عشق؛ جنگ و صلح نمیشناسد

ادبیات و سینما دو قلمموی نقاشی از جنگ
هفت صبح، مهسا کلانکی | سینما و ادبیات جنگ، اغلب با صحنههای خشونتآمیز و جنگهای بزرگ همراه است، اما وقتی که این فضای پرتنش با عنصرعشق تلفیق میشود، داستانهایی به مراتب انسانیتر و تاثیرگذارتر خلق میکند. فیلمها و کتابهای جنگی - عاشقانه به ما ثابت میکنند که حتی در دل سختترین و بیرحمترین لحظات تاریخ، عشق و روابط انسانی میتوانند همچنان پابرجا بمانند و گاهی حتی قویتر از قبل ظهور کنند.
جنگ چهره لطیف و جذابی ندارد و نام آن تصویری از خرابی و آوارگی و مرگ را در ذهنها مینشاند. اما در سینما کارگردانهای مختلفی بودهاند که در دهههای مختلف سعی کردهاند در دل این سیاهی، نشانی از عشق پیدا کنند. عاشقانههایی در دل جنگ و بحران که نشان میدهند عشق حذف شدنی نیست؛ حتی در بدترین و تیرهترین شرایط ممکن.
تعامل عشق و جنگ در سینما و ادبیات
در سینما فیلمهایی مانند «شیدا» ساخته کمال تبریزی، «روبان قرمز» اثر ابراهیم حاتمیکیا، «هیوا» از رسول ملاقلیپور، «اشک سرما» عزیزالله حمیدنژاد، «50 قدم آخر» اثر کیومرث پوراحمد و «بمب یک عاشقانه» ساخته پیمان معادی آثاری بودند که در سینمای ایران تعامل عشق و جنگ را به تصویر کشیدند.
در دنیای ادبیات نیز رمانهایی با موضوع جنگ و عشق، معمولا به تقابل و در عین حال درهمتنیدگی این دو مفهوم در زندگی انسانها میپردازند. این نوع رمانها اغلب به بررسی تاثیر جنگ بر روابط عاشقانه، از دست دادن و امید در شرایط سخت میپردازند. برخی از کتابهای برجسته در این زمینه عبارتند از، «دکتر ژیواگو»، «جنگ دوستداشتنی»، «روزها و شبهای عشق و جنگ» و «عشق سالهای جنگ».
این کتاب از سوی نشر «به نشر» منتشر شده است. جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، بهانهای برای گفتوگو با محمد خسرویراد درباره تعامل عشق و جنگ در ادبیات شد. محمد خسرویراد، نویسنده کتاب «نَقل گیتی» است که رمانی پرمخاطب و از نوع جنگی-عاشقانه خلق کرده است. به گفته اکبر صحرایی، رمان او با صفحات کم اما تصاویر و خردهداستانهای زیاد، در پستوی تجربههای شخصی و انسانی خانه کرده است. خوشخوان، پرکشش، معناگرا و پرمحتوا و عمیق.
رمان «عشق سالهای جنگ» اثر حسین فتاحی، از رمانهای پرمخاطب در حوزه ادبیات جنگ است. کتاب شما «نَقل گیتی» در سالهای اخیر فروش خوبی داشته است. به عقیده شما چگونه این آثار میتوانند جنگ را تلطیف کنند؟
عشق، جوهره اصل وجود و باور آدمیزاد است. اگر در جنگ یا صلح باشد تفاوتی نمیکند. اساس وجود انسان عشق است، اگر جنگ میکند برای رسیدن به آن است و اگر صلح میکند برای رسیدن به آن. اینگونه نیست که بگوییم عشق چه نقشی در جنگ دارد. اساسا تمام جنگها و اتفاقها و همه رخدادهایی که بین آدمیزاد رخ میدهد بیارتباط با عشق نیست. به عبارت دیگر یک سر همه هستی و اصلا کاکل و اساس همه چیز به باور وجودی آدم که جانشین خداست برمیگردد؛ این باور خود خود عشق است. هیچ چیز از عشق جدا نیست.
اگر بخواهیم بگوییم این مفهوم متعالی در جنگ یا صلح چه نقشی دارد مثل این است که بگوییم اکسیژن برای حیات آدم چه نقشی دارد. رمانی مانند «نَقل گیتی» به این وجه میپردازد. اساسا ما جنگ نکردیم بلکه در یک زمان هشت ساله به تجاوز دیگران پاسخ دادیم. در این روزها هم یک نیروی خارجی به ما حمله کرده بود تا علت وجودی ما را زیر سوال ببرد. حالا بعد از این دفاع جانانه وقتی به زندگی عادی برمیگردیم در مواجهه با انتخاب، در سر یک دوراهی عشق و وطن کدام را انتخاب کنیم؟
برای کدام تا قبل از این جنگیدهایم؟ در رمان «نَقل گیتی» بیشتر این موضوع مطرح است که اگر قرار است عشق رخ دهد، بین این دو اتفاق جنگ و عشق چه میتواند باشد. درواقع رمان به تحلیل کنشهایی که اتفاق میافتد پرداخته است. اساسا عشق یک صورت بیرونی دارد که لطیف است و سیراب، دیگر که شاید خیلی به بروز نرسد اما خودش مرکز و نقطه ثِقل است. در این وجه، خود عشق میتواند یک جنگ باشد.
موضوع عشق در حماسه، در ادبیات کهن ما به ویژه شاهنامه بسیار مطرح شده است. به عقیده شما این الگویی برای دوران معاصر ما نمیتواند باشد؟ رمانهایی با این موضوع در زمان جنگ تا چه اندازه در بالا بردن روحیه مردم موثر است؟
به ادبیات کلاسیک قرنهای مختلف که نگاه میکنیم، در بستر خیلی از حماسهها عشق وجود دارد. چون عشق جدا از زندگی نیست و زندگی بدون دفاع و جنگ نیست. طبیعتا در کنار هم هستند. باز هم تاکید میکنم وقتی میگوییم اگر یک اثر شاهد رفتارهای عاشقانه و علایق بین افراد هستیم، اثر عاشقانه است و اگر نباشد در یک ژانر دیگر قرار میگیرد؛ برداشت یا تعریف درستی نکردهایم.
البته یک کارگروه پژوهشی میتوانند در اینباره تحقیق کنند و اینها را استخراج کنند. در آثار حماسی ما هم از این صحنهها وجود دارد؛ از جمله شاهنامه. اما اگر بخواهیم به آنها اثر عاشقانه هم اطلاق کنیم نه به به خاطر چنین صحنهها و خرده داستانهای عاشقانهاش، که به خاطر جانمایه و روح این آثار است که میشود گفت عاشقانه است یا نه. من به معنی عامتر نگاه میکنم، صحنه عاشقانه یک اثر را به اثر عاشقانه تبدیل نمیکند.
هر چیزی به معنای زندگی بپردازد خالی از عشق نیست. با این حساب ما آثار حماسی فراوان در ادبیات داریم که نه به دلیل صحنههای عاشقانه و بروز و ظهور صورتی و ظاهری عشق در شخصیتها و قهرمانان، بلکه به دلیل ارائه درک درستی از هستی و آدمیزادی عاشقانه محسوب میشوند.
من معتقدم حتی مثنوی معنوی حضرت مولانا هم عاشقانه است. اگرچه اغلب ما عشق را در غزلیات شمس مولانا جستوجو میکنیم. من معتقدم که در مثنوی معنوی در همه ابیات میتوانید عشق را جستوجو کنید. این نگاه که من به عشق دارم لابهلای تکتک کلمات و آیات قرآن یافت میشود. بنابراین به صورت ژانر به یک اثر نگاه نمیکنم که بگویم ژانری عاشقانه یا حماسی است. همه اینها زندگی بشر است و خارج از این مفاهیم متعالی، زندگی بشر معنا ندارد.
چگونه میتوان در این شرایط به مخاطبان روحیه داد؟ نوشتن از جنگ یک نگاه رئالیستی است و پرداختن به عشق یک نگاه متفاوت است. چگونه میتوان با یک نگاه استثنایی به مقوله جنگ پرداخت؟
قبول ندارم که پرداختن به جنگ یک امر رئالیستی است و پرداختن به عشق متفاوت از آن است. هر دوی اینها هم در رئالیسم و هم سورئالیسم امکان پرداخت دارند. در آثار مارکز که رئالیسم جادویی است ما عشق را شاهد هستیم و حتی آثار جنگی فراوانی در کشور داریم که میتوانند سورئال نوشته شوند. حتی فانتزیهای جنگی در این سبک. چند دهه اخیر در سینما شاهد آثاری هستیم که فانتزیهای جنگیاند و رئال نیستند. نمیتوانیم بگوییم جنگ محدود به ادبیات و حوزههای دراماتیک و محدود به رئال باشد.
تصویری که در اینگونه رمانها پرداخت میشود بسیار سخت است. در دنیای روایت یک نویسنده چگونه میتواند به آن بپردازد؟
موافقم که در جنگ در کنار همه خشونتها و درگیریها، شاهد یک اتفاق زیبا هم هستیم، این نگاهی جاری و ساری است، بارها به آن پرداخته شده و در آثار سینمایی و ادبی به آن توجه شده. مثلا در بحبوحه یک بمباران، مادری فرزندش را سخت در آغوش گرفته و جوری خم شده که اگر بمب یا موشکی برخورد کرد بر سر خودش بخورد، یا در یک صحنه عاشقانه آقایی به خانم عشق ورزیده است یا صحنههای اینچنینی دیگر که البته در نگاه نخست، کنتراست قابل توجهی دارد اما مسیر درامنویسی را به اشتباه انداخته است. من اعتقاد دارم همان جنگی که پر از خشونت، دعوا و ستیزهجویی است، یک سرش به عشق مربوط است و کافی است نویسنده آن را کشف و به درستی ارایه کند.
در جنگ علاوه بر رخدادهای تلخ، اتفاقات انسانی رخ میدهد با چه دیدگاهی میتوان به آن پرداخت؟ حال ادبیات جنگ از نظر شما در حال حاضر برای مخاطبان حرف برای گفتن دارد؟
یک رزمنده در جنگ میتواند، هم زمان دغدغه زندگی و دغدغه پیشرفت داشته باشد و دفاع از همه هستیاش نیز برایش جدی باشد. اساس اینکه یک اثر از حالت ژورنالیستی روزمره دربیاید مهم است. در آثار هنری چون داستان و سینما، شخصیتها باید واقعی باشند. برای مثال صحنهای در رمان «نَقل گیتی» هست، کسی که با تمام وجود وجود عاشق همسرش ملیحه است و حتی دیدن خراش بر دست او را تاب نمیآورد، روزی خانوادهاش را رها میکند و جایی میرود که هیچکس ردی از او ندارد.
تا جایی که ملیحه و بچههایش برای ادامه زندگی در میمانند و خیریه محله به آنها رسیدگی میکند. یک شخصیت ابعاد مختلف میتواند داشته باشد و در گذر ایام تغییرات فراوان هم در حال و روزش پیدا میشود. در یک زمان شیفته همسرش است و در زمانی دیگر همسرش را فراموش میکند. از این صحنهها در کتاب «نَقل گیتی» فراوان است.
لازم است وقتی شخصیت ساخته میشود از روح و علت وجودی آدمیزادی دور نباشد. اثری که عاشقانه باشد، فرصت همزادپنداری مخاطب با آن را به حداکثر ظرفیت میرساند. در تمام آثاری که در ادبیات و سینما وجود دارد، اگر اثر صاحب ارزش هنری باشد و به زمانه مشخصی محدود نشود، لایههایی از عشق را در خود خواهد داشت. حتی اگر در آن کلمه عشق استفاده نشده باشد یا در کنش و میمیک چهره زن و مرد داستان تصویری از نشانههای ظاهری عشق نباشد.
نقل گیتی، عاشقانهای از سرباز عراقی که به ایران پیوست
«سهیل» که در جمع سربازان صدام به عنوان نیروی احتیاط فراخوان شده و در خط مقدم قرار است با ایرانیها بجنگد، با برخی آدمها ارتباط میگیرد و فضا را مهیا میکند تا از جمع نیروهای صدام فرار کند و به ایرانیها بپیوندد. حضور سهیل در جمع ایرانیها و پس از آن در سپاه بدر، به هشت سال جنگ ایران و عراق ختم نمیشود و پس از جنگ هم در شهر مشهد زندگی میکند. زندگی آرام و عاشقانه با یک همسر ایرانی به نام «گیتی».
درست زمانی که زندگی به این زوج سختکوش که ایام زیادی از جوانیشان در جنگ گذشته است، روی خوش نشان میدهد، آمریکاییها به عراق حمله میکنند و در اندک زمانی دیکتاتوری صدام و حزب بعث فرو میریزد. با شکلگیری عراقی جدید، سهیل فیلش یاد هندوستان میکند و فضا را برای خود و دوستانش مناسب رشد و پیشرفت میبیند.
سهیل به گیتی پیشنهاد میدهد به کربلا بروند و آنجا زندگی کنند و گیتی اگرچه عاشق زیارت است اما ترجیح میدهد در شهر و کشور خود زندگی کند و این آغاز کشمکشی است داستانی که رمان نقل گیتی را شکل میدهد و داستانهایش را میسازد. رمان در قالب نامههایی که گیتی و سهیل به هم مینویسند روایت میشود. نامههایی که انگار قرار است آدمهای داستان را در کشاکش یک دو راهی میان عشق و وطن قرار دهد و این وضعیت نسبتا بغرنج، لحظههایی از سرگشتگی، استیصال، غرور، عشق و حماسه آدمیزاد را به تصویر بکشد.
سهیل سعی میکند در نامههای خود گیتی را متقاعد کند که به عراق برود و زندگی را کنار هم ادامه دهند و با نقل چند داستان از جمله عشق پیرمرد و پیرزن ایرانی به سرزمینشان و همینطور از شرایطی که برای او در عراق پیش آمده و مقام و پستهایی که در انتظار اوست بگوید و گیتی نیز پاسخهایی از جنس یک زن شرقی دارای درک بلند و عاطفه سرشار را برای سهیل ارسال میکند.