داستانهای عامهپسند| بَختکی بهنام «کَنسِل کالچِر»
![داستانهای عامهپسند| بَختکی بهنام «کَنسِل کالچِر»](https://cdn.7sobh.com/thumbnail/6pyo55uEEz7p/mplrKFaRlbMrw__LR0BO23SAIhAOCfR1Ma8tLslqfPKeQdAERkc0-SyFd47s988b/%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%BE%D8%B3%D9%86%D8%AF-%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%DB%8C+%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7.jpg)
درباره کمدی سیاه و بحثبرانگیز «سناریوی رویایی»
روزنامه هفت صبح، کسری ولایی| هنر و سرگرمی همیشه بهکار میآید برای کشف و درکِ ناخودآگاه جمعی که بازتابدهندههای کابوسهای فردی ماست در مواجهه با پدیدههای کلان و فراگیر در دنیای پیرامون. اگر بنا را بگذاریم به کاویدن مفاهیم و ایدهها در فیلمهای اخیر، باید گفت که با بحران جدی نرینگی مواجهیم؛
تاویلهای مختلف از زنانگی و فمینیسم به کنار، مسیر تمدن امروز رسیده بهجایی که چند نسل از پسران با بحران هویت جنسی دستوپنجه نرم میکنند چون تعریف جامع و دقیقی از مردانگی در دنیای مدرن وجود ندارد. این تِمی است که بهصورت پیدا و پنهان در خیلی از آثار بحثبرانگیز امسال دیده میشود. دنبال نمونه میگردید؟ کافی است «سناریوی رویایی» (با عنوان اصلی Dream Scenario) محصول جدید استودیوی A24 را تماشا کنید.
چند سال پیش ماجرایی عجیب و غریب در اینترنت سروصدا بهپا کرد؛ نقاشی نهچندان واضحی از یک مرد طاس میانسال دست بهدست میشد و میگفتند که هزاران نفر این آقا را در خوابهای خود دیدهاند. بعدا معلوم شد ماجرا کلا سرکاری بوده ولی بهقدری بازتاب داشت که نفوذش به فرهنگ عامه هم رسید. «سناریوی رویایی» روی همین ایده دست گذاشته. با یک استاد دانشگاه درب و داغان مواجهیم که ناگهان هزاران نفر خوابش را میبینند. پس سریع تبدیل میشود به سلبریتی و همه میافتند دنبال استفاده از شهرت غیرقابل توضیحش. وقتی رفتارهای استاد دانشگاه بیآزار در خواب مردم تغییر میکند، دنیا در بیداری به سرش خراب میشود... .
ایده داستان، فیلمنامه و کارگردانی کریستوفر بورگلی نروژی در دومین فیلمش، تاثیر آری استر در مقام تهیهکننده و مهمتر از همه نقشآفرینی نیکلاس کیج آنقدر جذاب و خلاقانه و به اندازه کافی آشکار است که هیچ حرف و حدیثی ازش در نمیآید و بهراحتی «سناریوی رویایی» را کنار آثار قابل توجه سال قرار میدهد. حتی فراتر از ترسیم شمایل یک مرد بازنده، فیلم به بختکی جمعی میپردازد که خیلیها هنوز متوجه سنگینی حضورش نشدهاند. اما چرا فیلم نمیتواند از این فراتر برود؟ مشکل را باید در غلبه زیرمتن جستوجو کرد و البته نوع نگاه به شخصیت اصلی.
ایده اپیدمی یک خواب تکراری و حضور کاراکتر پل متیوز (نیکلاس کیج) در رویاهای مردم به قدری سوررئال و «های کانسپت» است که همان اول تماشاگر را درگیر میکند و موقعیت جذابی را بهوجود میآورد که نیاز چندانی به توضیح چرایی و چگونگیاش احساس نمیکنیم. درس اواسط کار شاهد پررنگ شدن تدریجی ایدههای برآمده از زیرمتن هستیم، تا جایی که سیر داستان تماما در خدمتِ خوانش منتقدانه نسبت به «کنسل کالچر» و تبعاتش در دنیای مدرن قرار میگیرد.
اتفاقا «سناریوی رویایی» استعاره دقیق و درستی را انتخاب کرده تا نشان دهد که چطور کنسل کالچر عین بختک روی زندگی ما افتاده و خیلی اوقات در نسبت با دنیای واقعی، مضحک و بیمعنا به نظر میرسد. مشکل اینجاست که برای تکمیلِ استعاره، درام فدا شده و نمیتوان بدون دست انداختن به زیرمتن، قصه را کامل کرد.
نکته دیگری که احتمالا با فاصله گرفتن از فیلم بیشتر بهچشم میآید، نحوه پرداخت کاراکتر اصلی است. با یک بازنده تمامعیار مواجهیم که مدام و به شکلهای مختلف تحقیر میشود. مرد بدبختی که انگار ساخته شده تا خالق جهان قصه زیر انگشت خود فشارش دهد و به ریشخند بگیردش.
پل متیوز نهتنها مشکلی با این قضیه ندارد، ظاهرا متوجه موقعیت فاجعهبار خودش نیست و ناخواسته به فرایند تحقیر دامن میزند تا شاید فقط ذرهای از لذت توجه نصیبش شود. در نتیجه جایی برای همدلی با کاراکتر برای تماشاگر باقی نمیماند؛ در لذت بردن از تحقیر جمعی شریک میشوید یا معذب به تماشای فیلم ادامه میدهید. به هر حال «سناریوی رویایی» چنین رویکردی دارد که لزوما نشانه ضعف یا نقص نیست گرچه تاثیرش را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد.
«سناریوی رویایی» از آن دست فیلمهایی است که در برخورد با سلیقههای مختلف شاید بیش از اندازه تحویل گرفته شود یا برعکس در کمال بیانصافی از قلم بیفتد. در حالی که یکی از محصولات قابل توجه سال 2023 است و شما را کنجکاو تماشای کارهای بعدی کریستوفر بورگلی نگه میدارد. اگر بدتان نمیآید که فرایند فیلم دیدن را برای خودتان به یک چالش تبدیل کنید، دیدنش را از دست ندهید؛ مخصوصا نیکلاس کیج را دریابید که حتی سادهترین کنشها مثل کج ایستادن وسط راهرو را هم به تماشاییترین شکل ممکن اجرا کرده است.