تکنگاری| جوگیر شدن موقع تماشای بازی ایران و ولز

روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلیپور| رفقا راستش رو بخواین من بسیار آدم جوگیری هستم و در هر برههای از زمان، یک شخصیت جدید از خودم نشان میدهم… مثال بخوام عرض کنم، در زمان انتخابات تبدیل به یک تحلیلگر سیاسی میشم و تزهای سیاسیِ آنچنانی تحویل خلق الله میدم.
یا مثلا در زمان جشنواره فیلم، هر جا بشینم بحث را به فیلمهای سینمایی و ضعفهای موجود در صنعت فیلمسازی میکشانم… از آنجایی که در هیچکدام از این مقولات، هیچ گونه تخصص درست و درمونی ندارم و از طرف دیگه هم متاسفانه هیچکس پیدا نمیشه که بکوبه تو صورتم، معمولا حرفهای بیپایهای میزنم و خدا نکنه که در یک جای آبرومندی باشم که به احتمال قوی، آبرو بر باد میدهم.
البته برای خودم هم همیشه جای تعجبه که چرا هیچوقت از گزینه «لال بودن» استفاده نمیکنم. ولی خب، بالاخره هر کسی یک ایرادهایی داره دیگه… در زمان بازی ایران و ولز، در یک دورهمی دوستانه شرکت کرده بودم با نظرات و آرزوهای متفاوت. خب، ایامِ جام جهانیست، اوضاع هم قاراشمیشه و فوتبال و سیاست واقتصاد پیچیدن توی هم و فرصت بسیار مناسبیه برای فردی مثل من که تا میتونه اظهار فضل کنه و چرت بگه.
به دلایلی که افتد و دانی، باز هم فنر فک و دهانم در رفته بود و آنچنان راجع به سیستم بازی ولز و انگلیس صحبت میکردم که کسانی که از قبل افتخارِ آشنایی با من را نداشتند، فکر میکردند خدا بیامرز «دکتر صدر»، شاگرد من بوده. البته من هِر رو از بِر تشخیص نمیدهم ولی چارهای نبود. باید راست و دروغ به هم میبافتم که خدای نکرده هیچکس در آن جمع فکر نکند من چیزی حالیم نیست.
از اونجایی که حتی قدرت تشخیص این رو هم ندارم که تیمها چند چند چند بازی میکنند، به پیشبینی رو آوردم که مثلا بگم خیلی حس ششمِ قوی دارم: - « این بازی مساویه… بی برو برگرد.» اینو گفتم و نود دقیقه رفتم بالای منبر و سیاست و فوتبال رو به هم دوختم و نظریه صادر کردم که اصلا نه تنها بر مبنای علم فوتبال، بلکه از نقطه نظر سیاسی هم بازی باید مساوی تموم شه.
همانطور که میدونین، شانس با بنده یاری نکرد و در وقت اضافه ایران گل اول رو زد. از اونجایی که هیچ گزینه خاصی غیر از حرف مفت زدن ندارم، گفتم :« خب البته اینم از اون شانسهای فوتبالیه… شک نکنین الان ولز یه دونه میزنه و بازی مساوی…» حرفم تموم نشده بود که گل دوم رو هم زدن و بنده کلام در دهانم ماسید.
میبافتم و برائت میکردم از خزعبلاتی که تا الان گفته بودم. کاملا بساط تفریح دوستان را فراهم کرده بودم… هر چی میگفتم، طبیعت بلافاصله دست به کار میشد و با شدت و حدت تذکر میداد که حرف نزنم… ولی کو ذهن هوشیار و عقل سلیم؟… ولی ظاهرا دوستان انگار خیلی با من بهشون خوش گذشته بود… چون گفتن برای بازی ایران و آمریکا هم برم پیششون بخندیم… بزرگواران سوژه گیر آوردن… مگه من دلقکم عزیزان؟