وفاداری| وفاداران بیشتر از قهرمانها در تاریخ بهیاد میمانند...

روزنامه هفت صبح، رضا فراهانی| یک: من هنوز پاسخ این پرسش را که «وفاداری فرزند وابستگی است یا وابستگی محصول وفاداری؟» نیافتم که شروع به نوشتن کردم، معلوم نیست اصلا هیچ وقت پاسخش را پیدا کنم و مشخص نیست حتی اگر پاسخش را بدانم به چه کارم میآید. من مفهوم وابستگی را در انس گرفتن با کار، تغییر ندادن دوستان قدیمی، ادامه دادن به خواندن یک روزنامه و مجله و آرشیو ساختن از آنها درک کردهام و مفهوم وفاداری را در مفاهیم جدیتر زندگیِ شخصی.
وابستگی در یک غبار اتفاق میافتد و آغشته به جهل است،آدم وابسته دقیقا نمیداند که وابسته است و مدام سعی میکند نام این رفتار یا احساسش را چیز دیگری بگذارد، عشق، علاقه و یا وفاداری همه چیزهایی است که وابستگی قابلیت حل شدن در آنها را دارد طوری که مخلوط حاصل همه ویژگیهای وابستگی را دارد در حالی که به نظر نمیآید. اما مهمترین دلیل آنکه ما وفاداری را یک فضیلت میدانیم و وابستگی را نه این است که وفاداران فرصت ترک کردن داشتهاند اما وابستهها نه!وابستهها رسوب کردهاند تا در هراس تغییر قرار نگیرند اما وفاداران از اساس در فکر رفتن نبودهاند.
دو: وفاداری مانند مادری است که فرزندان زیادی میآفریند،یکی از آنها عشق به وطن و تمام احساسات ناسیونالیستی است که از پس آن میآید.برای بسیاری از ما بیش از آنکه تاریخ کشور ارزشمند باشد جغرافیای آن ارزشمند و ستودنی است و یک وفاداری ذاتی نسبت به وطن در وجودمان هست و تا وقتی بلیت یک طرفه به سمت آن طرف مرزها را اوکی نکردهایم نامش همین است .
اما به محض اینکه پرواز ترکیش ایر به مقصد استانبول یا پرواز ماهان به سمت فرانکفورت بلند میشود دیگر ما آن وفاداران قبلی نیستیم، ممکن است بخشی از قلبمان در ایران جا مانده باشد، ممکن است هزار فضیلت در رفتن ما باشد و هزار دلیل برای نماندنمان اما هرچه هست وفاداری به این جغرافیای زخم خورده از دست رفته و عشق به وطن یا خاطره بازی با کوچههای قدیمی در قلب ما جا گرفته. ما حالا چند ده میلیون وفادار در وطن داریم، چند میلیون وابسته و البته چند میلیون اسیر.وطن زخم خورده و جغرافیای در حال اضمحلال برای سر پا شدن به وفاداران بیشتری نیاز دارد…
سه: يک بار برادرم از من پرسید که بین این همه تیم چرا طرفدار میلان شدهام؟من جامها و افتخارات میلان در سالهای قبل را میشمردم و میدیدم هرچه میگویم مشابه یا بهترش را در رئال مییابد و هنوز برایش سوال است که چرا میلان؟
بعد یادم افتاد که میان این همه جام فلزی رد و بدل شده باید تیم محبوبم را به یک فضیلت اخلاقی مزین کنم تا هم ژست محترمانهتری به عنوان برادر بزرگتر داشته باشم هم دلیل قانع کنندهای برای اینکه عاشق تیمی باشم که سالهاست در اروپا جامی نیاورده.من برای برادرم از مالدینی گفتم،از مدافع وفادارای که هیچگاه پیراهنی غیر از پیراهن میلان را به تن نکرد و در روزهای خوب و بد در تیم ماند و سالها با میلان افتخار کسب کرد، از بازیکنی افسانهای که هیچ چیزش شبیه فوتبالیستهاي نسل جدید نیست. نه وقار و متانتش، نه استایل و فرم بازیاش و نه حتی حد و مرزهای وفاداریاش. وفاداران بیشتر از قهرمانها در تاریخ فوتبال به یاد میمانند…