هفت صبح،‌ بابک نبی | انتصاب حسین علائی به‌عنوان رئیس هیئت‌مدیره و مدیرعامل «کانون جهانگردی و اتومبیلرانی جمهوری اسلامی ایران» در نگاه نخست، حرکتی رسمی و کم‌حاشیه به نظر می‌رسد؛ تصمیمی که با امضای وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی رسمیت یافت و در قالب یک خبر اداری منتشر شد. نام علائی برای بسیاری آشناست؛ مدیری باسابقه با کارنامه‌ای طولانی در نهادهای مختلف دولتی و شبه‌دولتی. اما درست از همین‌جا پرسش‌ها آغاز می‌شود؛ پرسش‌هایی که نه از سر بدبینی، که از دل دغدغه نسبت به آینده یکی از حساس‌ترین نهادهای گردشگری کشور برمی‌خیزد.

 

کانون جهانگردی و اتومبیلرانی نهادی است با پیشینه‌ای نزدیک به یک قرن؛ نهادی که از دهه ۱۳۱۰ تا امروز، نقش مستقیمی در تسهیل سفر، صدور مدارک بین‌المللی رانندگی، پشتیبانی از گردشگران خارجی و ایجاد زیرساخت‌های ارتباطی در حوزه حمل‌ونقل و گردشگری ایفا کرده است. این نهاد در سال‌های اخیر، بیش از هر زمان دیگر، نیازمند بازتعریف ماموریت، نوسازی ساختار و همگامی با تحولات جهانی گردشگری بوده است؛ تحولی که بدون شناخت عمیق از منطق صنعت سفر، ممکن به نظر نمی‌رسد.

 

  مدیری از جنس تجربه یا فاصله با میدان؟


سوابق مدیریتی حسین علائی، بی‌تردید قابل اعتناست؛ از مدیریت در صندوق‌های بزرگ اقتصادی تا حضور در ساختارهای کلان اجرایی کشور. اما مسئله اصلی، نه حجم تجربه که جنس آن است. پرسش اساسی اینجاست: آیا تجربه در حوزه‌هایی چون صنایع دفاعی، شرکت‌های بزرگ اقتصادی یا نهادهای مالی، لزوما به توانایی مدیریت نهادی تخصصی در حوزه گردشگری منتهی می‌شود؟ گردشگری صنعتی چندلایه است؛ آمیزه‌ای از دیپلماسی فرهنگی، اقتصاد تجربه، مدیریت مقصد، ارتباطات بین‌المللی و شناخت رفتار گردشگر.

 

مدیر این حوزه باید با زبان بازار جهانی، الزامات برندینگ مقصد، تحولات دیجیتال و شبکه‌های تخصصی بین‌المللی آشنا باشد. فاصله میان چنین الزامات حرفه‌ای با کارنامه‌ای که ریشه در ساختارهای کاملا متفاوت دارد، پرسشی جدی ایجاد می‌کند؛ پرسشی که پاسخ آن صرفا در رزومه‌های رسمی پیدا نمی‌شود. در سال‌هایی که صنعت گردشگری ایران زیر فشار تحریم، محدودیت‌های بین‌المللی و رقابت فشرده منطقه‌ای قرار دارد، انتخاب مدیران این حوزه بیش از هر زمان دیگر به دقت و آینده‌نگری نیاز دارد. کشورهایی مانند ترکیه، امارات یا حتی همسایگان تازه‌وارد به بازار گردشگری، با تکیه بر مدیران جوان، آموزش‌دیده و آشنا با بازار جهانی، توانسته‌اند جایگاه خود را تثبیت کنند. در چنین فضایی، اتکا به الگوهای مدیریتی قدیمی، ریسک عقب‌ماندن را افزایش می‌دهد.

 

غیبت نگاه تخصصی و مسئله نسل تازه مدیران


یکی از نقدهای جدی به این انتصاب، فاصله آن با بدنه تخصصی گردشگری کشور است. ایران از نظر نیروی انسانی، دچار کمبود نیست؛ دانشگاه‌ها، فعالان بخش خصوصی، راهنمایان حرفه‌ای، مدیران استارتاپ‌های گردشگری و پژوهشگران این حوزه، سال‌هاست در انتظار فرصتی برای اثرگذاری واقعی‌اند. نادیده گرفتن این ظرفیت‌ها، پیام روشنی برای بدنه تخصصی دارد: تجربه میدانی و دانش تخصصی، اولویت نخست در تصمیم‌گیری‌های کلان نیست.

 

از سوی دیگر، مسئله سن و نگاه مدیریتی نیز اهمیت دارد. گردشگری امروز بر بستر فناوری، داده، شبکه‌های اجتماعی و تجربه‌محوری شکل می‌گیرد. مدیریت این فضا نیازمند درک زیست دیجیتال نسل جدید و آشنایی با الگوهای نوین حکمرانی گردشگری است. فاصله نسلی، اگر با انتقال تجربه و تیم‌سازی جبران نشود، می‌تواند به شکاف تصمیم‌گیری منجر شود. این نقدها به معنای نادیده گرفتن کارنامه گذشته افراد نیست. بحث بر سر تناسب جایگاه و تخصص است.

 

کانون جهانگردی و اتومبیلرانی بیش از هر چیز به مدیری نیاز دارد که زبان صنعت را بفهمد با شبکه‌های بین‌المللی در ارتباط باشد و بتواند میان سیاست‌گذاری، بازار و منافع ملی توازن ایجاد کند. انتخاب‌هایی از جنس عادت‌های مدیریتی گذشته، بعید است پاسخگوی پیچیدگی‌های امروز گردشگری ایران باشد.


مسئله فراتر از یک انتصاب فردی است. پرسش اصلی این است که آیا سیاست‌گذار فرهنگی کشور اراده‌ای جدی برای نوسازی ساختار مدیریت گردشگری دارد یا همچنان ترجیح می‌دهد مسیر آزموده اما فرسوده را ادامه دهد. آینده این صنعت، بیش از هر زمان دیگر، نیازمند تصمیم‌هایی است که بر پایه تخصص، شجاعت و نگاه رو به جلو گرفته شود؛ تصمیم‌هایی که بتواند امید را به بدنه حرفه‌ای گردشگری بازگرداند و ایران را به جایگاهی درخور در نقشه جهانی سفر برساند.