کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۰۷۶۵۸
تاریخ خبر:

‌۱۰۰‌عکس ۱۰۰‌روایت| مرگ صیاد ستاره‌ها

‌100‌عکس 100‌روایت| مرگ صیاد ستاره‌ها

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو| صنعت سیاه کاباره‌داری در تهران که در سال 1351 با مرگ ناگهانی کریم ارباب دچار شوک شده بود در سال 1355 با خودکشی پرویز حجازی دومین ضربه غیرمنتظره را دریافت کرد تا بسیاری به این عقیده برسند که کاباره باکارا شوم و لعنت شده است. کاباره‌داری در تهران را سیدبابا حجازی راه انداخت. اول با توسعه عذاخوری کوچکش و دعوت از کمدین‌ها برای اجرای برنامه در سالن غذاخوری‌اش و بعد توسعه کسب‌وکارش و تبدیلش به یک کاباره درست در ضلع شرقی شهرنو.

کاباره شکوفه نو. پشت به دیوار قلعه و در جوار پاسگاه پلیس که برای حل‌وفصل دعواهای همیشگی قلعه پا گرفته بود. مشهور است که قلعه تهران در شهرنو با آواره شدن زنان حرمسرای قاجار توسط رضاشاه شکل گرفت. در همان روزهای اول انحلال حرمسرای قاجاری گروهی از زنان که در میان رجال و درباریان وافسران، خاطرخواه داشتند خودرا نجات دادند اما بخش بزرگی از این زنان عازم منطقه‌ای در حوالی میدان قزوین شدند که از قبل هم درآن سال‌ها پاتوق اشرار و تن فروش‌ها بود و به نوعی حاشیه شهر محسوب می‌شد.

در سال‌های بعد یک خیر زرتشتی (ارباب جمشید) این منطقه را کمی سروسامان داد و جدول‌کشی و خیابان‌کشی کرد و چند عمارت مسکونی هم ساخت. هرچه بود این محله که حالا به محله جمشید هم معروف شده بود به پاتوق سرگرمی‌های سیاه و زیرزمینی مردان تهرانی بدل شده بود و به تدریج مردانی از طبقه اشراف نیز که چیزی بیش از سرگرمی‌های لاله‌زار طلب می‌کردند، سروکله‌شان در این منطقه پیدا شد.

سیدبابا حجازی کسب‌وکار خود را دقیقا در چنین منطقه‌ای ایجاد کرد و بلافاصله هم با استقبال روبه‌رو شد. او و دو پسرش یعنی حمید و پرویز به چهره‌های سرشناس این صنعت بدل شدند. برادران رسولی، قاسم گلی و یا صابر و فائقه آتشین و همین‌طور مهوش از ستاره‌های کسب‌وکار آقای حجازی برای مردان پولدار تهرانی بودند که رفت‌وآمد به این منطقه عادتشان شده بود و نقشه راه و کوچه پس‌کوچه‌هایش را حفظ بودند!

این صنعت در سال‌های بعد با نام‌های دیگری رونق بیشتری گرفت. ونک، مولن روژ، میامی و باکارا. بخش بزرگی از خبرهای جنجالی مطبوعات آن روزهای تهران از همین زدوخوردها و رقابت‌های مبتذل کاباره‌ای فراهم می‌شدند. در دهه چهل محمد کریم ارباب ثروتمند بی‌سواد اما متنفذ، وارد این کسب‌وکار شده بود و به یک رقیب جدی برای همه دست‌اندرکاران این صنعت تبدیل شده بود. به‌خصوص سرمایه‌گذاری‌اش بر روی همسرش یعنی جمیله و همین‌طور گوگوش بسیار جوان، موجب رونق کسب‌وکار ارباب شده بود.

مرگ ارباب در سال 51 موجب شد تا امپراطوری او به همسر جوانش یعنی جمیله (26 ساله) منتقل شود و جمیله برای دسترسی به پول بیشتر این کسب‌وکار را با پسر ارشد سیدبابا حجازی یعنی پرویز حجازی شریک شده بود. پرویز حجازی در نقل مکان به باکارا سعی کرد خودش را به عنوان یک مدیر متنفذ به‌خصوص در رقابت با محمود قربانی و برادر خودش حمید حجازی نشان دهد. اما سه چهار سال بیشتر دوام نیاورد و در سال 1355 پرویز حجازی خودکشی کرد.

برخی خودکشی او را ناشی از فشارهای مالی و سوءظن همیشگی جمیله به عنوان شریک او در باکارا قلمداد کردند (33درصد باکارا تحت اختیار جمیله یا همان فاطمه صادقی بود) و برخی هم ماجرا را به افسردگی ناشی از قطع رابطه‌اش با پونه خواننده سطح پایین آن دوران ربط می‌دهند. آن هم در حالی که پرویز، همسر انگلیسی و فرزندانش را به آمریکا فرستاده بود و با پونه زندگی می‌کرد.

هرچه بود مردی که تمام زندگی‌اش در فضای کسب‌وکار کاباره‌ها گذشته بود و لقب پرطمطراق صیاد ستاره‌ها را داشت و مرد بسیار ثروتمندی هم محسوب می‌شد، در تنهایی و با خوردن 55 قرص خواب‌آور در 11دی ماه 1355 خودکشی کرد. صنعت سیاه کاباره‌داری در تهران با ورود هیولایی مثل محمد علی خرم و تاسیس کاباره جزیره به بدترین و وحشیانه‌ترین شکل ممکن ادامه یافت. اسیدپاشی به روی صورت داریوش آن هم در هنگام اجرا روی سن کاباره جزیره یکی از نمادهای فضای افسارگسیخته این صنعت بود.

از فردا به سمت سال 1356 تغییر جهت می‌دهیم. همه بازیگران فضای سیاسی و اجتماعی ایران در سال 1355 به مخیله‌شان هم خطور نمی‌کرد که در ماه دهم سال بعد، ایران این‌گونه به جوش و خروش بیافتد. محمدرضا در حلقه اطرافیان معتمدش مثل علم و ایادی و دولو و اقبال و زاهدی و فردوست، لحظه‌ای هم این تصور را نداشت که فروپاشی چقدر به او نزدیک است.

حتی ماجرای پرتب و تاب گیلدا آزادی دختر سرلشکر آزادی که به‌خاطر موهای بلوندش به طلا مشهور شده بود و می‌رفت تا کاخ نیاوران را به یک فروپاشی حقیقی نزدیک کند، ‌رویای سلطه یکدست محمدرضا به عنوان حاکم همه کاره کشور را مشوش نساخته بود. گیلدا به شکل مرموزی از بالکن خانه‌ای که ساواک برای او اجاره کرده بود به پایین پرت شد و کشته شد تا دردسری دربار را تهدید نکند. به‌خصوص که فرح دیبا به شدت از این مسئله عصبانی بود و روایت است که یک بار بر گوش گیلدا سیلی محکمی نیز نواخته بود….

تازه‌ترین تحولاتکاربران ویژه - تک نگاریرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۵۰۷۶۵۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر