رفیق نیمهراه| عاشقان کشتگان معشوقند

روزنامه هفت صبح، نادر نامدار | کسی که دوستش داری هم میتواند رفیق نیمه راه باشد. کسی که مدام از عشق دم میزند و ناگهان به همه چیز پشت پا میزند هم میتواند رفیق نیمهراه باشد و بیچاره کسی که دلش برای همیشه و تا آخر عمر، پیش یک رفیق همیشه نیمهراه گیر کند!
دارم درباره عاشقان فرهاد مجیدی حرف میزنم. همانهایی که او را «شاه فرهاد» صدا میزنند و به هر سازش هم میرقصند و بیوفاییهایش را نمیبینند. شاید هم میبینند و چون عاشقش هستند خودشان را به ندیدن میزنند و تحمل میکنند. بندگان خدا توی بد مخمصهای گیر افتادهاند. الحق والانصاف او هم خوب بلد است دل ببرد از این عشاق سینه چاک!
مصرع «عاشقان کشتگانِ معشوقند» در مورد عاشقان فرهاد به شدت صدق میکند. آنها نه یکبار، بلکه تا امروز هفت بار به دست او کشته شدهاند. او هر بار دلش خواسته عاشقانش را رها کرده و به سراغ عشق اصلیاش رفته. ابایی ندارم که بگویم عشق اول و آخر مجیدی پول است. این جمله خود اوست و تعدادی از اطرافیانش هم این حقیقت را تایید کردهاند.
ظاهر قضیه این است که او این بار مثل دفعات قبل وسط فصل نرفته و تا آخر ایستاده و تیمش را قهرمان کرده و هوادارانش را خوشحال. اما واقعیت این است که او این بار هم رفیق نیمهراه بود. استقلال و هوادارانش به او نیاز داشتند و او این نیاز را نادیده گرفت و رفت. اصلا معنی رفیق نیمهراه بودن و بیوفایی دقیقا همین است که وقتی دوستت، عاشقت به تو نیاز دارد، راهت را از او جدا کنی و بروی.
مجیدی یک بار دیگر رفته و عاشقانش را با خاک یکسان کرده اما آنها همچنان سنگ او را به سینه میزنند. کارد بزنی خونشان در نمیآید، در خلوت شاید به محبوبشان ناسزا هم بگویند و از بیوفاییاش گله کنند اما خب عاشقند، کار دیگری از دستشان برنمیآید. باز هم به قول سعدی: «چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان؟»
عاشقان فرهاد زیردستان او هستند و مجیدی پادشاهی است که هر ستمی که بخواهد میتواند بکند. هفت بار که هیچ! مجیدی میتواند ۷۰بار دیگر هم این بلا را بر سر دوستدارانش بیاورد و برای بار هفتاد و یکم برگردد و مطمئن باشد که آنها نازش را میخرند و برایش فرش قرمز پهن میکنند و بخش دردناک قصه اینجاست که ته دلشان خوب میدانند او برای بار هفتاد و یکم هم بیوفایی خواهد کرد.
قصه مجیدی و دوستدارانش تمام نشده و همچنان ادامه خواهد داشت اما همه چیز تکراری خواهد بود. او باز هم میآید و از عشق به هواداران حرف میزند، از مکتب حجازی، از اینکه پسر استقلال است. او خوب حرف میزند و خوب دل میبرد و برای مدتی دیگر دل عاشقان و دلباختگانش را خوش میکند. اما دوباره روزی میرسد که معلوم میشود او عاشق چیز دیگری است و پیرو مکتب دیگری.
او رفته، اما یک خبر خوب برای دوستدارانش دارم: «او به زودی برمیگردد. با کلی حرف و وعده و رویای قشنگ». اما یک خبر بد هم برایشان دارم:«او باز هم خواهد رفت و شما میمانید و حوضتان»!