم شمال به روسها بلندآوازه کرد.
مذاکراتی که موجب عقبنشینی قوای روس از تبریز و آذربایجان و در نتیجه بدون دفاع ماندن تجزیهطلبان دموکرات شد. او در این بدهبستانها با استالین سه وزیر تودهای را به کابینه خود راه داده بود. اسکندری و یزدی و کشاورز. و استانداران تهران و اصفهان و کرمانشاه را نیز از چهرههای نزدیک به حزب توده برگزید.
این ماه عسل تنها چند ماه طول کشید و با فشار انگلیس، قوام همه تودهایها را در مهرماه 1325 تصفیه کرد و بعد هم سرکوب سنگین دموکراتها در کردستان و آذربایجان شکل گرفت. محمدرضا بعدها قوام را متهم به ساخت و پاخت با شوروی کرد و او را بهخاطر عضویت تودهایها در کابینه سادهلوح خواند. بااین حال قوام برای پنجمینبار در حادثه منتهی به سیتیر 1331 نخست وزیر شد که این یکی فقط سه روز بهطول انجامید.
علی رزمآرا. یک ارتشی منضبط و تحصیلکرده در فرانسه بود. در دوره قوام به ریاست ستاد مشترک رسید و از عوامل اصلی حمله ارتش به آذربایجان آنهم خلاف میل احمد قوام بود. (قوام در حال مذاکره با پیشهوری بود) او در سال 1329 به نخستوزیری رسید و با کاراکتر مستقل خود فضا را هم برای اپوزیسیون مجلس و هم برای محمدرضا تنگ کرده بود. محمدرضا همیشه وحشت کودتا از سوی ارتشیان را علیه خود داشت.
مخالفت علنی او با ملی شدن نفت (با تکیه بر محاسبات اقتصادی) موجب تبانی جبهه ملی و فدائیان اسلام برای ترور او شد. در 16 اسفند 1329 او کشته شد و بیش از هرکسی محمدرضا از مرگ این نظامی قدرتمند و همیشه خطرناک خوشحال شد و البته از آنسو هم راه برای تشکیل دولت مصدق و پیشروی نهضت ملی شدن نفت گشوده شد.
محمد مصدق. در طول دهه بیست به کابوس محمدرضا بدل شد. این وکیل درسخوانده در سوئیس بهوضوح محمدرضا را به لحاظ کاراکتر تحقیر میکرد و وقتی با کمک فشار تودههای مردم بهخصوص طبقه مذهبی به نخست وزیری رسید فشار را بر محمدرضا و خانوادهاش دوچندان و اشرف را از کشور تبعید کرد.
یکبار تلاش محمدرضا برای کنارگذاشتن مصدق به غائله 30تیر منجر شد و تلاش مصدق برای سیاستگذاری مستقل در مسئله حیاتی نفت و کنار گذاشتن تدریجی محمدرضا از دایره تصمیمگیریها، کار را به فرار شاه و ثریا در 25 مرداد 32 و بعد کودتای 28 مرداد 1332 کشاند که با طراحی آمریکاییها و کمک انگلیسیها اجرا شد. بقیهاش را هم که میدانید.
فضلالله زاهدی. یک نظامی دیگر که همیشه بهعنوان رقیب رزمآرا مطرح میشد و البته فاقد محبوبیت رزمآرا بود. او در دورهای وزیر کشور مصدق هم میشود. یکی از دستاندرکاران اصلی کودتای 28مرداد که به شکل طبیعی به نخستوزیری هم میرسد و بهعنوان منجی سلطنت مدال هم میگیرد اما کیست نداند که محمدرضا همیشه با حضور یک نظامی قدرتمند در پست نخست وزیری مشکل داشته است. پس در مراحل انعقاد قرارداد دوباره با کنسرسیومهای نفتی متشکل از انگلیس و آمریکا محمدرضا از فرصت استفاده کرد و زاهدی را عزل و با یک منصب تشریفاتی عازم ژنو کرد.
علی امینی. این سیاستمدار از خودراضی و البته کارکشته، داماد خانواده وثوق بود و قوام عموی زنش محسوب میشد. وقتی کندی به ریاست جمهوری آمریکا رسید امینی مطمئن بود که سکان حکومت در دستان او خواهد بود. نزدیکی قدیم او با دموکراتهای آمریکا راه را برایش باز نشان میداد اما محمدرضا با فرستادن تیمور بختیار به واشنگتن و سپس سفرش به همراه فرح به آمریکا خودش را از شر این دیپلمات گنده دماغ در پست نخستوزیری راحت کرد.
اسدالله علم. معتمد بزرگ محمدرضا که در ماجرای انقلاب سفید و در برابر اعتراض و طغیان طبقات مذهبی، محمدرضا را از یک گرداب بزرگ نجات داد. این زمیندار مشهور جنوب خراسان اما به محض گذشتن از گردنه سخت اصلاحات ارضی و پانزده خرداد جای خودرا به یک تکنوکرات جوان و تازه نفس داد و خودش رفت تا در دربار، معتمد محمدرضا بشود.
حسنعلی منصور. مرد بلند قد و خوش چهرهای بود و آکنده از اعتماد به نفس که کارت سبز ویژه از سمت آمریکا هم داشت. همسر او هم از خانواده وثوقالدوله بود و ارتباط فامیلی با احمد قوام و علی امینی پیدا میکرد. او حتی به شکل فیزیکی هم محمدرضا را تحت تاثیر حضور خود قرار میداد. او که بانی حزب ایران نوین بود تقاص بلندپروازی بیپروایانهاش در تبعید آیتالله خمینی را در بهمن سال 1343 با گلولههای شلیک شده از سوی محمد بخارایی پرداخت کرد. میگویند غرور منصور و دایره روابطش باآمریکاییها به طوری بوده که محمدرضا از ترور او خیلی هم ناراضی نبوده است.
امیرعباس هویدا. با آمدن هویدا، خیال محمدرضا از داشتن یک نخست وزیر مادامالعمر بدون جاهطلبی راحت شد. مردی کوتاه قامت با موهای ریخته که البته سعی میکرد خودش رادر سبکی فرانسوی به شکلی افراطی آراسته و ژانتی نشان دهد. هرچه بود به لحاظ فیزیکی تهدیدی برای جلوهگری محمدرضا نبود. رابطه خاصی با آمریکا و انگلیس نداشت و به حضور خود به عنوان یکی از قوای تصمیم گیرنده بعد از محمدرضا خو گرفته بود. در واقع همقد رئیس ساواک، فرمانده نیروی هوایی، اشرف پهلوی، وزیر دربار (علم ) و رئیس شرکت نفت.
هویدا روی این نهادهای پنجگانه قدرت، تسلطی نداشت و حتی در حوزه اقتصاد هم تا زمان حضور عالیخانی چندان چهره مهمی نبود. در حوزه دیپلماسی هم پشت سر رابطه محکم اردشیرزاهدی و محمدرضا قرار میگرفت. در دهه پنجاه وضعش کمی بهتر شد. تیمسار خاتم بر اثر سانحه هوایی درگذشت،عالیخانی رفته بود، زاهدی به سفارت ایران در واشنگتن منصوب شده بود، علم درگیر بیماریاش شده بود
و نهادهای حقوق بشر دایره عملیات ساواک را محدود کرده بودند و همه اینها باعث نزدیکی هویدا به محمدرضا شد اما در نهایت در طرحی که امرای ارتش احتمالا با مشورت آمریکاییها آماده کرده بودند، به بزرگترین قربانی حکومت پهلوی هم بدل شد. وقتی محمدرضا به شکل عجیبی او را به زندان انداخت تا در روز 22 بهمن توسط انقلابیون دستگیر شود. بقیهاش را هم میدانید.